#حدیث_سحرگاهان
🔆 امام سجاد علیه السلام:
❌ بد زبانی و فحاشی موجب رد شدن دعا می شود.
📚معانی الاخبار،ص۲۷ص۲
🆔 @zanvakhanevade
#قصه_شب
📚 فنجانی چای با خدا
⚕️ #قسمت_هفتم
هنوز کفشهایم را از پایم درنیاورده بودم که صدای جیغ مادر و سپس طوفانی از جنس دانیالِ مسلمان به وجودم حمله ور شد. همان برادری که هیچ وقت اجازه نداد زیر کتک های پدر بروم، حالا هجوم بی مهابایش، اجازه نفس کشیدن را هم میگرفت. و چقدر کتک خوردم.. و چقدر جیغ ها و التماس های مادر، حالم را بهم میزد.. و چقدر دانیال، خوب مسلمان شده بود.. یک وحشیِ بی زنجیر..
و من زیر دست و پایش مانده بودم حیران، که چه شد؟؟ کی خدایم را از دست دادم؟؟ این همان برادر بود؟؟ و چقدر دلم برایِ دستهایش تنگ شده بوده.. چه تضاد عجیبی.. روزی نوازش.. روزی کتک.
یعنی فراموش کرده بود که نامحرمم؟؟ الحق که رسم حلال زاده گی را خوب به جا آورد و درست مثل پدر میزند.. سَبکش کاملا آشنا بود.. و بینوا مادر که از کل دنیا فقط گریه و التماس را روی پیشانی اش نوشته بودند..
دانیال با صدایی نخراشیده که هیچگاه از حنجره اش نشنیده بودم؛ عربه میزد که (منو تعقیب میکنی؟؟ غلط کردی دختره ی بیشعور.. فقط یه بار دیگه دور و برم بپلک که روزگارتو واسه همیشه سیاه کنم). و من بی حال اما مات مانده.. نه، حتما اشتباه شده.. این مرد اصلا برادر من نیست.. نه صدا.. نه ظااهر.. این مرد که بود..؟؟؟ لعنت به تو ای دوست مسلمان، برادرم را مسلمان کردی..
از آن لحظه به بعد دیگر ندیدمش، منظورم یک دل سیر بود.. از این مرد متنفر بودم اما دانیالِ خودم نه.. فقط گاهی مثل یک عابر از کنارم درست وسط خیابان خانه و آشپزخانه مان رد میشد.. بی هیچ حسی و رنگی.. و این یعنی نهایت بدبختی.. حالا دیگر هیچ صدایی جز بد مستی های شبانه پدر در خانه نمیپیچید.. و جایی،شبیه آخر دنیا…
مدتی گذشت. و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم، مادر نگران بود و من آشفته تر.. این مسلمان وحشی کجا بود؟؟ دلم بی تابیش را میکرد. هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم. اما دریغ از یک نشانی.. مدام با موبایلش تماس میگرفتم، اما خاموش.. به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم، اما خبری نبود.. حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.. من گم شده بودم یا او؟؟؟
هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم، به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش. اما نه.. خبری نبود.. و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند. تعدادی تازه مسلمان.. تعدادی مسیحی.. تعدادی یهودی..
مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم. برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان. میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود، می ماند و هوای وطن به ریه می کشید. که انگار بدبختی در ذاتشان بود. و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت ، خیابانها و شهرها را زیرو رو میکرد..
ادامه دارد…
🌼 @zanvakhanevade 🌿
نشست تخصصی با موضوع سلوک عرفانی بانوان، مختص بانوان محترم می باشد.
🌺 @zanvakhanevade🌿
مادری که همه کارها را برای فرزندش انجام می دهد، به فرزندش آموزش می دهد که
✅ حقیر
✅ ناتوان
✅ وابسته
✅ ناکارآمد و غیر مفید است.
