eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
901 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح آغاز حیات است و امید 🌿دستهایتان پرگل 🌸شادیتان پاینده 🌿خنده ارزانی چشمانتان 🌸سلام صبحتون بخیر 🌿به اولین روز شهریور خوش امدین @zarboolmasall
حکایت امید😍😊 چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید. اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. » شمع دوم گفت: « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد. وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »😌😌 چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد. بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم. @zarboolmasall
« گربه مرتضی علی » 🌱به افراد ابن الوقت و کسانی که نان را به نرخ روز بخورند و همواره جهت منافع خود را در هر زمان و مکانی منظور داشته باشند ، گربه مرتضی علی گفته می شود و یا به اصطلاح دیگر می گویند :" فلانی گربه مرتضی علی است از هرجا بندازید با دست به زمین می آید و پشتش به زمین نمی رسد ." 🌱اما ریشه تاریخی این ضرب المثل : گربه حیوانی است که در غالب خانه ها هست و روی دیوارها و پشت بامها دیده می شود . چنگالها و دندانها و نیش بسیار تیز دارد . با آدمی انس می گیرد و در عین مکاری وحیله گری ، حیوانی تمیز و پاکیزه است که چون سیر شد دست و رویش را با آب دهان می شوید . دوست دارد با کودکان بازی کند ولی چون اذیتش می کنند غالباً از آنها می گریزد و در آغوش زنان و مردان خانه جای می گیرد . اما مثل مورد بحث یعنی گربه مرتضی علی علاوه بر آنکه با وضع جسمانی و ساختمان دست و پای گربه مرتبط است چون ریشه تاریخی نیز دارد از آن فی الجمله بحث می شود : جای شک و تردید نیست که مرتضی علی یعنی مولی الموالی حضرت علی بن ابی طالب(ع) به سبب شان و والایی مقام و مرتبت که در خور شخصیتهای بارز و اندیشمند است نه اهل گربه بازی و کبوتربازی و از این قبیل بازیهای جلف و نابخردانه بود و نه به فرض محال ، آن فرصت و مجال را داشت که در دوران زمامداری و خلافت به این گونه اعمال متبادر شود . پس این فرضیه پیش آید که این مرتضی علی صاحب گربه موصوف شخص دیگری غیر از علی بن ابی طالب(ع) است که متاسفانه تاکنون با وجود مراجعه به کتب عدیده و استمداد و استطلاع از صاحب نظران هویتش مشخص نگردیده است . تنها پاسخی که نگارنده در این مورد از چند نفر شنیده این بوده است که گربه مرتضی علی در اصل گربه مرتاض علی بود و نام مرتاض علی به علت قرابت ذهنی و مرور زمان به مرتضی علی تبدیل شده است . راجع به مرتاض علی همچنین نقل کرده اند که این مرد از مرتاضان هندی بود . سالی به ایران آمد و چند چشمه تردستی و به اصطلاح عمومی شعبده بازی و چشم بندی نشان داد . از جمله شیرینکاریهایش گربه سیاه براق دست پرورده ای بود که آن حیوان را گاهی سر و گاهی از پا یا دم در حال چرخش به هوا پرتاب می کرد . این گربه مرتاض علی به هر شکل وهیئتی که پرتاب می شد با دو دست پایین می آمد بدون آنکه پشتش به زمین برسد و یا احساس کمترین ناراحتی کند . البته این گفته و شایعه به جهات مختلف قابل قبول نیست و نمی توان آن را ریشه مستند و موجه قرار دارد . چه اولاً هویت این مرتاض علی معلوم و مشخص نیست که در درچه عصر و زمانی می زیست . ثانیاً با چهار دست و پا پایین آمدن اختصاص به گربه مرتاض علی ندارد که آن را به صورت امثله سائره درآورده باشد . ٫٫🤍🌼٫٫ @zarboolmasall
