زینبی ها
#قسمت31 یوزارسیف مامان همینطور که به ارامی روانداز را از روم کنار میزد گفت:زری جان,عزیز دلم,اگه چ
#قسمت32
یوزارسیف
شام را درسکوت کامل خوردیم ,گرچه من میلی به غذا نداشتم وبیشتر با شام بازی کردم تااینکه بخورم.
بابا سعید حتی یک بار هم سرش را بلند نکرد تا به من نگاه بیاندازد,انگار اون هم دچار نوعی شرم ودرگیر احساسات متناقضی بود ,همینطور که داشتم پامیشدم صدای در هال امد وپشت سرش بهرام امد داخل ودرحالیکه نگاهش را از من میدزدید گفت:اینقد اعصاب ادم را خرد میکنید که لپ تاپ رایادم رفت ببرم,من تاخونه خودم رفتم وبرگشتم ...
اینقد دلم از دستش گرفته بود که بدون نگاهی یا حرفی پشتم را بهش کردم وبه سمت اتاقم راه افتادم.
داخل اتاق شدم,لباس راحتی پوشیدم,برق اتاق را خاموش کردم وچراغ مطالعه را روشن ,میخواستم تا وقتی که همه نخوابیدن ,بیرون نرم ووقتی مطمین شدم همه خوابند برم ومسواکی بزنم.
اول دست کردم زیر بالشت ,نامه یوزارسیف رابیرون اوردم ودوباره بو کشیدم وعطرش را به جان سپردم ودوباره جانی دیگه گرفتم ,بعد گوشیم را که داخل کشو میز کنار تختم گذاشته بودم,بیرون اوردم ,اوه اوه...چه همه تماس بی پاسخ وهمه هم از طرف سمیه...خیلی دلم میخواست بایکی حرف بزنم,هیجان درونم را خاموش کنم وبغض فرو خورده ام رابشکنم,اما هم دیر وقت بود وهم چون شب عید بود ,نمیخواستم با غصه های خودم ,شب سمیه هم غصه دار کنم...
نامه را باز کردم واینبار یه شماره انتهای اخرین صفحه توجهم را جلب کرد...
اره شماره همراه یوزارسیف بود,فوری شماره را ثبت حافظه ی گوشیم کردم ونت گوشی را وصل کردم,صفحه های مجازی که داشتم را جستجو کردم...اخی درسته یوزارسیف داخل یکی از شبکه های مجازی صفحه داشت...باورم نمیشد...
ای دیش, یازینب س بود وعکس پروفایلش...درسته خودشه...عکس یه دسته گل سرخ که خیلی اشنا بود...
گوشی را چسپوندم به قلبم...صدای کوبش قلبم به دیواره ی تنم ,تو تمام اتاق پیچیده بود....وای که چقد دوسش داشتم... باخودم فکر میکردم یعنی ایا عشق از این بیشتر هم میشه؟...
گوشی را روی صفحه ی یوزارسیف خاموش کردم ورفتم سراغ خواندن ادامه ی نامه...
ادامه دارد...
📚نویسنده...ط..حسینی
ا🕋✨🕋✨🕋✨🕋
ا🕋✨🕋✨🕋
ا🕋✨🕋
ا🕋
#بقیه_الله_خیر_لکم_ان_کنتم_مومنین
#اسامی_القاب_مبارک_حضرت_ولی_عصر_عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
🖊(۵۵) نام مبارک⚜الناطِق⚜
📖هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ ...
این کتاب ما است که بحق با شما سخن میگوید ...
📗سوره مبارکه جاثیه آیه۲۹
📜ابوبصیر گوید:
قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَوْلُهُ تَعَالَی هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ قَالَ إِنَّ الْکِتَابَ لَا یَنْطِقُ وَ لَکِنْ مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ (علیهم السلام) هُمُ النَّاطِقُونَ بِالْکِتَابِ.
📌به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «آیه: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالحَقِّ چه معنی دارد»؟ فرمود: «کتاب که سخن نمیگوید، محمّد (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و اهل بیتش (علیهم السلام) ناطق کتاب هستند».
📗بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۹۷
🧷نام مبارک "الناطق" به معنای سخنران، خطیب و سخنگو است.