#تربیت_فرزند
🌼@zanvakhanevade🌿
🔆امام رضا عليه السلام:
به كودك دستور ده كه با دست خودش صدقه بدهد،اگر چه به اندازه تكّه نانى يا يك مشت چيز اندك باشد؛ زيرا هر چيزى كه در راه خدا داده مى شود، هر چند كم
❣️ @zanvakhanevade
#سیاست_زنانه
تو جمع از طرف شوهرت قولی به کسی نده یا مسئولیتی رو از طرفش قبول نکن
مثلاً یهو نگو آره علی آقا میرسونتت
یا علی آقا انجامش میده
شاید شوهرت برنامه دیگه ای داره واسه خودش
#همسرداری
🌟🌟🌟
🌺@zanvakhanevade🌿
🔻سروش بروزرسانی شد
نسخه جدید اندروید سروش را از https://soroush-app.ir/dl دانلود کنید.
مهمترین تغییرات نسخه ۱.۹.۰ عبارتند از:
🔹بهبود دانلود فایل
🔹اعمال فونت در قالب کاربری
🔹ارتقاء رابط کاربری پیام های صفحه چت
🔹فعال شدن حذف گفتگو و حذف تاریخچه
🔹بازبینی و اصلاح ساختار صفحه اصلی برنامه
🔹رفع مشکل عدم امکان به اشتراک گذاری فایل و ویدیو
🔹تکمیل قالب کاربری تمام صفحه(عکس،فیلم،گیف،لوکیشن)
🔹امکان انتخاب نمایش محتوای کانالها به صورت تمام صفحه و یا معمولی
🔹رفع مشکلات جزئی
برای دریافت نسخه جدید روی لینک زیر بزنید👇
💎«پیام رسان سروش» را در بازار اندروید ببین:
http://cafebazaar.ir/app/?id=mobi.mmdt.ott&ref=share
✅ @zanvakhanevade
#قصه_شب
📚 فنجانی چای با خدا
⚕️ #قسمت_هفتم
بیچاره عثمان به طمع آسایش، ترک وطن کرده بود آنهم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود . اکنون من و عثمان با هم، همراه بودیم، پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ، قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند. ما، روزها با عکسی در دست خیابان ها را درو میکردیم.
اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه. گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد. اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد، دانیال هم گاهی.. و حالا عثمان و خانواده اش، پاکستانی هایی مسلمان و ترسو. هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.. حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره، چای بنوشد.
عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند. مهربان و ترسو، درست مثله مادرم. آنها گاهی از زندگیشان میگفتند، از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت. و عثمانی که درست در شب عروسی، نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد.. و چقدر دلم سوخت به حال خدایی، که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست. هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم.. بی صدا، بی حرف.. بدون کلامی،حتی برای همدردی..
عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم. و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت. که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش. که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد.
در این بین، درد میانمان، مشترک بود. و آن اینکه هانیه هم با گروهی جدید آشنا شد. رفت و آمد کرد و هروز کم حرف ترو بی صداتر شد. شبها دیر به خانه می آمد در مقابلِ اعتراضهای عثمان، پرخاشگری میکرد. در برابر برادرش پوشیه میپوشید و او را نامحرم میخواند، از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا.. درست شبیه برادرم دانیال..
آنها هم مثل من ، یک نشانی میخواستند از تنها دلواپسی آن روزهاشان..
اما تمام تلاشها بی فایده بود. هیچ سرنخی پیدا نمیشد.. نه از دانیال، نه هانیه.. و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکند.
و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت.. فقط فنجانی چای بود با خدا..
دیگر کلافه شده بودیم. هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی خارج از آلمان رفته اند، نداشتیم..
چه مبارزه ایی؟؟؟ دانیال کجای این قصه بود؟؟
مبارزه.. مبارزه.. مبارزه…
کلمه ایی که روزی زندگی همه مان را نابود کرد..
ادامه دارد…
🌼 @zanvakhanevade 🌿
🔆 امام صادق (ع):
🔰هر چیزی زکاتی دارد و زکات #دانش، آموختن آن به اهلش است.
