جزء 22.mp3
8.72M
┄┅┅┅┅❀ ﷽ ❀┅┅┅┅┄
▪️▪️▪️▪️▪️
2⃣2⃣ #تندخوانی (تحدیر) جزء بیست و دوم قرآن کریم
✨حجم 8.3 مگ
🕕زمان: 36 دقیقه
🎙قاری: احمد دباغ
#ماه_رمضان
#شب_قدر
⚜ @zeinabiehabyek
http://Eitaa.com/zeinabiehabyek
┅━❀💠❀━┅
┄┅┅┅┅❀ ﷽ ❀┅┅┅┅┄
✔️ توسل به امام زمان(ع)
امام خامنه ای: امشب را که شب قدر است، قدر بدانید. مشکلات عمومی مسلمین، مشکلات کشور، مشکلات شخصیتان و مشکلات دوستان و برادرانتان را با خدای خودتان مطرح کنید. به ولیّعصر، ارواحنافداه، توجّه کنید؛ به در خانه خدا - مسجد - بروید و به برکت امام زمان از خدای متعال خواستههایتان را بگیرید. بنده هم از همه شما ملتمس دعا هستم.
#ماه_رمضان
#شب_قدر
⚜ @zeinabiehabyek
http://Eitaa.com/zeinabiehabyek
┅━❀💠❀━┅
16.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅┅┅┅❀ ﷽ ❀┅┅┅┅┄
🎥 ضعف فکری و عقلی، علت اصلی اختلاف درونی منافقان
✔️بیانات حضرت آیتالله خامنهای در جلسه تفسیر سوره حشر، سال ۱۳۶۱
#ماه_رمضان
⚜ @zeinabiehabyek
http://Eitaa.com/zeinabiehabyek
┅━❀💠❀━┅
┄┅┅┅┅❀ ﷽ ❀┅┅┅┅┄
🖼 اطلاعنگاشت | سرزمین مجروح؛ در مسیر پیروزی
✔️ روایت تاریخیِ اشغال فلسطین و تحولات مرتبط با آن براساس بیانات رهبر انقلاب
#ماه_رمضان
#روز_قدس
⚜ @zeinabiehabyek
http://Eitaa.com/zeinabiehabyek
┅━❀💠❀━┅
هدایت شده از کانال حسین دارابی
🔴 مترو، چادر و شب قدر
روز نوزدهم ماه مبارک سوار مترو (مشهد) شدم. ۴، ۵ دختر مدرسهای حدود ۱۲، ۱۳ ساله کلاه به سر در مترو بودن. ناخواسته قسمتهایی از مکالماتشان را شنیدم. بخشی از آنچه دیدم و شنیدم اینها بود:
🔻یکیشون گفت دیشب میخواستم برم احیاء اما مامانم چادرم رو گم کرده بود. یک چادر گلگلی آورد که بیا با این بریم، منم گفتم روم نمیشه و نرفتم.
🔻یکی دیگه گفت منم اتفاقا چادر مشکی نداشتم، مامانم گفت با این وضعت نمیبرمت و خودش رفت مراسم و من موندم خونه و ...
همینطور بحث چادر مشکی داشتن و نداشتن گرم بود که یک خانم ۵۰، ۶۰ ساله چادری گفت من براتون چادر میفرستم، هر چند تا که خواستین. شمارهمو بنویسید، زنگ بزنید سایز بدین براتون میفرستم.
دخترها خیلی خوشحال شدن و مشغول به صحبت و تلفن دادن و گرفتن.
بعد اون خانم گفت همهتون دخترای من، من یک دختر دارم نوهم هم پسره، دختر خیلی خوبه.
دخترها شروع کردن به خوشحالی و پرسیدند:
+ خونتون هم بیایم؟
- آره.
+ حیاط دارین؟
- آره.
+ آخ جون بریم حیاط حاج خانم و دور هم، چقدر کیف میده.
یکیشون گفت من از مامان بزرگم بدم میاد، نوههای پسری رو فقط دوست داره، همه دخترها دوستش ندارن!
بعد گفتند:
+ حاج خانم چکاره هستین؟
- دبیر و معاون مدرسه بودم.
+ ایول ما معاون اینقدر باحالِ چادری نديده بودیم! الآن ما سه نفر رو از مدرسه قبل عید مدیرمون اخراج کرده!
- ئه! چرا؟! چه بد! فامیل مدیرتون چیه؟ ببینم کسی آشنا در میاد باهاش که شما رو دوباره مدرسه قبول کنه ...
اون خانم سه ایستگاه جلوتر پیاده شد و بچهها خوشحال گفتند که زنگ بزنیم چادر سفارش بدیم و فردا شب بریم احیاء حرم و ... تمام
همین قدر ساده
همین قدر تلخ
همین قدر شیرین
#ارسالی
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi