eitaa logo
زن و خانواده
141 دنبال‌کننده
2هزار عکس
409 ویدیو
26 فایل
واحد مطالعات زن و خانواده دانشگاه فردوسی مشهد_نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری ارتباط با مدیر کانال : @yavareseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
زن و خانواده
📹حداقلی ترین کاری که برای احیای عید غدیر میتونیم بکنیم اینه که این کلیپ را با تمام توان انتشار بدیم
👆👆👆 📹حداقلی ترین کاری که برای احیای عید غدیر میتونیم بکنیم اینه که این کلیپ را با تمام توان انتشار بدیم تا بدست همه برسه Www.ghadir123.ir @Panahian_ir 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
بسم الله الرحمن الرحیم "کانون خادمیاری بانوان رضوی" بحول و قوه الهی برگزار میکند و با احترام از شما دعوت می نماید : دومین نشست ازسلسله نشستهای فرهنگی اجتماعی"برهان " بانوان رهروی انقلاب اسلامی با حضور اندیشمند محترم سرکار خانم دکتر علم الهدی ✅ موضوع اصلی : تبیین سبک زندگی و نقش زنان در ترویج و تعمیق آن؛ ✅ ریز موضوع مرتبط با دهه ولایت: ولایت پذیری زنان در سبک زندگی رضوی (ویژه مدیران تشکلها و موسسات مردمی، اساتید محترم حوزه و دانشگاه ، فرهنگیان ، پزشکان ، طلاب ودانشجویان ، و بانوان فرهیخته و فعال درعرصه های علمی ، فرهنگی و اجتماعی) ✅🌺بهمراه تقدیر از زنان مؤمن انقلابی ، برگزاری مسابقه ، نمایشگاه محصولات فرهنگی کتاب ، ... 🌺 زمان برگزاری : سه شنبه ۶ شهریور رأس ساعت ۱۷ تا ۱۹ زمان حضور : ۱۶:۴۵ مکان : دور برگردان طبرسی ، بنیاد پژوهشهای استان قدس ، تالار علامه طبرسی حضور بموقعتان مزید امتنان است ! "کانون های خادمیاری بانوان رضوی"
hejab4.mp3
1.36M
❓ آیا می توان گفت با استناد به این جمله که "انسان از هر چه منع شود نسبت به آن حریص تر می شود" حجاب نباید قانونی باشد؟ 📣استاد حسن رحیم پور ازغدی ✍✍✍✍✍✍✍ @rahimpoor_azghadi
#ایمان #توکل 🌷 @zanvakhanevade
#تصویر_پروفایل پیامبراکرم فرمودند: یاعلی! تو حجت خداوند، طریق الهی و صراط‌مستقیم هستی! | بحارالانوار، جلد۳۶، صفحه۴ [با قراردادن این تصویر در #پروفایل خود، مبلّغ غدیر باشیم!] 🆔🌼 @zanvakhanevade 🌿
✨حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: (مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ كَمَثَلِ الْمَلَائِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لِآدَمَ وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ مَثَلُ إِبْلِيس.) 🌺✨ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭﻻﻳﺖ اﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﺯ ﺳﻮی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ، ﻣﺜﻞ ﺳﺠﺪﻩی ﻣﻼﺋﻜﻪ ﺑﺮ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﻣـَﺜَﻞ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﻋﺮﺍﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻣَﺜﻞ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺍﺳﺖ. 📚اقبال الأعمال ج۱، ص: ۴۶۵ 📚زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص۲۰۵ 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🔴 می‌گفتند با حجاب موفق نمی‌شوید... می‌گفتند زنان ایرانی به خاطر حجابشان همیشه ناموفق هستند، اما حالا چشم‌ و گوش‌هایشان را بسته اند تا زنان موفق و افتخار آفرین ایران را نبینند... ☑️ @Sh_Aviny 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🔸 حضرت امام هادی علیه السلام : فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند. 💠 @samtekhoda3 🆔🌼 @zanvakhanevade 🌿