📚 تحف العقول، ح ۳۶۴
🆔 @zanvakhanevade ❤️
📗👶 📘👦📙 👧
رهبر انقلاب: آنچه که همیشه برای انسان میماند #کتابخوانی در سنین پائین است. جوانانِ شما، کودکانِ شما هرچه میتوانند، #کتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راههای مختلف، مطلبی یاد بگیرند. البته از هرزهگردی در محیط کتاب هم باید پرهیز کرد، منتها این مسئلهی بعدی است؛ مسئلهی اول این است که یاد بگیرند، عادت کنند به این که اصلاً به کتاب مراجعه کنند، کتاب نگاه کنند. ۹۱/۷/۲۰
🌸 @zanvakhanevade
🎤 سخنرانی استاد داودی نژاد
💠 💠
📌برای تربیت فرزندان ۷ تا ۱۴ سال باید به دو راز مهم عمل کنید👇👇
🔆 ۱. پیامبر رحمت رسول اکرم (صلی الله علیه واله) فرمودند: غلام سبع سنین 👈بچه ها از ۷ تا ۱۴ سالگی غلام هستند.
🔆 ۲. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: یؤدبُ سبعا 👈👈 اصل یاد دادن ادب، سن ۷ تا ۱۴ سالگی می باشد.
🔹🔶 در سن ۷ تا ۱۴ سالگی پدر و مادر ها تصمیم می گیرند فرزندشان با ادب باشد یا نباشد.
🔹🔶 بچه ها در سن بعد از ۷ سالگی غلام هستند و باید از آنها کار بکشید.
خصوصیات بچه های ۷ تا ۱۴ 👇👇
🔻۱. خصوصیت اول تنبلی و بی حالی است. لذا باید مجبورشان کنید که کار کنند.
🔻۲. رفیق بازی
🔻۳. تمایل به خودشیفتگی دارند. 👇👇 روانشناسان غربی به کسانی که زیاد خودشان را تحویل میگیرند یا زیاد از حد به قیافه شان توجه می کنند نارسیس یا خودشیفته می گویند.
🔴 خودشیفتگی را باید کنترل و مدیریت کرد نه سرکوب
🔻۴. دچار دوگانگی هویت می شوند.
🔻۵. تمایل به استقلال طلبی
🔻۶. تمایل به دیده شدن و خطر کردن (مخصوصا پسرها)
🔻۷. تفاوت در برخورد نسبت به کودکی 👈 در سن قبل ۷ سالگی بچه ها پادشاه بودند و حکومت می کردند اما در سن ۷ سالگی به بعد غلام شدند.
🔴برای این که بچه ها یکدفعه وارد مرحله غلامی نشوند 👈👈 باید از سن ۶ سالگی آرام آرام از پادشاهی شان کم کنید و کم کم از آنها کار بکشید.
🔴 از ۶ تا ۸ سالگی دو سال طول میکشد که بچه ها از حالت پادشاهی به غلامی برسند.
🔴 مسئله رشد باید پیوسته صورت بگیرد.
👈👈 پدر و مادر ها توجه کنید که در این سن باید از بچه ها کار بکشید اما شخصیت آنها را خُرد نکنید.
👈👈 در مقابل دیگران تحقیرش نکنید؛ بلکه بچه های این سن را در مقابل دیگران بزرگ نمایید و عزت دهید.
#تربیت_فرزند
🌺@zanvakhanevade🌿
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️#قسمت_هشتم
بیچاره عثمان به طمع آسایش، ترک وطن کرده بود آنهم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود . اکنون من و عثمان با هم، همراه بودیم، پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ، قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند. ما، روزها با عکسی در دست خیابان ها را درو میکردیم.
اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه. گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد. اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد، دانیال هم گاهی.. و حالا عثمان و خانواده اش، پاکستانی هایی مسلمان و ترسو. هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.. حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره، چای بنوشد.
عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند. مهربان و ترسو، درست مثله مادرم. آنها گاهی از زندگیشان میگفتند، از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت. و عثمانی که درست در شب عروسی، نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد.. و چقدر دلم سوخت به حال خدایی، که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست. هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم.. بی صدا، بی حرف.. بدون کلامی،حتی برای همدردی..
عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم. و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت. که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش. که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد.
