🔴 به رغم چهره مخدوشی که دستگاه های تبلیغاتی غرب از اسلام و مسلمانان ترسیم می کنند ، امروزه دین اسلام ، مورد استقبال بسیاری از غربی ها قرار گرفته است همواره صدای خداوند از قلب قرآن به گوش می رسد و دل های پاک را به اسلام جذب می کند
🔶« مریم فرانسوا » بازیگر زن انگلیسی است که به دین اسلام مشرف شده است. « مریم فرانسوا » ، حادثه ۱۱ سپتامبر را از عواملی می داند که موجب شد وی تغییر عقیده دهد . زیرا پس از این حادثه ، موجی گسترده از تبلیغات منفی درمورد اسلام ، در غرب به راه افتاد . او می گوید : این مسئله ، موجب کنجکاوی بیشتر من درباره اسلام شد...
🔷خانم « جکلاین هارپر » دختر ۲۵ ساله آمریکایی است. او پیش از گرایش به دین اسلام ، از اعضای کلیسای لوتران بوده است . « هارپر » با پذیرفتن اسلام ، این احساس را دارد که در بهترین مسیر زندگی گام نهاده است . اونیز درباره تغییر دین و آئین خود نظراتی دارد...
🔶” دیه گو ردرد “ یک جوان تازه مسلمان آمریکایی است . او در رشته هنرهای آزاد دانشگاه سونی نیویورک درس می خواند . دیه گو ، از کسانی است که بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر ، مسلمان شد . او پس از گرویدن به اسلام ، نام ” علی اکبر ” را انتخاب کرده است . او درباره مسلمان شدن خود می گوید : ” اندیشه های غربی با روحیات و افکار من سازگاری نداشت و مرا اقناع نمی کرد . در نتیجه در درونم همواره با این افکار در ستیز بودم و به دنبال یک نظام فکری قابل قبول می گشتم.
✅ما را ب دوستان خود معرفی کنید
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
#سفیران_انقلاب
#ستاد_هسته_های_مقاومت_فکری_تبلیغی
#جهانی_اندیشی
🆔 @chadoria 🍃💟
🆔 🌺 @zanvakhanevade 🌿
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️ #قسمت_بیستم_چهارم
ماتِ لبهایش بودم. انگار ناگهان دنیا خاموش شد..
(چیه؟؟ چرا خشکت زده؟؟ تو فقط داری میشنوی.. اونم از مردی به اسم برادر؛ اما من تجربه کردم، از وجودی به نامِ شوهر.. یه زن هیچوقت نمیتونه برادر، پدر یا هر فرد دیگه ای رو مثه شوهرش دوست داشته باشه.. منظورم مقدار علاقه یا کم و زیادیش نیست. نوعِ احساس فرق داره.. رنگ و شکلش، طعمش.. تفاوتش از زمینه تا آسمون.. بذار اینجوری بهت بگم. اگه یه سارق بهت حمله کنه و اموالتو بدزده، واسه مجازات و محاکمه، سراغِ مردِ نانوا نمیری. مسلما یه راست میری پیشه پلیس، چون همه جوره بهش اعتماد داری و میدونی که فقط اون میتونه، واسه برگردوندن اموالت ومجازات دزدا، هر کاری از دستش بربیاد انجام میده.. حالا فکر کن بری سراغ دزد و اون به جای کمک، تو رو دو دستی بسپاره دستِ همون سارقین و ته مونده ی دارایی تو هم به زور ازت بگیره.. اونوقت چه حالی داری؟؟ دوست دارم بشنوم..)
و من بی جواب؛ فقط نگاهش کردم..
(حق داری.. جوابی واسه گفتن وجود نداره.. چون اصلا نمیتونی تصورشم بکنی.. حالم تو اون روزها و شبها که فهمیدم چه بلایی داره سرم میاد و تموم بدبختی هام هدیه ی بزرگترین معتمدِ زندگیم یعنی شوهرمه، همین بود.. حسِ مشمئز کننده اییه، وقتی شوهرت چوبِ حراج به تمام زنانگی هات بزنه.. دانیال خیلی راحت از من گذشت و وجودمو با هم کیشهاش شریک شد..
اون هم منی که از تمام خوونوادم واسه داشتنش گذشتم.. بگذریم.. اون شب مثه بقیه ی اون همکیشای نجسش اومدم سراغم، مست و گیج.. اولش تو شوک بودم. گفتم لابد ازم خجالت میکشه یا حداقل یه معذرت خواهی کوچولو.. اما نه.. اولش که اصلا نشناخت، بعد از چند دقیقه که خوب نگام کرد یهو انگار چیزی یادش اومد.. اونوقت به یه صدای کش دار گفت که تا آخر عمرت مدیون منی، بهشت رو برات خریدم..) خندید.. با صدای بلند. چقدر خنده هایش ترسناک بود.
دستمانم آرام و قرار نداشت. نمیتوانستم کنترلشان کنم.. ای کاش تمام این قصه ها، دروغی مضحک باشد.. عثمان فنجان قهوه ام را میان دو دستم مخفی کرد (بخورش.. گرمت میکنه..) مگر قهوه ام داغ بود؟؟ اصلا مگر دمایی جز سرما وجود داشت؟؟ سالهاست که دیگر نمیدانم گرما چه طعمی دارد..
صوفی تکیه داده به صندلی، در سکوت آنالیزمان میکرد (چقدر ساده ای تو دختر.. )
حرفش را خواندم، نباید ادامه میداد ( بقیه اش.. آنقدر منتظرم نذار.. چه اتفاقی افتاد؟؟ )
به سمتم خم شد، دستانش را در هم گره کرد و روی میز گذاشت، چشمانش، آهنگ عجیبی داشت ( کُشتمش.. فرستادمش بهشت…)
فنجانِ قهوه از دستم رها شد.. دنیا ایستاد.. ای کاش میشد، کیوسکی بود و تلفنی سکه ایی، تا یک سکه از عمرم خرج میکردم و چند دقیقه با دنیا اختلاط.. آنوقت شاید میشد راضی شود به قرض دادنِ سازش.. تا برای دو روز هم که شده به میل خودم کوکش کنم..