🕰 وقت، زندگی است و زندگیِ انسان؛ جز وقت چیز دیگری نیست 🕰 وقت، امانتی است الهی در دست انسان که همچون تندبادی به سرعت در حال گذر است. بدون شک، زمانی که سپری شد، دیگر برگشت پذیر نیست و هرگز نمی توان آن را بار دیگر بازیافت. حسن البناء می گوید " وقت، زندگی است و زندگی انسان؛ جز وقت چیز دیگری نیست" 🕰 یکی از مهم ترین وظایف انسانِ خردمند و مؤمن این است که فرصت را در چنگ خویش همچون گوهری نایاب نگه دارد و با به کارگیري شایسته آن، بهای واقعی اش را بپردازد. اگر انسان از ساعت ها و لحظه هاي زندگی خود در راه بالندگی و کمال فردي و اجتماعی بهره نگیرد، چه بسا این فرصت ها وبال گردنش شود و پی آمدهای تلخی را برای او و دیگران به همراه آورد. ضرب المثل هایی همچون" مغز تنبل، کارگاه شیطان است" "شیطان براي دست هاي بی کار، کار می تراشد" بیانگر این واقعیت است 🕰عمرها می گذرد و کودکان به نوجوانی، جوانی، میان سالی و پیري می رسند و پیران نیز به سرای باقی می شتابند. لذا ، با توجه به گذشت زمان، باید درس های سودمند و سازنده روزگار را برگرفت و به عنوان ره توشه ای مطمئن از آن بهره جست. ☑️ پروین اعتصامی می گوید: مرا باید دگر ترك چمن گفت گل پژمرده دیگر بار نشکفت به هستی خوش بود دامن فشاندن گلی زیبا شدن یک لحظه ماندن تبه گردید فرصت خستگان را برو هشیار کن نورستگان را 📚 ارزش وقت در اسلام ص ۴٣ @zarboolmasall
📔داستان ضرب المثل ✍️از اسب فرود آید و بر خر نشیند در روزگار قدیم خر و اسب وسیله ی رفت و آمد بود .آنها که اسب داشتند آدمهایی بودند که زندگی بهتری داشتند . با این حال پیش می آمد که یک نفر زندگیش به هم بخورد و به هردلیل آن چه را که داشت از دست می داد .یا می فروخت. آن وقت باید به جای اسب سوار شدن سوار خر می شد. پس هرکسی که از موقعیت خوب خود نزول کند و آنچه داشته را از دست بدهد می گویند: از اسب فرود آید و بر خر نشیند @zarboolmasall
(تب کرد و مُرد) : در ایام قدیم پیرمرد مهربانی با تک پسرش زندگی می‌کرد. این دو خیلی رابطه عاطفی با یک دیگر داشتند تا این که پیرمرد پس از ماه‌ها بیماری در بستر جانش را از دست داد. به همین خاطر پسرک شب و روز در حال گریه و زاری بود. همسایه‌ها و آشنایان هم گروه گروه برای تسلیت گفتن می‌آمدند و می‌رفتند. پسرک یتیم هم در این حین مدام از پدرش تعریف می‌کرد. به هر گروهی که می‌رسید، از خوبی‌ها و رفتارهای پدرش می‌گفت و از این که چگونه بیمار شد و دکترش چه کسی بود و چه دوایی خورد و چه شد که مرد. خلاصه همه این اتفاقات را با جزئیات بسیار و با آب و تاب فراوان تعریف می‌کرد. این رفت و آمدها تمامی نداشت، پسرک یتیم هم بهترین خوردنی‌ها را می‌خرید و جلوی میهمانانش می‌گذاشت و حسابی پذیرایی می‌کرد. میهمانان هم بدون تعارف مشغول خوردن می‌شدند و برای این که بیشتر در خانه‌ی پسر