زن و خانواده
👆👆👆 📹حداقلی ترین کاری که برای احیای عید غدیر میتونیم بکنیم اینه که این کلیپ را با تمام توان انتشار بدیم تا بدست همه برسه Www.ghadir123.ir @Panahian_ir 🆔🌼 @zanvakhanevade 🌿
زن و خانواده
#قصه_شب 📚فنجانی چای با خدا ♨️ #قسمت_چهل_یکم گار مهربانی عثمان واگیر دار بود و هر انسانی در همنشینی
📚فنجانی چای با خدا ♨️ دل کندن از ته مانده ی آرامش زندگی برای ادای دِین٬ سختترین کار دنیا بود.. و من انجامش دادم به همت یان و سکوت پر طوفانِ عثمان. مادر در تمام مسیر٬ تسبیح به دست ذکرهای مشق شده از خدایش را مرور کرد و به رسم لجبازی٬ لب از لب باز نکرد.. گاهی دلم برای صدایش تنگ میشد. صدایی که خنده های دانیال را در گوشم زمزمه میکرد.. آخ که چقدر هوسِ برادرانه هایش را داشتم٬بی توجه به صوفی و حرفهایش.. کاش آن دوست مسلمان هرگز از خیابانهای روزمره ی تنها خدای زندگیم نمیگذشت و آن را سهمی از تمام دنیا٬ برای من میگذاشت.. هر چه به ایران نزدیکتر میشدیم. تپشهای قلبم کوبنده تر میشد. هنوز تصویر آن زنهای چادر مشکی به سر و آن مردهای ریش دار را به خاطر دارم. اما.. حالا بیشتر از هر زمان دیگری از این کشور میترسیدم. ایرانِ حال٬ قصاب تر از ایرانِ گذشته بود.. زشتتر و کریه تر.. ورود به مرزهای ایران از طریق بلندگوهای هواپیما اعلام شد. زنان بی حجاب یک به یک روسری و شال از کیفهایشان بیرون میآورند و علی رغم میل باطنی٬ با غُر زدنهای زیر لبی و صورتهایی پر اعتراض آن را سر میکردند.. چقدر عقب ماندگی بر این دیار حاکم بود.. به مادر نگاه کردم. مثه همیشه روسری به سر محکم کرده بود و در سکوت٬ تسبیح می انداخت محضه رضایِ خدایش.. حالا نوبت من بود.. بی میل٬ به اجبار و از فرط ترس.. روسری آبی رنگی که در آخرین لحظه ی خداحافظی از عثمان هدیه گرفتم را به دور سرم پیچیدم.. و الحق که دیزاینی زیبا داشت با آسمانیِ چشمانم.. ابلهانه بود.. القا تحکمانه ی افکار مذهبی٬ آن هم در عصرِ شکوفایی فکری انسان.. انگار ایرانی با فکر کردن میانه ایی نداشتند.. به ایران رسیدیم.. با ترس از هواپیما پیاده شدم. مادر لبخند زد.. نفس گرفت٬ عمیق.. چشمانش حرف میزد.. اما زبانش نه.. گونه هایش پر شد از مروارید و من فقط نگاهش کردم. این زن چه چیزی برای دلبستن در این خاک داشت؟؟ وارد سالن فرودگاه شدیم. کمی عجیب به نظر میرسد. تمیز بود و شیک.. بدون حضور شتر و اسب.‌. با تعجب به اطراف نگاه کردم. فرودگاهش که شباهتی به تصویر سازیِ اخبارهای مورده علاقه ی پدر نداشت. چشم چرخاندم٬ تا جایی که مردمکهایم یاری میکرد.. اینجا چقدر مدل و سوپر مدل حضور داشت.. شاید جشنواره ی بازیگران سینمایشان بود.. و شاید جشنی که ثروتمندان را در اینجا جمع میکرد.. آخر دکورِ چهره و لباسِ زنان و مردان گویایِ چیزی جز یک میهمانی عظیم نبود.. با قدمهایی بهت زده از دیدنِ جوانانِ غرق در آرایش و وسواس در مدِل مو و پیچیده در لباسهای خوش دوخت٬ آرام آرام به سمت خروجی رفتم با چمدانی در دست و مادری حیران مانده در فضا.. نه… بیرون از در هم نه درشکه ایی بود و نه خرابه ایی.. همه چیز زیبا بود٬ درست مانند داخل.. ناگهان چشمم به چند زن و دختر چادر پوش افتاد.. اما اصلا شبیه خاطرات کودکیم نبودند.. دو دختر جوان با روسری و کفشای رنگی که با کیفشان ستِ شده بود٬ سیاهی چادر را به رخ هر بیننده ایی میکشیدن و دو زن میانسالِ همراهشان که شیک و تیره پوشی را در زیر آن پارچه ی مشکی به هر عابری متذکر میشدند.. اینجا ایران بود؟ سرزمینِ زشتی و کشتار؟ شاید هواپیمایی در خاکی دیگر به زمین گیر شده بود.. سوار اولین تاکسی زرد رنگ شدیم.. نمیتوانستم درست فارسی صحبت کنم. مادر هم که روزه ی سکوتش را نمی شکست. آدرسِ خانه قدیمی مان در ایران را که سالها قبل روی تکه کاغذی توسط پدر حک شده بود و به کمک یان از میان اوراقش پیدا کرده بودم٬ به پیرمرد راننده دادم.. پیرمرد نگاهی به کاغذ کرد ( اوه.. اسم خیابونا خیلی وقته عوض شده.. این آدرسو از کجا آوردین؟) از درون آیینه نگاهش کردم. لغتی مناسب برای پاسخگویی نمیافتم. پیرمرد که گنگی ام را دید لبخند زد ( پس شانس آوردین که گیر یه پیرمرد افتادین.. آخه جوونا که اسم قدیمی خیابونارو بلد نیستن.. اما نگران نباشین من میرسونمتون..) یعنی خیابانهای اینجا چند اسم داشت؟ و این آدرس٬ خاطره ایی خاک خورده از گذشته بود؟ هر چه بیشتر در خیابانها دور میزدیم٬ تعجب من بیشتر میشد. انگار تمام شهر میزبانِ میهمانانِ جشن پوش بود. پدر برای آزادیِ همین خلق شعار میداد و فریاد میکشید؟ خیابانهای زیبا اما شلوغ و پر ترافیک.. زنان و مردانی عجیب که ظاهرشان از آمادگی برای حضور در میهمانی خبر میداد و گاه چادرپوشان و ریش مسلکانِ ساده در بینشان چشم را آگاه میکردند از وجب کردنِ خیابان.. فرقی عظیم بود بین خاطراتِ حک شده در کودکیم و چیزی که قرار بود خاطره شود.. صدای پیرمرد بلند شد( تا حالا ایران نیومدی دخترم؟؟) آمده بودم اما انگار نیامده بودم.. پیرمرد سری پر لبخند تکان داد ( ظاهرا فارسی بلد نیستی.. اشکال نداره٬ من مسافرایی مثه شما٬ زیاد دیدم. یه مدت که بگذره از منم بهتر فارسی حرف میزنید.. غصه ات نباشه بابا بابا؟؟ چه مهربانی عجیبی در لحنش بود:) ادامه دارد.. 🌸 @zanvakhanevade 🍃
سلام میدهم و دلخوشم که فرمودید ؛ هر آنکه در دل خود یاد ماست ، زائر ماست ... صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا مولای یا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
💠اهمیت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معین کردند, این هم مهم است اما از این مهم تر... #دهه_ولایت 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🌷مولا علی(علیه السلام): آنکه تلاشش برای آخرت باشد، خداوند همّ و غم دنیای او را برطرف می‌کند. 📗 کافی؛ 8:307 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
#غدیر غدیر یعنی: تو برای خداوند آنقدر ارزشمند هستی که جز انسان معصوم لایق مربی گری تو نیست. 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
طرح | غدیر وسیله وحدت اسلامی ✊ رهبر انقلاب: مسئله‌‌ى غدیـر خط بطلان مى‌کشد بر همه‌‌ى تهمت ها علیه تشیع. 🌟 #عید_غدیر ‌ 🎉 @khamenei_reyhaneh 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
