eitaa logo
ضرب المثل
31.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
933 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد. اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟ صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟ آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم!! به یاد داشته باش: اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند. و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست @zarboolmasall
⭕️حکایت بسیار زیبا و خواندنی زمانی که ابن سینا از همدان فرار کرد به بغداد رفت، آنجا مردی را دید که دارو میفروخت و ادعای طبابت میکرد. ابن سینا ایستاد و به تماشا مشغول شد. زنی پیش طبیب آمد و ظرف ادرار یک بیمار را به او داد؛ طبیب درجا گفت که بیمار یهودیست! به زن نگاه کرد و گفت تو خدمتکاری؟ زن گفت بله گفت دیروز ماست خورده ای؟ زن گفت بله گفت از مشرق آمده ای؟ زن گفت بله! مردم از علم طبیب متعجب شده بودند و ابن سینا نیز در حیرت فرو رفته بود! نزدیک رفت و به طبیب گفت این ها را از کجا فهمیدی؟! طبیب گفت از آنجا که فهمیدم تو ابن سینا هستی! ابن سینا باز در تعجب فرو رفت. بلاخره با اصرار زیاد طبیب پاسخ داد: زمانی که آن زن ظرف ادرار را به من داد دیدم که بر آستینش غبار نشسته، فهمیدم که یهودیست! دیدم لباسهایش کهنه است فهمیدم که خدمتکار است! و از آنجا که یهودیها به خدمت مسلمانها در نمی‌آیند آن فردی که به او خدمت میکند هم یهودیست. لکه ای از ماست بر روی لباسش دیدم فهمیدم که دیروز ماست خورده اند و به بیمار هم داده‌اند. خانه های یهودیان از طرف مشرق است و فهمیدم خانه او نیز در همانجاست. ابن سینا گفت اینها درست! من را از کجا شناختی؟! گفت امروز خبر رسید که ابن سینا از همدان فرار کرده است فهمیدم که به اینجا می‌آید و به جز تو کسی متوجه این مکر من نمیشود و همه گمان میکنند که از غیب خبر دارم! 📚به نقل از کتاب کلیات عبید زاکانی؛ تصحیح پرویز اتابکی @zarboolmasall
🔴 حکایتی عجیب از دنیا بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود. چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند. حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید. حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟ گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود. حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!![1] ❌ پی نوشت [1] الأمالى، صدوق: 99، المجلس الحادى و العشرون، حديث 8؛ كمال الدين: 2/ 524، باب 46، حديث 6؛ بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حديث3 منبع : عرفان اسلامی: 8/ 226 @zarboolmasall
🔴 حال خوش معنوی یعنی «نداشتن نگرانیِ بیهوده» 🌻 یعنی  «داشتن حالت شکر» 🌻 یعنی «دیدن و درک زیبایی‌هایی که خدا آفریده». ما معمولاً وقتی دل‌مان خیلی گرفته و مشکلات خیلی به ما هجوم آورده، به سراغ عبادت و دعا می‌رویم و درِ خانۀ خدا ناله می‌زنیم. در‌حالی‌که اصلش این است که وقتی سرشار از شادی و نشاط هستی، دنبال دعا و عبادت باشی تا از خدا تشکر کنی. حال خوش معنوی یعنی دیدن کبریایی خدا و لذت بردن از عظمت و شکوهش. «الله اکبر» یعنی «خدایا! تو چه باعظمت و باشکوهی!» باید دلت با این ذکر بلرزد! حال خوش معنوی یعنی لذت بردن از اینکه در بغل خدا هستی؛ عین یک کودک که وقتی بین غریبه‌ها، به بغل پدر و مادرش می‌رود، کِیف می‌کند. حال خوش معنوی یعنی پناه‌جویی به خدا و لذت بردن از اینکه احساس کنی در پناه خدا هستی! این کِیف- از یک مرحله‌ای به بعد- اشک آدم را هم جاری می‌کند. حال خوش معنوی یعنی چشیدن حلاوت ذکر خدا، یعنی چشیدن شیرینی، نه چشیدن غم و اندوه ناشی از بدبختی! 📚«استاد پناهیان» @zarboolmasall
✅ ضرب المثل باغزندانی 💠اُو درِ کُلوم بو داره!💠 🔸کُلوم یا کُلام به معنای کلبه یا کومه یا خانه‌باغ کوچک است. معنای ظاهری چنین است: "آب جلوی خانه، بو می‌دهد!" ✳️ این ضرب‌المثل درباره کسیکه گفته می‌شود که از چیزهایی که در اطراف و خانه خودش هست خوشش نمی‌آید و از آنها عیب می‌گیرد و می‌رود دنبال چیزهایی که نزد دیگران و در خانه آنها است. ❇️ این عبارت تقریبا معادل همان ضرب‌المثل مشهور است که می‌گوید: مرغ همسایه غازه! ✍ مزینانیان ‌    ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌@zarboolmasall