دانیال .. دانیال.. دانیال..
ادامه دارد..
🌸 @zanvakhanevade 🍃
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔆با خدا اُنس بگیرید، با خداوند مناجات کنید و استغفار کنید
🔻رهبرانقلاب: لحظهی جان دادن، ما وارد عالم دیگری میشویم. برای آن روز، خودمان را باید آماده کنیم. همهی این دنیا، این ثروتها، حکومت عادلانه، زندگی مرفّه و... برای این است که انسان فرصت پیدا کند تا خود را برای نشئهی آن عالم آماده نماید.
🔺️خود را آماده کنید، با خدا اُنس بگیرید، با خداوند مناجات کنید، ذکر بگویید و استغفار کنید.۱۳۷۵/۱۱/۱۲
🌟در سحرگاه ایام ماه مبارک رمضان، یک نکتهی اخلاقی از حضرت آیتالله خامنهای در این حساب منتشر خواهد شد.
@Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ تحقیقات دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در مورد #فواید_روزه...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🌺 @zanvakhanevade 🍃
هدایت شده از کانال حامیان (استاد رائفی پور)
👤آیت الله خامنه ای:
🔸فلسطین کلید رمز آلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلامی است. راه ما در مسیر ظهور از نابودی رژیم کودک کش #اسرائیل می گذرد.
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@OstadRaefipoorr
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️ #قسمت_بیست_پنجم
بی وزن ایستادم.. درِ کافه نمیدیدم.. اما جهت سرما را حس میکردم. دلم خورد شدنِ استخوان در دلِ زمستان را میخواست. صدای محوی از عثمان به گوشم رسید، سرزنشی رو به صوفی ( مگه دیوونه شدی.. داری انتقام دانیال و از سارا میگیری؟؟)
پشت در کافه گم بودم.. کدام طرف؟ از کدام مسیر باید میرفتم؟ پاهایم کجا بود؟؟ چرا حسشان نمی کردم؟؟ سرما، دلم سرما میخواست.. رفتم درست به دنبالِ سوزی که به صورتم سیلی میزد.
نمیدانم چقدر گذشت.. اما وقتی چشمم به دیدن باز شد که درست جایی پشتِ نرده ها رو به روی رودخانه بودم. باد، زمستانش را از تن این آبها می آورد؟! سرمای میله ها را دوست داشتم.
محکم در دستانم فشارشان دادم. دیگر باید به ندیدن دانیال عادت میکرد.. مادر چطور؟؟ او هم عادت میکرد؟؟ چرا هیچ وقت گریه ام نمیگرفت؟ یعنی این چشمها ارزش دانیال را برایم درک نمیکردند؟؟ چه خدایی داشت این دنیا. دستِ دادن نداشت، فقط گرفتن را بلد بود.. آخ که اگر یه روز آن دوست مسلمانِ دانیال را ببینم، زبانش را از دهانش بیرون میکشم تا دیگر از مهربانی هایِ خدایش دروغ نبافد..
ناگهان پالتویی روی شانه ام نشست و، شال و کلاهی بر سر و گردنم.. باز هم عثمان. راستی، این مسلمانِ دیوانه؛ دلش را به چیزه خدایش خوش کرده بود؟ خانه ای که بر سرش خراب کرد؟ عروسی که داغش را به دلش گذاشت؟ یا خواهری که شیرین زبانیش را به کامش زهر کرد؟ اصلا این خدا، خانه اش کجاست؟
در سکوت کنارم ایستاد. شاید یک ساعت؛ و شاید خیلی بیشتر. بالاخره او هم رفت بی هیچ حرفی.. آسمان غروب را فریاد میزد. و دستی که یک لیوان قهوه را در مقابلم گرفت (بخور سارا.. حاضرم شرط بندم صبحونه ام نخوردی..). نمی خواستمش، من فقط گرسنه یِ یک دلِ سیر، آغوشِ دانیال بودم. تکیه داده به نرده ها روی زمین نشستم. عثمان هم.. ( دختر لجبازی نکن.. صورتت از چشمای این آلمانیا بی روحتر شده.. بخور یه کم گرم شی.. الانه که از حال بری.. اونوقت من تضمین نمیکنم، که اینجا ولت نکنم و تا خونه تون ببرمت..) عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟
لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت. (خیلی کله شقی.. عین هانیه..) هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت (چقدر دلم براش تنگ شده). نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟؟
(سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد.. حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود.. صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال، از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی.. به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که میشناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. )
مکث کرد، طولانی ( سارا، دانیال زندست..)
ادامه دارد..
🌸 @zanvakhanevade 🍃
💔💔💔💔
#خانمها_بدانند
💓"دلایـل بیوفایـی مـردان بـه همسـرانشان"
1⃣ رفتار تحکمآمیز زن با شوهر
2⃣ سرزنش کردن مرد توسط زن
3⃣ بیتوجهی زن به رابطهی زناشویی
4⃣ توجه بیشتر زن به خانوادهی پدری
خود
5⃣ تمرکز بیش از حد زن بر روی فرزندان و یا دوستان
6⃣ وقتی زن مانند یک مادر با همسرش رفتار میکند
7⃣ وقتی زن بذر شک و تردید را در ابتدای رابطه میکارد
8⃣ زنانی که به کار و مادیات بیشتر اهمیت میدهند
🆔 🌺 @zanvakhanevade 🍀