✨اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ حُجَّتِکَ فِی أَرْضِکَ... وَالنّاطِقِ بِالْحِکْمَهِ وَالصِّدْقِ..
خدایا درود فرست بر حجت خودت در زمین، همان که به حقایق حکمت و صدق گویاست..
📗فرازی از زیارت آل یاسین
✨مَعَ إِمامِ هُدی ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ...
📗فرازی از زیارت عاشورا
📜در روایتی طولانی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نام های امامان علیهم السلام را به سلمان ذکر نمود تا این که فرمود:
«... ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی الصّامِتِ الأمِینِ الْعَسْکَرِی ثُمَّ ابْنُهُ حُجَّهُ بْنُ الْحَسَن الْمَهْدِی النّاطِقِ الْقائِمِ بِأمْرِ اللَّهِ...»
📗بحارالانوار، ج ۲۵، ص۶
✍ای صدایت نوای قرآن که هر صبح و شام در سراسر گیتی پخش میشود....
ای سکوتت صدای خدا که هر دم در وجودمان شنیده میشود....اگر که شنوا باشیم...
✨خداوندا ما را سامع صدای حضرت ناطق بگردان....
https://8pic.ir/uploads/IMG-20210130-174738-867.jpg
🕋
🕋✨🕋
🕋✨🕋✨🕋
🕋✨🕋✨🕋✨🕋
نشرش صدقه جاریه است
🔵🔶🔹🔸🔹🔸
🔶
🔹
#انسی_با_حضرت_قرآن
بسم الله الرّحمن الرّحیم
⚜إِنَّا أَنزَلنَاهُ فِی لیلةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ
⚜(که) ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم (زیرا) که ما هشداردهنده بودیم.
📗سوره مبارکه دخان آیه ٣
💠 امام کاظم (علیه السلام) فرمودند:
🌙 الليلة ففاطمة (عليها السلام)، و أما قوله تعالى: فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يقول: يخرج منها خير كثير، فرجل حكيم، و رجل حكيم، و رجل حكيم.
🌙 منظور از شب، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است. «فِیهَا یفْرَقُ کُل أَمْرٍ حَکِیمٍ» به این معناست که نیکی فراوانی از آن خارج میشود. پس مردی حکیم و مردی حکیم و مردی حکیم از آن برون آید.(منظور ائمه اطهار(علیهم السلام) می باشد).
📗البرهان في تفسير القرآن، ج ۵، ص ۱۰
کافی، ج ۱، ص ۳۹۸، ح ۴.
🔹
🔶
🔵🔶🔹🔸🔹🔸
💐@rabieanam
نشرش صدقه جاریه است
🎊خـلـقـت کـائـنـات شــد، بـهـر وجــود فاطمه(سلام الله علیها)
🎊زنـده هـمـه جـهان شد از، یمن ورود فاطمه(سلام الله علیها)
🎊پـیـش حـریـم حرمـتش، خیـل ملک کشید صف
🎊از سـر شـوق جـمـلگی، مـحو سجـود فاطمه(سلام الله علیها)
🎉🎉ظهور نورانی حضرت کوثر، تفاحة الفردوس، حوراء الانسیه، منصورة في السماء أم عالم امکان حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) را به ساحت مقدس حضرت بقیة الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شیعیان حضرتش تبریک عرض می نماییم.
⚜مولاتی یا فاطمة أغيثيني⚜
💐 @rabieanam
نشرش صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'''🌱| کلیـدظھورِ
امامعصـ♡ـ ـر ؛
روحےلڪالفـداء♥️ ❛
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
@mataleb_mazhabi313 (3).mp3
5.52M
دلِ ما زیر سایهبانِ حسین
وکجا بھتر از امانِ حسین
#حسینسیبسرخی
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
4_5949764400683420132.mp3
2.77M
°•🌱
○• دلم خوشہ آقا
به یه سلام طرف حرم 🥺
#مداحی🎼
#شبجمعسهوایتنکنممیمیرم 🌙
#حسینجانم♥️
#پیامکیانی🎤
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
#صلےالله_علیک_یااباعبدالله🌹
سلام من به تو آقاے بی نظیر خودم
سلام و عرض ادب ایهاالامیر خودم
اگر چہ دورم از آن مضجعت ولے قلباً
سلام مے کنمت ای صبحِ دلپذیر خودم
#السلام_علےساکن_کربلا❤
#صلےاللهعلیک یااباعبدالله
#صباحکمحسیـنے
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
4_5904679755315156010
13.43M
🎧 #شور_عالی
🎤 #حمیدرضا_علیمی
صباحاً اَتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحسین...