در این بین، درد میانمان، مشترک بود. و آن اینکه هانیه هم با گروهی جدید آشنا شد. رفت و آمد کرد و هروز کم حرف ترو بی صداتر شد. شبها دیر به خانه می آمد در مقابلِ اعتراضهای عثمان، پرخاشگری میکرد. در برابر برادرش پوشیه میپوشید و او را نامحرم میخواند، از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا.. درست شبیه برادرم دانیال..
آنها هم مثل من ، یک نشانی میخواستند از تنها دلواپسی آن روزهاشان..
اما تمام تلاشها بی فایده بود. هیچ سرنخی پیدا نمیشد.. نه از دانیال، نه هانیه.. و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکند.
و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت.. فقط فنجانی چای بود با خدا..
دیگر کلافه شده بودیم. هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی خارج از آلمان رفته اند، نداشتیم..
چه مبارزه ایی؟؟؟ دانیال کجای این قصه بود؟؟
مبارزه.. مبارزه.. مبارزه…
کلمه ایی که روزی زندگی همه مان را نابود کرد..
ادامه دارد…
🌸 @zanvakhanevade 🍃
#حدیث_سحرگاهان
🔆 امام زمان(عج) :
⛔️ فاصله شیعیان از ما به اندازه گناهانشان است.
🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀
🌹 @zanvakhanevade
🕊بعد یک عمر نبود تو و نابودی ها
به گمانم که میایی به همین زودی ها
❣ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌐 @zanvakhanevade
هدایت شده از Hamed Khakpour
خانم دکتر سپهری - ملاکهای ازدواج - تریبون آزاد پنجم اردیبهشت 97.mp3
5.64M
🎬 #بشنوید | موفقترین مدل ازدواج چیست؟
خانم دکتر سپهری عضو هیات علمی گروه روانشناسی دانشگاه فردوسی پاسخ میدهد
🔹 به کوچهباغ بپیوندید
🌸 eitaa.com/joinchat/15400965C910760f36e
🔆 #چرا_چادر ⁉️
✔️ رهبرانقلاب:
غربی ها باچه چیز زن مسلمان بیشتر دشمنند؟
🔰 باحجاب او؛
باچادر وحجاب صحیح ومتقن شماازهمه چیز بیشتردشمنند!
چرا؟
🔹چون #فرهنگ آنها این را قبول ندارد.
💠 @zanvakhanevade
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️#قسمت_نهم
حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده. من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بردین از هم. اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش. اما حالا …
نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام. عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد، تنها جا خورد.. و فقط پرسید:مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست داریم که مبارزه کنیم؟؟
و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده، تمام زندگیم را؛ در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو.
ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش میداد که چیزی برای مبارزه نمانده.
حکم صادر شد، مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند. اما برادرم دوست داشتنی بود. پس باید برای خودم می ماند..
حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود. باید از ماجرا سردرمیاوردم..حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد. و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه..
مدتی از جستجوهای بی نتیجه مان گذشت و ناامیدی بیتوته کرده بود در وجودمان. و من هر شب ناخواسته از پیگیری های بی نتیجه ام به مادرِ همیشه نگران توضیح میداد و او فقط با اشک پاسخ میداد.
تا اینکه بعد از مدتها تلاش چیزی نظرم را جلب. سخنرانی تبلیغات گونه ی مردی مسلمان در یکی از خیابانها..
ظاهرش درست مثل دانیال عجیب و مسخره بود. کچل.. ریش بلند، بدون سبیل و به رسم مسلمانان کلاهی سفید و توری شکل بر سر داشت.
چند مرد دیگر روی سکویی بلند در اطرافش ایستاده و با مهربانی پاسخ جوانانِ جمع شده را میدادند و برشورهایی را بین شان توزیع میکردند.
ای مسلمانان حیله گر.. آن دوست مسلمان با همین فریبگری اش، دانیال را از من گرفت.. آخ که اگر پیداش کنم، به سنت خودشان ذره ذره نابودش میکنم..