هدایت شده از قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب عجیب اطعام دادن یک نفر در ایام عید غدیر اگر می خواهید شما هم در این ثواب شریک باشید ،ببینید و منتشر کنید 📡 قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات @GhararGahShayeat
زن و خانواده
#قصه_شب 📚فنجانی چای با خدا ♨️ #قسمت_چهل_دوم دل کندن از ته مانده ی آرامش زندگی برای ادای دِین٬ سختت
📚فنجانی چای با خدا ♨️ نشستن در یک تاکسی زرد آن هم در کشوری که کابوسِ حاکمیتش تیشه شد بر ریشه ی زندگیمان٬ ناباورانه ترین٬ ممکنِ دنیا بود .. بیچاره پدر که عمرش به مستی و سلامِ بی جوابِ هیلتری در دنیایِ سازمانی اش گذشت.. و نفهمید که خلق ایران در گیرو دار ِ روزمرگی فراموششان کرده اند.. خیابان ها هر چند پر از دست اندازهای ماشین افکن اما زیبا بود.. پر از هجوم زندگی.. ریتمی ِاز هالیوود زده گی و سنت گرایی.. که در ظاهرِ عجیبِ مردم و صفِ غریبِ نانوایی هایشان کاملا مشهود بود.. حکایتی از کلاغ و تلاش بی فرجام برای طاووس شدن.. چقدر تاسف داشت٬ حال این مردم.. در ترافیکی بی انتها زندانی شدیم.. دلهره ایی مَلَس به وجودم چنگ میزد. پیرمردِ راننده سری تکان داد ( هی.. یادش بخیر..این آدرستون خیلی از خاطرات گذشته رو برام زنده کرد.. چه روزایی بود.. الانمو نبین.. تو جوونی یه یلی بودم واسه خودم.. اعلامیه میذاشتیم زیر لباسامو ده برو که رفتیم.. مامورای ساواک خودشونو میکشتن هم به گردِ پامم نمیرسیدن..) آه کشید٬ بلند و پر حزن ( داداشم واسه این انقلاب شهید شد.. خیلی از رفیقام جون دادن زیر دست و پای اون ساواکی های از خدا بی خبر.. به قول نوری گفتنی: ما برای آنکه ایران.. خانه ی خوبان شود.. رنج دوران برده ایم.. اما آخرش از کل انقلاب سهممون شد همین یه ماشین و کرایه اش که نون زن و بچه مونو باهاش میدیم.. اما بازم خدارو شکر.. راضیم.. امنیت باشه٬ ما به نونِ خشکم راضی هستیم..) خدا.. خدا.. خدا.. بختکی که برای تمام زندگیم نقشه داشت.. و حالا از زبان این پیرمرد آتش میشد و سینه ام را میسوزاند.. باید عادت میکرد.. خدا وِردِ زبانِ این جماعت ایرانی بود.. بالاخره بعد از ساعتها ترافیکِ سرسام آور اما پر از مردم شناسی به خانه رسیدیم.. چشمان مادر دو دو میزد. پیرمرد چمدان ها را جلوی پایم گذاشت و آدرس خانه را با اسمایی جدیدش روی تکه کاغذی نوشت و به دستم داد ( اینو داشته باش که یه وقت به مشکل نخوری.. راستی٬ به ایرون هم خوشی اومدی باباجان.. ان شالله کنگر بخوری و لنگر بندازی.. اینجا یه تیکه نون بربریش میارزه به کل فرنگستون و آدماش) چشمها و لبخنده کنج لبش زیادی مهربان بود٬ درست مثله تمام مسلمانان ترسو.. در کنار مادر٬ رو به روی خانه ایستادم.. درش بزرگ بود و تیره رنگ.. کلید را به طرف در برم.. اما نه.. این گشایش٬ حق مادر بود.. کلید را به دستش دادم.. در را باز کرد با صورتی خیس از اشک.. و زبانی که قصد شکستنِ طلسمش نبود.. با باز شدن در٬ عطری از گذشته بر مشام خزید.. کهنه گی در برگهای مرده ی زیر پایمان هویتشان را فریاد میزدند.. خانه ایی عجیب.. درست شبیه همان فیلمهایِ ایرانی که گاه مادر در نبود پدر میدید.. با حیاتی بزرگو مدفون در برگهای چندین ساله که محصولِ درختان بلند و تنومندِ باغچه ی حاشیه نشینِ دیوارش بود و حوضی بزرگ که از علائم حیاتی اش آبی لجن بسته به چشم میخورد.. و خانه ایی بزرگ که بی شبهات به محل تجمع ارواح نبود و میلی برای بازدیدِ داخلش سراغت را نمیگرفت‌.. نمیدانستم حسم چیست؟؟ نفرت یا علاقه..؟؟ اما هر چه بود٬ عقل ماندن را تایید نمیکرد.. پس بی ورود از در خارج شدم.. پیرمرد کنار ماشین اش ایستاده بود و با دستمالی قرمز رنگ شیشه هایش را تمیز میکرد. (هتل).. پیرمرد ایستاد( میخواین برین هتل باباجان..) با سر تایید کردم.. مادر قصد دل کندن نداشت اما من هم قصدی برای ماندن نداشتم. با گامهایی تند به سراغش رفتم. دستش را کشیدم. تکان نمیخورد. درست مانند کودکی لج باز. کنار گوشش زمزمه کردم( بیا بریم هتل. این خونه الان قابل سکونت نیست) مسرانه سرجایش ایستاد. کلافه شدم. ( اگه بیای بریم هتل. قول میدم خیلی زود کسی رو بیارم تا اینجا رو تمیز کنه.. بعد میتونیم اینجا بمونیم..) انگار راضی شد و با قدمهایی سست به سمت ماشین رفت.. ادامه دارد.. 🌸 @zanvakhanevade 🍃
🌸 #نگاه_اسلام_به_شخصیت_ ♻️با گذری کوتاه به روایات اهل بیت"علیه السلام" در می‌یابیم که نوع نگرش اسلام به شخصیت #زن، نگرشی #عاطفی و #تکریمی است که با در نظر گرفتن شخصیت و ویژگی های روحی اوست👌
زن و خانواده
🌸 #نگاه_اسلام_به_شخصیت_ ♻️با گذری کوتاه به روایات اهل بیت"علیه السلام" در می‌یابیم که نوع نگرش اسل
🌸 🌸 ♻️با گذری کوتاه به روایات اهل بیت"علیه السلام" در می‌یابیم که نوع نگرش اسلام به شخصیت ، نگرشی و است که با در نظر گرفتن شخصیت و ویژگی های روحی اوست👌 ✅چند نمونه از این روایات: 💠بهترین فرزندان شما دختران شما هستند.[۱] 💠اگر چیزی از بیرون خریداری کردید و به خانه آوردید اول هدیه‌ی دختران خود را بدهید و بعد از آن، به پسران خود بدهید، چرا که خشنود کردن دختران و دلجویی کردن از آنها ثواب بیشتری دارد.[۲] 💠غضب خداوند برای هیچ گناهی مانند غضبی که در رابطه با رعایت نکردن حق زنان و کودکان می‌کند نیست.[۳] 💠بهترین شما کسی است که برای زنان و دختران بهترین باشد.[۴] 💠خداوند بر زنان و دختران نسبت به مردان و پسران مهربان‌تر است.[۵] 💯اسلام با نگاه عاطفی به شخصیّت زن، جامعه را مسخر عواطف او کرده و در پرتو این عواطف، جامعه‌ای عاطفی بنا می کند تا جایی که و از ویژگی های بارز چنین جامعه‌ای شمرده می شود.✨ 📚 ۱. پیامبر اکرم(ص)/ سفینه البحار، ج۲، ص۶۸۴ ۲. پیامبر اکرم(ص)/ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۲۷ ۳. امام کاظم(ع)/ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۰۲ ۴. پیامبر اکرم(ص)/ نهج‌الفصاحه، حدیث۱۵۲۲ ۵. امام رضا(ع)/ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۰۴ 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🚩سالروز ولادت باب الحوایج، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مبارک باد ▫️یا باب الحوائج! در هر حاجتی، دخیل دستان گره گشای توییم؛ اما این بار در عیدِ ولادتت، آمده ایم فقط برای حاجت فرزندت مهدی... 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
