✨﷽✨
۲۱فروردین، سالروز شهادت امیری است که اسوه وفاداری و عشق بود؛ سردارعلی صیاد شیرازی؛ همو که می گفت: «قهرمان کسی است که در جهاد اکبر، بر نفس اماره خود غالب آمده باشد، آن طوری که آرزوی یک بار غفلت کردن و خدا را از نظر دور داشتن را در دل شیطان به گور فرستد. قهرمان کسی است که در وابستگی به خدا و خط ولایت، آن چنان آبداده و توان مند شده باشد که با اطمینان قلبی، مهیای انجام هر تکلیفی باشد که از محور ولایت بر عهده او بسپارند. قهرمان کسی است که دل به دنیا نسپارد و در التهاب هجرت به دیاردوست، سر از پا نشناسد» و شهید صیاد شیرازی، در عرصه های مختلف اجتماعی و نظامی، حقیقت این قهرمان را در وجود خویش متبلور ساخت.
شادی روح شهدا صلوات
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️ ما را به بقیه معرفی کنید
🌷آشنایی با سیره و خاطرات شهدا🌷
🇮🇷https://eitaa.com/zdrgvbnm🇮🇷
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرنوشت مسئول عملیات ترور شهید صیاد شیرازی
انتشار به مناسبت ۲۱ فروردین، سالروز شهادت سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️ ما را به بقیه معرفی کنید
🌷آشنایی با سیره و خاطرات شهدا🌷
🇮🇷https://eitaa.com/zdrgvbnm🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🥀 حضرت خدیجه سلام الله علیها
╔═ 🌼 ═╗
http://eitaa.com/joinchat/3794927616C787ef768cc
╚═ 🌼 ═╝
مثل خدیجه پیدا نخواهد شد..
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️ ما را به بقیه معرفی کنید
🌷آشنایی با سیره و خاطرات شهدا🌷
🇮🇷https://eitaa.com/zdrgvbnm🇮🇷
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج عبدالرضا هلالی
حضرت خدیجه کبری 🥀
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️ ما را به بقیه معرفی کنید
🌷آشنایی با سیره و خاطرات شهدا🌷
🇮🇷https://eitaa.com/zdrgvbnm🇮🇷
۲۲ فروردین ماه ، #سالروز_شهادت #شهید_سید_احمد_پلارک گرامی باد . 🥀
شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های شلمچه، به عنوان یک سرباز معمولی همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود، به طوری که بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در سال 66 در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود. پس از این اتفاق هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می شوند، پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می شوند.
پیکر پاک شهید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعه 26، ردیف 32، شماره 22) به خاک سپرده شده است، اما نکته قابل توجه درباره این شهید که آن را از سایر شهدا متمایز می کند، بوی گلابی ست که از مزار مطهرش به مشام می رسد. همچنین سنگ قبر این شهید همواره نمناک بوده، به طوری که اگر سنگ قبر وی را خشک کنیم، از سمت دیگر خیس شده و از گلاب سرشار خواهد شد. به همین دلیل او را «شهید عطریِ قطعه 26» لقب داده اند.
#هدیه به شهدا صلوات
🛑 رسانه انقلاب اسلامی 🛑
آن روزها خليل خيلي نوراني شده بود مدام شور مي زد بريم ... چرا ما اينجا هستيم
و بقيه توي منطقه؟ چرا ما را نمي برند پس ما را براي کي نگه داشته اند؟
انگار همه چيز را مي دانست...
اگر آن شب خليل و مهدي (شهيد مولانيا) نبودند نيروهاي پژاک از همان نقطه
وارد مي شدند و تمام بچه ها را محاصره میکردند. اما خليل و مهدي با نثار جانشان
بچه ها را از يک پاتک سنگين نجات دادند.