مساءً اَتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحسین...
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
🌸🍃
💛 [اَلسّلامعليکَ
أيُّهَاالـرّحمَـةُالوَاسِـعَة]
سـلام بر شما
اے رحمـت گستـرده...🌿
امام زمانم♥️
•
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
زینبی ها
#قسمت32 یوزارسیف شام را درسکوت کامل خوردیم ,گرچه من میلی به غذا نداشتم وبیشتر با شام بازی کردم تا
#قسمت33
یوزارسیف
ادامه نامه را با چشمانم به دل کشیدم که چنین بود:جانم برایت بگوید که اقارضا ,سرنوشت من را اینجور برایم بارها وبارها تعریف کرد,به خاطر اینکه منطقه ما شیعه نشین بود ,خیلی اوقات از طرف وهابیهای تکفیری مورد هجوم انها, قرار میگرفت وهر بار خانواده هایی را عزادار میکردند ودراخرین باری که به منطقه حمله ی تروریستی شد سه خواهرم که در دبستان مشغول درس خواندن بودند,با تعداد زیادی از بچه های دیگر کشته شدند,پدرم علی سبحانی که روحانی بود واونجا معروف به (اخوند)بود ,صلاح ندید بیش از این ,این درد ورنج حمله ها را تحمل کند ,پس هر چه داشتیم ونداشتیم را بخشید یا فروخت وبه همراه خانواده ی داغدیده اش راهی سفر به ایران به قصد مهاجرت واقامت دایم شد,تعدادی دیگر از هم ولایتهای ما هم که اقارضا باخانم باردارش هم جز انها بودند به تبعیت از پدرم که اخوند انها بود,عزم مهاجرت کردند,اما هنوز به اتوبوس اصلی که باید با ان از مرز خارج میشدیم,نرسیده بودیم که در پیچ جاده به کمین سلفیها خوردیم,ما که پیش بینی این کمینها را میکردیم,سلاح همراه داشتیم ودرمقابل تکفیریها مقاومت کردیم وبعداز جنگ وگریزی سخت ودادن تلفات از کمین انها گریختیم,در این درگیری مادرم وتنهاخواهرم زهرا مجروح شد واما زهرای کوچک از,شدت خونریزی تلف شد ومادر هم در اغما فرو رفته بود,پدرم که چاره کار از دستش در رفته بود ,مرا به همراه اقارضا وهمسرش راهی ,کاروانی که قرار بود به سمت مرز ایران حرکت کند ,کرد وخودش مادرم را به مریضخانه ای در شهری که به ان رسیده بودیم برد,چون کاروان اماده ی حرکت بود وهرگونه تعلل در حرکت شاید به قیمت جان افراد تمام میشد,ما را به زور راهی کرد وقول داد به محض اینکه حال مادرم رو به بهبودی رفت انها هم در ایران به ما ملحق میشوند وچون علاقه ی شدیدی به امام رضا ع داشت وچند بار به مشهد امده بود وبه حرم اقا امام رضا ع مشرف شده بود,از اقا رضا خواست که در مشهد ساکن شود ونشانی مسافرخانه ای را داد که هرچند وقت یکبار برای خبر گرفتن به انجا مراجعه کند,یعنی ما از طریق همان مسافرخانه میتوانستیم یکدیگر را پیدا کنیم,اما پدر نمیدانست که ما چه در پیش خواهیم داشت...
به اینجای نامه رسیدم ,اشکهایی که از چهار گوشه ی چشمانم به خاطر مظلومیت این انسانها وکشته شدن خواهر های یوزارسیف,جاری شده بود را با پشت دستم پاک کردم ,تا تاری چشمانم کمتر شود وادامه سرنوشت یوزارسیفم را بخوانم...
ادامه دارد...
📚نویسنده....ط;حسینی
#سـلام_امـام_زمـانم🌸☘.
💓 مولاے مهربان و تو اے عشق من سلام
🌿عجل ولیڪ الفرج آقاے من سلام
💓در ندبہهاے جمعہ تو را جستجو ڪنم
🌿زیباترین بهانہ دنیاے من سلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
1_463023482.mp3
7.2M
🎼 #منموهواۍټـــو🕊🌈
🎤 #حاجحسینخلج
خودتو ازم نگیر
آخه من بدجورۍ
آقا بتو وابستهشدم👈❤️
•|یااباعبداللهالحسیݧ_ع|•
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
[•°🍃🌸°•]
#سلام_به_مادر_سادات🖐🏻
هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خـــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهــــــد...❣
ولی اگر کسی بگوید:
❣“السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
🍃🌸السلام علیک یا فاطمه الزهرا‹س›🌸🍃
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌸ِالسَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌸ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ🌸السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌸
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
#معبودبےهمتاۍمن 🦋✨
گناهانم بزرگ است ،
امّا نه به بزرگےِ امیدم به مهربانے شما!!
هر وقت سنگینے گناه
شانههاۍ دلم را خسته مےکند،
به مهربانے شما پناه مےآورم ..(:
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @zeinabiha2
زینبی ها
#قسمت33 یوزارسیف ادامه نامه را با چشمانم به دل کشیدم که چنین بود:جانم برایت بگوید که اقارضا ,سرنو
#قسمت34
یوزارسیف
وقتی درخیالم به کودکی مراجعه میکنم,انگار درون خوابی مبهم قدم میگذارم خوابی که از تمام خاطرات کودکی این سفر پررنگ تر از بقیه ی خاطرات است اری این سفر که مجبور شدم به تنهایی ودر غصه ی مادر وغم دوری پدر وغم از دست دادن خواهرها,سفرکنم,درخاطرم منقش است,انگار که این سفر باید حک میشد ومن از این سفر درسها میگرفتم وراه اینده ام را انتخاب میکردم,اینده ای که تصمیم گرفتم ,من به سهم خودم با هرچه تکفیری وسلفی بود باید بجنگم وبا کمک سربازانی گمنام برای امام زمانی غریب جانبازی کنیم ودنیا را از وجود نحس دیو سیرتان انسان نما,پاک نماییم.
همراه اقا رضا وهمسرش خدیجه خانم که ماه های اخر بارداریش را میگذراند سوار بر اتوبوسی شدیم که ظرفیت چهل نفر را داشت اما بالغ بر هفتادنفر از بزرگ وکوچک,با باروبنه ,سوارشده بودند,حرکت کردیم,من یوسف ,کودکی پنج ساله با گذراندن روزی پراز التهاب وشکنجه ,همراه با اشنایی دور,به سمت دیاری غریب حرکت کردیم,دیاری که مشهور بود به شیعه پروری ومهمان نوازی.....ساعتی از حرکتمان میگذشت که خورشید غروب کرد وما درتاریکی شب ,سوار برماشینی که از هرم نفسهای مسافرینش ,هوایش دم کرده شده بود وهرلحظه صدای کودکی یا اواز لای لای مادری,سکوت پراز هرم والتهابش را میشکست ,من کنار شیشه ی اتوبوس به تنگی وبافشار انچنان میخکوب شده بودم که حتی قادر به تکان دادن ناخن پایم را نداشتم, خدیجه خانم درکنار من واقارضا هم چسپیده به همسرش,وسط راهرو اتوبوس قوطیهای حلبی گذاشته بودن که هرکدام محل نشستن یک مرد یا زنی با فرزندش بود,بااینکه جایم تنگ بود واصلا راحت نبودم ,اما گرمای داخل اتوبوس وسختیهای قبل از سوارشدن وخستگی ان باعث شد پلکهای چشمهایم روی هم اید وکم کم به خوابی عمیق فرو روم...
نمیدانم چه مدت درخواب بودم که....
ادامه دارد...
📚نویسنده...ط،حسینی
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شیرین از مادر شهیدان خالقی پور که رهبرانقلاب رو به صرف لوبیاپلو دعوت کرد!
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2