بمانند و بیشتر و بهتر از خوردنی‌های آن‌جا استفاده کنند، سعی می‌کردند پسر را به حرف وادارند. هرکس می‌رسید، خودش را غمگین نشان می‌داد و با تأسف به پسر می‌گفت: «خدا رحمت کند پدرت آدم خوبی بود؛ راستی چه شد که آن بی‌چاره به این زودی مرد!» پسر هم که منتظر چنین پرسشی بود، با آب و تاب بسیار سیر تا پیاز مرگ و زندگی پدرش را تعریف می‌کرد. در این مدت میهمانان خوب به خودشان هم می‌رسیدند و با این که همه‌ی ماجراهای مرگ و زندگی پیرمرد را شنیده بودند، باز هم فردای آن روز به دیدن پسر می‌آمدند و از او می‌پرسیدند که پدرت چگونه مرد؟ پسر از علاقه و اشتیاق دیگران به شنیدن ماجرای مرگ و زندگی پدرش تعجب می‌کرد و نمی‌فهمید که چرا مردم این همه به شنیدن حرف‌های او علاقه نشان می‌دهند. تا این که روزی یکی از دوستان پدرش به دیدن پسر رفت و گفت: «سوگواری و عزاداری بس است. بهتر است به فکر ادامه دادن کار و کاسبی پدرت باشی. سخن گفتن از حال و روز زندگی و مرگ پدر که نشد کار. چشم باز کنی، می‌بینی این مردم دار و ندارت را خورده‌اند و برده‌اند و تو سرت بی کلاه مانده. پس بهتر است که زوتر درب خانه‌ات را ببندی!». پسر که انتظار شنیدن چنین حرف‌هایی را از دوست صمیمی پدرش نداشت، ناراحت شد و گفت: «این چه حرف‌هایی است که می‌زنید. مردم به پدر من علاقه و ارادت زیادی داشتند و حالا به خاطر اوست که این جا جمع می‌شوند و به حرف‌های من گوش می‌دهند.» دوست پدرش وقتی دید که پسرک متوجه حرف‌هایش نمی‌شود تصمیم گرفت که شام به خانه پسرک برود. وقتی سفره‌ی شام را انداختند، به پسر گفت: « ای پسر بهتر است برای من هم تعریف کنی که چه شد که پدرت بیمار شد و چگونه مرد.» پسر گفت: «شما که از همه چیز خبر دارید!!! ...» دوست پدرش گفت: «بله خبر دارم؛ اما مثل همه دوست دارم از زبان تو بشنوم.» پسر مشغول تعریف شد. دوست پدرش کم کم مشغول خوردن غذا شد. تا حرف پسر می‌خواست قطع شود، سوالی تازه می‌پرسید و پسر هم جوابش را می‌داد. ساعتی که گذشت، همه‌ی غذاها خورده شد. پسر که حرفش تمام شد، دست برد توی سفره که چیزی بخورد که دید هیچ غذایی نمانده!! تازه متوجه شد که هر روز چه بلایی به سرش می‌آید که او اصلا" فکرش را هم نمی‌کرده. شرمنده شد. می‌خواست از دوست پدرش عذرخواهی کند که او نگذاشت و گفت: «از این به بعد هر کس از تو پرسید پدرت چگونه مرد، بگو: «تب کرد و مُرد. آن وقت می‌بینی که کسی به سراغت نمی‌آید و چیزی از تو نمی‌پرسد.» پسر به نصیحت دوست پدرش گوش کرد. خیلی زود همه همسایه‌ها و افراد شکمو از خانه‌اش دور شدند و پسر توانست به کار و کاسبی تعطیل شده‌ی پدرش برسد. کاربرد ضرب المثل از آن ایام به بعد هرکسی بخواهد از زیر بار تعریف‌ها و گفت وگوهای بی اهمیت شانه خالی کند، می‌گوید: «تب کرد و مُرد.» @zarboolmasall
07.pdf
1.63M
♦️عاشورا پیامد تغییر ارزشها ⬅️چرا 50 سال بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واقعه عاشورا اتفاق افتاد⁉️ 🖊حجت الاسلام والمسلمین مریجی @zarboolmasall