... آن شب بچه ها بالاي تپه بودند اما مقداري از وسايل و کيسه خواب بچه ها
روي زمين ريخته بود و راننده بولدزر بدون توجه به اين وسايل داشت کار مي کرد
که خليل رفت کيسه خوابها و کوله هاي بچه ها را جمع کرد و من هم کمکش کردم...
بعد کمي آن طرف تر نشستيم، ما در دو متري سيم خارداري که مرز ايران و عراق بود
نشسته بوديم. آن لحظه را خوب به ياد دارم آخرين باري بود که کنار هم نشستيم
آن صحنه را که به ياد مي آورم دلم مي گيرد...
ديگر هوا تاريک شده بود و بچه هاي حاج مراد مي آمدند مهمات مي بردند براي
داخل سنگرها تا شب اگر نياز شد استفاده کنند. در همان حال يک لحظه داخل
بيسيم صدا زدند: يک ماشين آماده کنيد... پاي جواد روي مين رفته بود. ما سريع
ماشين را که پر از مهمات بود خالي کرديم خيلي از فشنگ ها کف ماشين ريخته بود
خليل يک جعبه برداشت و داخل ماشين رفت و سريع اين مهمات ريخته شده کف ماشين
را جمع کرد. جواد را داخل يک کيسه خواب گذاشتيم و انتقالش داديم .
وضو مي گرفتيم تا نماز بخوانيم که فرمانده بيسيم زد سه نفر نيرو بفرستيد جلو. وقتي
صداي فرمانده آمد اولين نفري که بلند شد خليل بود. من هم بلند شدم ولي فرمانده
گروهان به من دستور داد که پيش بچه ها بمانم خليل هم از ترس اينکه مانع رفتنش شوند
سريع حرکت کرد و چند قدم از بچه ها دور شد. حاج احسان و محمد هم رفتند.
وضو گرفتيم و به نوبت نماز خوانديم. يک نفر نماز مي خواند و دو نفر هم پست مي دادند.
بعد از نماز حاجي داخل بيسيم صدا زد يک ماشين آماده کنيد... علي اصغر هم
پايش روي مين رفته بود.
آن شب تا صبح کسي نخوابيد. ساعت 1:30 شب بود که صداي رگبار از سمت
چپ تپه، همان سمتي که مرزعراق بود بالا رفت. در همان لحظات پشت بي سيم
صداي احسان مي آمد ولي خيلي آهسته طوري که داشت با نفس صحبت مي کرد
و مي گفت: حاجي در 7 ، 8 متري چند نفر را مي بينم که از طرف عراق مي آيند
حاجي دستور تير اندازي داد. حس عجيبي داشتم و به فکر خليل بودم. داخل بي سيم
خليل را صدا زدم اما تا صبح هر چه صدا زدم جواب نداد دلشوره ام بيشتر شد
خيلي نگران بودم...
صبح بعد از اينکه نماز خوانديم رفتم پيش ايمان و گفتم از بچه ها چه خبر؟ ايمان
با حالت عجيبي گفت: بچه ها پايين هستند الان ميان. چند لحظه بعد احسان آمد.
گفتم: خليل و محمد کجا هستند؟ احسان گفت: الان ميان. محمد که از تپه بالا آمد
يک لحظه خوشحال شدم منتظر بودم خليل هم پشت سرش بياد ولي هر چه منتظر ماندم
خليل را نديدم. سريع پيش محمد رفتم گفتم: کو خليل؟ خليل کجاست؟ گفت: الان مياد.
دلم طاقت نياورد رفتم پيش حسين که سنگرش بالاتر از سنگر خليل بود. گفتم:
خليل کجاست؟ اشک از چشمان حسين سرازير شد سرش را توي بغلم گذاشت
و به سنگر خليل اشاره کرد. وقتي سنگر خليل را ديدم انگار دنيا روي سرم خراب شد...
همرزم شهید
#شهید_خلیل_عسکری🌺🌺
#شهید_عبدالکریم_پرهیزگار🌺🌺
هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷
@shahidparhizgar9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین شهید محراب جمهوری اسلامی
@Farsna