eitaa logo
شهید سجاد زبرجدی
1.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
ارتباط با ادمین کانال شهید سجاد زبرجدی @Majnone_roghaye_315 کپی آزاد با یک صلوات به استثنای برشی از کتاب شهید زبرجدی کانال دیگرمون: https://eitaa.com/ShahidAbdali
مشاهده در ایتا
دانلود
چه قدر می خواست یک نفر پای دردهای مانده در دلش بنشیند. با همه توداری اش، با حاج مهدی درد دل کرد و تلخی حالش را به او بخشید. حاج مهدی با حوصله به حرف هایش گوش می کرد. با متانت نصیحتش می کرد. بی منت شد سنگ صبورش. بعد از آن، هوایش را بیش تر داشت. دل سجاد به حاج مهدی بدجور گرم شده بود. حاج مهدی با این که سن و سال زیادی نداشت، از بزرگان پایگاه بود. سابقه اش برمی گشت به وقت هایی که آن جا کمیته بود و پایگاه کمیل هنوز راه نیافتاده بود. حاج مهدی خیریه داشت. چند نفری به خانواده های زیادی توی خانی آباد رسیدگی می کردند. خودش هم واسطه رساندن کمک ها به خانواده های کم درآمد بود. .  برشی از کتاب برای اولین بار 🌸🌸🌷🌷 @zebarjadi59
نزدیک‌عملیـات‌بود،می‌دانستم‌دختـردارشده یک‌روزدیدم‌سرپاکت‌نامه‌ازجیبش‌زده‌بیرون گفتم‌این‌چیه؟ گفت:عکس‌دخترمه.. گفتم:بده‌ببینمش! گفت‌:خودم‌هنوزندیدمش،گفتم‌‌چرا..؟ گفت‌: الان‌موقع‌عملیاته‌،میترسم‌مهرپدروفرزندی کاردستم‌بده؛باشه‌بعد.. "شھیدمھدی‌زین‌الدین"
شبتون مـهـدوے عشقتون عـلـوے ؛ حبّ تون فاطمـٖے • وَمِنَ‌الله‌توفیٓق الـتـمـٰاس دعـٰـاے فرج یــاحـق . . . ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘
هرآنچه‌اگر‌محتواۍارسالی‌‌‌برای‌چنل‌رسمی شهید سجاد زبرجدی داشتید‌،پۍ‌وۍ‌ارسال‌ڪنید تادر‌ڪانال‌قرار‌بگیرد🌱🌸 @Miss_zare313 -اجرتون‌باشهدا.
هر صبح عطر کوی شما می ‌وزد به ما مستانه می ‌وزد به دل ما نسیم ‌ها اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه السّلامُ عَلَیْک يَا أَبَاالْفَضْلِ الْعَبَّاسَ به نیت @zebarjadi59
یکی از هایی که اش را داد تا داعش با لگد در خانه ات را باز نکند و باشی @zebarjadi59
ازاردو؎راهیـٰان‌نـورڪہ‌برگشـتم، گفت:چـٰادرخاکۍات‌رـٰادرخـٰانہ‌بتڪان، مۍخوآهم‌خـٰاڪی‌ڪہ‌شـھدآرو؎آن ؟ پـرپـرشده‌اند،درخـٰانہ‌ام‌بـٰاشد🖐🏻" بہ‌روآیتِ‌همسـرِشھیدحمیدسیآهڪالی:)! @zebarjadi59
و از تو مےپرسند: زیبایے را کُجا مےشود یافت؟ بِه آن‌ها بِگو: "در چهره آنان کِه از خُدا حیا مےکُنند..." ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @zebarjadi59
امشب🌷 خاطراتی نقل نشده از شهید سجاد زبرجدی 🍀با ما همراه باشید @zebarjadi59
تا یکی دو روز آینده ⬅️ یک خبر خووووش و ⬅️یک مسابقه با جوایز نقدی داریم کانال را به دوستان خود معرفی کنید @zebarjadi59
تابستان بود. فکر مشهد رفتن افتاده بود توی سرشان. میثم پیشنهادش را داد. "میای بریم مشهد؟" سجاد هم از خدا خواسته قبول کرد. قرار شد عصری بیاید در خانه شان. سجاد دست کرد توی جیبش  -خب بحث مالی ش چی؟ -نگران نباش بیا بریم  عصری که شد، میثم زنگ خانه را زد. سجاد حاضر و آماده رفت جلوی در. میثم خندید و نگاهی به سرتا پایش کرد -با کت و شلوار اومدی؟ خیلی زرنگ باشیم بتونیم زیر مناره ها بخوابیم. فکر کردی می خوایم بریم هتل؟  رفت کتش را درآورد. سرو وضعشان شد مثل همیشه. بیش تر وقت ها با دمپایی بیرون می رفتند. سبک و راحت! دوتایی رفتند ترمینال. برشی از کتاب شهید سجاد @zebarjadi59
هر "شب" دوست داشتنت شکل دیگری ست یک "شب" میانِ غزل واژه می‌شود یک "شب" میانِ گریه بغل یک "شب" میانِ خنده سکوت ... @zebarjadi59