🔆شفای افلیج ايران گه گاهى شبيه صحنه كربلا را در حسينيه ها يا كنار خيابانها يا در صحرا درست مى كنند مثلا چند نخل و خيمه و اسب و وسائل جنگ افزار قديمى مثل شمشير و نيز ... درست كرده و صحنه كربلا را در اين محلها پياده نموده كه هر بيننده اى كه مى بيند به ياد واقعه اسفبار و غم انگيز كربلا و مصائب وارده بر اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام بيفتند و رقّت قلب نمايند و ناراحت و متاءثر و گريان شوند و حالى درشان پيدا شود. من با خود بارها شنيده و ديده ام كه در اينچنين تعزيه ها و شبيه خوانيها، بسيارى از مردم غم ديده حوائج مشروعه خود را گرفته ، اگر مريض بوده شفا پيدا كرده و اگر مريضى داشته سلامتى او را بازگرفته و اگر گرفتارى داشته رفع گرفتارى شده و اگر حوائجى داشته ... گرفته است بله كسى كه با نيت پاك و خالص در خانه اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام على الخصوص آقا سيدالشهداءعلیه السلام برود، بدون هيچ بروبرگرد مطلب و مهم خود را خواهد گرفت . يكى از كسانيكه با نيت خالص و پاك در خانه سيدالشهداءع رفته ، پدر و مادر يك بچه فلج مادرزادى است كه در شهميرزاد شفاى فرزند شش ساله خود را از آقا اباعبداللّه الحسين علیه السلام گرفته اند. خبرنگار كيهان نقل ميكرد: يك كودك بنام محسن منصورى كه فلج مادرزادى بود در شهميرزاد شفا يافت ، پدر مادر محسن بچه شش ‍ ساله خودشان را در مراسم تعزيه شب عاشورا مدت سه شبانه روز به نخل محل اسراى كربلا بستند، هنگاميكه مردم عزادار شهميرزاد در مصيبت سالار شهيدان آقا اباعبداللّه الحسين علیه السلام به سر و سينه خود ميزدند حالى پيدا كرده و شفا يافت . 📚كرامات الحسينية جلد دوم معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده @zarboolmasall
<🌱> 🤍تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته ای ! به خدا حال مرا ،خوب به هم ریخته ای !🌼 🤍آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری ! بی سبب نیست ، که در کنج دلم جا داری !🌼 🤍به سپیدی غزل ، رایحه ی یاس منی ! یاسمن بوی ترین ، قسمت احساس منی !🌼 🤍یاسمن بوی ترین ، جای خدا را پر کن ! من پر از زندگی ام ، فاصله ها را پر کن !🌼 🤍من جهنم زده ام ، حسرت سیبی دارم ! باز نسبت به شما ، حس غریبی دارم !🌼 🤍غربت و رخوت دستان مرا باور کن ! نازنین ، قصه ی ایمان مرا باور کن...🌼 @zarboolmasall
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران جز به خردمند مفرما عمل گر چه عمل کار خردمند نیست "سعدی" مثال: 🔹️از سلطان سنجر پرسیدند چه شد که ملکی بدین وسعت و آراستگی که ترا بود چنین مختل شد؟ گفت کارهای بزرگ به مردم خُرد فرمودم و کارهای خُرد به مردم بزرگ رجوع کردم. مردم خُرد کارهای بزرگ را نتوانستند کرد ، و مردم بزرگ از کارهای خُرد عار داشتند و در پی نرفتند. پس هر دو کار تباه شد و نقصان به مُلک رسید و کار کشور و ولایت و لشکری روی به فساد آورد. "دولتشاه سمرقندی" "نقل از امثال و حکم مرحوم دهخدا" @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | در زمان قاجار چگونه قیمت ها را کنترل میکردند؟ حقیقت ضرب المثل ماست هارا کیسه کردند! مختارالسلطنه خوفناک ترین حاکم قاجار ؛ماجرای کامل ضرب المثل ماست هارا کیسه کردند ‌@zarboolmasall