سریع با عثمان تماس گرفتم و آدرس را دادم. تا آمدنش در گوشه ایی از خیابان ایستادم و با دقت به حرفهای مبلغان گوش دادم. چه وعده هایی.. بهشت و جهنم را میان خودشان تقسیم کرده بودند و از مبارزه ای عجیب میگفتند.. و احمقهایی که با دهان باز و گوشهایی دراز، آب از لب و لوچه شان آویزان بود.. یعنی زمین آنقدر ابله داشت؟؟
زمان زیادی نگذشته بود که عثمان سریع خود را رساند. با سر به مرد سخنرانِ روی سکو اشاره کردم. و او هم با سکوت در کنار ایستاد. و سپس زیر لب زمزمه کرد (بیچاره هانیه..).
ادامه دارد…
🌸 @zanvakhanevade 🍃
🌷﷽
💠از حضرت علی (؏) سوال کردند:
✳️سنگینتر از آسمان چیست؟
💟فرمود: تهمت به انسان بےگناه.
✳️از زمین پهناورتر چیست؟
💟فرمود: دامنه حق که خدا همه جا هست و بر همه چیز مسلط است.
✳️از دریا پهناورتر چیست؟
💟فرمود: قلب انسان قانع.
✳️از سنگ سختتر چیست؟
💟فرمود: قلب مردم منافق.
✳️از آتش سوزانتر چیست؟
💟فرمود: رؤسای ستمکارے که ملت را به خود وامے گذارند و هیچ فکر تربیت آنها نیستند.
✳️از زمهریر سردتر چیست؟
💟فرمود: حاجت بردن پیش مردم بخیل.
✳️از زهر تلختر چیست؟
💟فرمود: صبر در برابر نادانها.
📚 ارشاد القلوب ترجمه مسترحمی ج۲ ص۲۷۰
🌼🌿🌸🌿🌺🌿
💖 @zanvakhanevade
هدایت شده از انتقال شبهات و شایعات
شماره شبهه:1096
🔆متن شبهه:
" ﻣﻨﻄﻖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ
« ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺳﻮﺍﻝ : ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ :ﺁﺧﻪ ﯾﻪ #ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ
ﭼﺸﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯿﺸﻪ ...
ﺳﻮﺍﻝ : ﺑﺰﺍﺭ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺁﯾﻪ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﯿﺶ
ﺍﻟﺮِّﺟﺎﻝُ ﻗَﻮَّﺍﻣُﻮﻥَ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﻨِّﺴﺎﺀِ ﺑِﻤﺎ ﻓَﻀَّﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺑَﻌْﻀَﻬُﻢْ ﻋَﻠﻰ ﺑَﻌْﺾٍ ﻭَ ﺑِﻤﺎ
ﺃَﻧْﻔَﻘُﻮﺍ ﻣِﻦْ ﺃَﻣْﻮﺍﻟِﻬِﻢْ ﻓَﺎﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕُ ﻗﺎﻧِﺘﺎﺕٌ ﺣﺎﻓِﻈﺎﺕٌ ﻟِﻠْﻐَﻴْﺐِ ﺑِﻤﺎ ﺣَﻔِﻆَ ﺍﻟﻠَّﻪُ
ﻭَ ﺍﻟﻼَّﺗﻲ ﺗَﺨﺎﻓُﻮﻥَ ﻧُﺸُﻮﺯَﻫُﻦَّ ﻓَﻌِﻈُﻮﻫُﻦَّ ﻭَ ﺍﻫْﺠُﺮُﻭﻫُﻦَّ ﻓِﻲ ﺍﻟْﻤَﻀﺎﺟِﻊِ ﻭَ
ﺍﺿْﺮِﺑُﻮﻫُﻦَّ ﻓَﺈِﻥْ ﺃَﻃَﻌْﻨَﮑُﻢْ ﻓَﻼ ﺗَﺒْﻐُﻮﺍ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻦَّ ﺳَﺒﻴﻼً ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﮐﺎﻥَ ﻋَﻠِﻴًّﺎ
ﮐَﺒﻴﺮﺍً
ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺯﻧﺎﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺧﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﺮﺧﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺗﺮﯼ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ِ ﻭ ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﻧﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ( ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺎﻥ ) ﺧﺮﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﺯﻧﺎﻥ
ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﻣﻄﯿﻊ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺁﻧﻬﺎ
ﻫﻢ ِ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﻭ ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ
( ﻧﺨﺴﺖ ) ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ( ﺑﻌﺪ ) ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ
ﺩﻭﺭﯼ ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ ﻭ
( ﺍﮔﺮ ﺳﻮﺩ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ، ) ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﯿﺪ ، ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻃﺎﻋﺖ
ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ، ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ( ﺁﺯﺍﺭ ) ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺠﻮﯾﯿﺪ ، ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﻪ ۳۴ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺴﺎ
ﺳﻮﺍﻝ : ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﺩﻧﺘﻮﻧﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﻗﺮﺁﻥ
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ :ﺑﺮﻭ ﮐﻔﺮ ﻧﮕﻮ .... »
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻋﻘﻞ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﺪ ...