.: ❤ اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❤ ⭕ بیستم_ذیحجه_ولادت_امام_کاظم علیه السلام در روز بیستم ذی الحجه سال ۱۲۸ هجری قمری مقارن با ۲۴ شهریور سال ۱۲۵ شمسی حضرت امام کاظم، موسی بن جعفر علیهماالسلام در منطقه مابین مکه و مدینه به دنیا آمدند. نام مبارکشان و لقب‌های ایشان ، ، صابر، امین، و مشهور‌ترین کنیه حضرت است. اگر چه امیرالمؤمنین علیه السلام اول امام مکنی به ابوالحسن هستند، اما امام کاظم علیه السلام در روایات به ابوالحسن اول و امام رضا علیه السلام به ابوالحسن ثانی و امام هادی علیه السلام به ابوالحسن ثالث تعبیر گشته‌اند. پدر والامقام ایشان، امام صادق علیه السلام و مادر بزرگوارشان المصفاة الاندلسیة می‌باشند که روز بیست و یکم ذی الحجه نیز روز بزرگداشت حضرت حمیده خاتون سلام الله علیها می‌باشد. درباره تعداد فرزندان حضرت اقوال مختلفی است که مشهور آن ۱۸ فرزند پسر و ۱۹ فرزند دختر نقل شده است. قول ولادت امام هفتم صرفا فقط در همین ماه ذی الحجه صحیح است و گفته‌های دیگران حرف گزافه‌ای بیش نیست. از آنجا که در روایت آمده هنگام مراجعت امام صادق علیه السلام از و در میانه‌ی راه امام کاظم علیه السلام در منطقه ابواء به دنیا آمده‌اند، و در بین ائمه علیهم السلام رسم بر این بوده که به صلی الله علیه وآله پس از خروج از احرام حج، بلافاصله راهی مدینه می‌شدند، و منطقه ابوا پس از غدیر بوده و دو روز فاصله داشته پس در این روز بیستم ولادت بوده است. ابن جریر طبری تصریح به وقوع ولادت در ماه ذی الحجه داشته و کتب و و و اشاره به وقوع ولادت در بین راه مدینه پس از اتمام اعمال حج داشته‌اند که بر این اساس قول صحیح بیستم ماه ذی الحجه می‌باشد. 📚 ریاحین الشریعه، ج۳، ص۱۸ بحارالانوار، ج۴۸، ص۶۱ جلاءالعیون، ص۵۲۴ کافی، ج۳، ص۵۰۷ 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🌴نبوغ حضرت موسی_الکاظم «علیه السلام» در سنین خردسالی همه را شگفت‌زده کرده بود. به عنوان نمونه وقتی «عیسی شلقان» از حضرت سؤالی پرسید، چنان جوابی گرفت که در جایش میخکوب شد. خودش می‌گوید: «روزی در جایی نشسته بودم، امام کاظم «علیه السلام» را [که در آن‌وقت کودک بود] دیدم که بره‌ای همراه داشت و از کنار من عبور کرد، به او گفتم: ای پسر! می‌بینی پدرت [امام صادق «علیه السلام»] چه می‌کند؟! نخست به ما دستور می‌دهد «ابو الخطاب» (محمد بن مقلاس اسدی کوفی) را دوست بداریم، سپس دستور می دهد او را لعن کنیم! فرمود: «خداوند بعضی از انسان‌ها را برای ایمان آفرید که ایمانشان_دائمی است، بعضی دیگر را برای کفر دائمی آفرید. در این میان نیز به برخی ایمان عاریه‌ای داد که آنان را معارین (عاریه داده‌شدگان) می‌گویند و هر گاه خدا بخواهد، ایمان را از آنها بگیرد. «ابو الخطاب» از این‌گونه است و ایمان_عاریه‌ای به او داده بودند [در آن زمان که ایمان داشت، امام صادق «علیه السلام» فرمود: او را دوست بدارید و اکنون که مذهب باطلی اختراع کرده، امام فرمود، او را لعنت کنید]. من به حضور امام صادق «علیه السلام» رفتم و آنچه را که به فرزندش گفته بودم و او جواب داده بود، به عرض حضرت رساندم. امام فرمود: «این پسر (یا این کلامِ پسرم) از جوشش نبوت است». 📚 جلد ۲، صفحه ۴۱۸. 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
#اطلاعیه 🔵 @zanvakhanevad
توجه توجه!!! #به آسانی حافظ قرآن شویم. ❌ جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 05137138710 تماس حاصل فرمایید. ⭕ آدرس سایت ثبت نام: www.quranhefz.ir ⭕ سامانه پیام کوتاه: 1000011451120 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