- - - 🏴🖤 - - - اخه ارباب چی بگه!؟ مژه های تو خودش ، لشکری از طوفان است تیر را گر بکشم ، لشکر تو میریزد😭💔 - - - 🏴🖤 - - -

- - - 🏴🖤 - - - عباس میگه : برادر من همه سعیمو کردم . - - - 🏴🖤 - - -

- - - 🏴🖤 - - - حسین میگه : دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند بی سبب نیست که بال و پر تو میریزد - - - 🏴🖤 - - -

- - - 🏴🖤 - - - گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای صبح فردا ، روی نیزه ، سر تو میریزد - - - 🏴🖤 - - -

- - - 🏴🖤 - - - بهترین کار همین است ، که دستت نزنم دست من گر بخورد ، پیکر تو میریزد💔 - - - 🏴🖤 - - -

- - - 🏴🖤 - - - میدونین چرا پیکر عباس میریزه؟😭😭 - - - 🏴🖤 - - -

اخه انقدر تیر خوره که دیگه باید ارباب بگه : شده اندازه قاسم بدنت ، از بس که قد و بالای تو ، دور و بر تو میریزد

عباس میگه شرمندم نشد آب بیارم برا بچه ها . . . شرمندم آب مشک ریخت😭😥

حسین میگه : این آب ها که ریخت فدای سرت ریخت فدای سرت ... پاشو بریم ، فقط پاشو . . . اخه بچه ها آب نمیخوان ، عمو میخوان😭😭😭😭

این آب ها که ریخت ، فدای سرت که ریخت اصلا فدای ام بنین ، مادرت که ریخت

اثبات شد به من که تو سقای عالمی بر خاک ، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت

اما هنوز دست تو را بوسه میزنم این آب ها که ریخت ، فدای سرت که ریخت