🔆پاسخ شبهه:
1⃣. نویسنده شبهه با برداشت ناقص و غلط از قرآن و با توهین به ۱.۷ میلیارد مسلمان ، از منطق و عقلانیت می گوید ، در حالیکه فرد اهانت کننده از عقلانیت به دور است .
2⃣. قوامیت مردان بر زنان به معنای سلطه، زورگویی و اجحاف مردان به زنان نیست و "قوامون علی النسا" به معنای سرپرستی، کارپردازی و نگهبانی مرد برای زن است، چرا که خانواده نیاز به رهبر و سرپرستی واحد دارد.
3⃣. این مسئولیت به دلیل ویژگیهای خاص مردان بر عهده مرد قرار گرفته و این رهبری در قرآن با نفی کوچکترین استبداد و تنها در دایره رضای خدا مجاز است و ملاک برتری نزد خدا تقواست .
🔎 @GhararGahShayeat
4⃣. ویژگیهای مورد نظر در مردان :
* غلبه تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات او
* داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر در جهت دفاع از حریم خانواده
* تعهد مالی در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزینه های زندگی
http://www.hawzah.net/fa/Question/View/62597
5⃣. اسلام اطاعت زن را تنها در اموری که وظیفه زن است مانند "آمیزش و امور واجب" می داند ، نه در امور منزل و کار .
حتی اسلام برای زن در این امور حق درخواست اجرت نیز در نظر گرفته و هیچ نظامی همچون اسلام چنین حقوقی را به زن نداده است.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=218236
6⃣. برای فهم آیات قرآن باید به سنت نیز مراجعه نمود چرا که معصومین (ع) مفسران قرآن هستند.
"سوره نحل آیه ۴۴"
زن در کلام معصومین (ع) :
* پیامبر اکرم (ص) : زن لعبت است، هر کس او را گرفت مراقب باشد که ضایعش نسازد .
* پیامبر اکرم(ص) :
آیا جای تعجب نیست که کسی همسرش را بزند و آنگاه با او دست به گردن شود ؟!
* امام علی (ع) :
زن چون گُلى است (ظریف و آسیب پذیر) نه قهرمان و كار فرما.
و ...
http://www.hawzah.net/fa/Question/View/7337
ادامه دارد 👇👇👇
🔰 تصویر دختران با حجاب فوتسال بر روی سکوی قهرمانی آسیا بهترین پاسخ است به دختران قلابی روی سکوی قلابی خیابان انقلاب❤️
🏵️ @zanvakhanevade 🌿
#اطلاعیه
#مجردین
❇️سواد عاطفی
جستاری در باب سبکهای دلبستگی و انتخابهای عاشقانه
🔸با حضور استاد صادقیان
🔹دوشنبه۲۴اردیبهشت،ساعت۱۱:۳۰
🔸سالن ابوریحان دانشکده مهندسی
🌿🏵️🌿🌼🌿🌸🌿
🌸 @zanvakhanevade
🔆شخصی به علامه طباطبایی گفت ، یک ریاضتی برای پیشرفت معنوی به من بفرمایید.
☑️علامه فرمود : بهترین ریاضت خوش اخلاقی در خانواده است.
🍃❤️ @zanvakhanevade