💐 درس زندگی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) برای ما ✏️ رهبر انقلاب: درس زندگی صدّیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) این است برای ما: تلاش، اجتهاد، کوشش، پاک زندگی کردن؛ همچنان‌که آن بزرگوار یکپارچه معنویّت و نور و صفا بود: الطُّهرَةِ الطّاهِرَةِ المُطَهَّرَةِ التَّقیَّةِ النَّقیَّةِ -الرَّضیَّة- الزَّکیَة؛ پاکی و آراستگی و تقوا و نورانیّت آن بزرگوار، همان چیزی است که در طول تاریخ تشیّع بر معارف ما سایه‌افکن بوده است. ۱۳۹۳/۱/۳۱ 🌷 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی امروز زندگی تون مثل گل زیبا، مثل باران زلال، مثل سبزه با طراوت، مثل دریا با برکت، مثل آسمان یکرنگ، مثل خدا بخشنده و مثل هر روز پر از زندگی باشه... سلام صبحتون بخیر @zarboolmasall
"اجر بوسیدن پدر و مادر" مردی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید و پرسید: «ای رسول خدا! من سوگند خورده ام که آستانه ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟» پیامبر(ص) فرمودند: پای مادر و پیشانی پدرت را ببوس، یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه ی در بهشت می رسی او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟ پیامبر(ص) فرمودند: آنها را ببوس... @zarboolmasall
🟩با طناب کسی تو چاه رفتن 🔹️شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم، دزد از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد. @zarboolmasall
🔰 علی (ع)، کاتب وحی فاطمه (س) 💠 از مصادیق بارز، وجود مبارک (سلام الله علیها) است. می بینید این یک بانوی عادی نیست، بگوئیم آدم خوبی است و اهل بهشت است و مقدّس است و اینها! مرحوم کلینی نقل می کند که بعد از رحلت پیغمبر تا مدّتها، به صورت ( کان یاتی ) یعنی مکرّر به حضور می آمد و گزارش می داد و تسلیت می داد و از خبرهای آینده خبر می داد! جبرئیل برای کدام پیغمبر می آید! جبرئیل برای هر پیغمبری می آید؟! 🔹این را مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در جلد اوّل (کافی) نقل می کند؛ در جریان فاطمه (سلام الله علیها) دارد که: " باب مولد الزّهراء (سلام الله علیها) "، حدیث اوّلش دارد که: 🔹 (انّ فاطمه (علیها السّلام) مکثت بعد رسول الله (ص) خمسه و سبعین یوماً)، طبق این تاریخ که هفتاد و پنج روز رحلت کرده است؛ (و کان دخلها حزن شدید علی ابیها و کان یاتیها جبرئیل (ع))؛ این " کان " مفید استمرار است. 🔹جبرئیل برای هر پیغمبری نمی آمد، بله برای اولوا العزم یک حساب های دیگر است؛ (و کان یاتیها جبرئیل (ع) فیُحسن عزائها _ تسلیت می گفت _ علی ابیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها)؛ اینها مسائل تکوینی است، اینها ( ) می شود. او نباء دارد، نبی نیست؛ گزارش های غیبی که بعد چه می شود، چه حادثه ای پیش می آید، شما چه می شوید، دیگران چه می کنند؛ اینها را گزارش می داد. 🔹خُب، یک وقت است که شریعت می آورد، یک وقتی حقیقت و طریقت و امثال ذلک می آورد؛ مگر جبرئیل برای هر پیغمبری می آید؟ 🔹 این همه انبیاء که اسامی شریف شان در قرآن کریم آمده ....؛ بله، اولوا العزم چرا؛ امّا حالا جبرئیل برای پیغمبرهای عادی هم بعید است آمده باشد! " این می شود (فاطمه)! " وجود مبارک جبرئیل (سلام الله علیه) برای (سلام الله علیها) می آمد. 🔹 آنوقت وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) آنچه را که از جبرئیل شنیده بود، می فرمود و املاء می کرد؛ (و کان علی یکتب ذلک)*، املاء می کرد و می نوشت. این مال کدام مقام است؟! را فاطمه دریافت کند، به علی (سلام الله علیه) بگوید؛ علی (کاتب وحی فاطمه) بشود!! این است. 🌷🌷🌷 ۱. الکافی / جلد ۱ / صفحه ۴۵۸ 📋 درس خارج فقه 📆 مسجد اعظم قم ؛ ۱۴۰۲/۰۹/۰۵ @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میان آن همه مشغله و ماموریت،فرصتی دست داده تا بچه ها پدر را ببینند و برایش جشن تولدبگیرند. جشن بگیرند و لبخند او را نظاره کنند. جشنی برای حیات. اینکه پدر هست. اینکه او را دارند. اما پدر در جشن آمدن هم، مشتاق رفتن است. هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است @zarboolmasall