عموما وقتےقراره یہ بچہ بہ دنیا بیاد ، یکے از اولین مواردے کہ ، پدرا و مادرا بہ فکرش میافتند انتخاب اسمہ😍
مولا جانم علے و خانوم دو عالم هم بہ این مورد فکر کردند ....
البتہ نہ مثل الانا کہ اکثریت حرف ، حرف خودشونہ و اصلا بہ نظر پدربزرگ و مادربزرگ اهمیت نمیدن😐
بہ یہ اسمهایے هم میرسن ، کہ خودشونم نمیدونن چرا روے جگرگوشہشون گذاشتن⁉️
مثلا شفتالو😐
آرشیو😶
فراموش😑
اینا رو نگفتم الگو بگیریناااا🙈⛏
لطفا از این اسما رو فرشتہ هاتون نذارین😊 مسئولید نسبت بہ اسمش هااا😉
در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام پدر و مادر عزیزشون😍 برا اسم رفتن سراغ پدربزرگ بزرگوارشون😊
پیامبر (ص) اونموقع سفر بودن ، بعد از اینکه از سفر برگشتن ، تا شنیدن اولین نوه دخترشون متولد شده ، سراسیمه به خانه على (ع) رفتن ، نوزاد را در بغل گرفتن و بوسیدن😘 ، آن گاه نام زینب (زین + اب) را كه به معناى «زینت پدر» است براى این دختر انتخاب کردن😍😇
خودمونیمااا مولا چقدر ذوووق کردن ، که پیامبر(ص) این اسم رو انتخاب کردن🤗🤗
خب حالا یکم از ویژگےهاے اخلاقے و فضایل خانوم بگیم...
البتہ من میگم ، سعے میکنیم باهم عمل کنیم☺️
مهمترین ویژگے هر انسان نسبت بہ همه عالم خلقت و حتی فرشتهها ، دانش و بینش هست.
و برترین و بهترین علم ، علمی هست که مستقیم از ذات خدا گرفته شده باشه☝️
به این علم میگن علم لدنی
امام سجاد (ع) شهادت دادن کہ عمہ بزرگوارشون ، داراى چنین علمى است، آن جا كه به ایشون فرمودن
🍃🌹 انت عالمه غیر معلمه وفهمه غیر مفهمه ← تو بی آنکه آموزگاری داشته باشی؛ عالم و دانشمند هستی🌹🍃
یحیى مازنى روایت كرده است :
مدتها در مدینه در خدمت حضرت على(ع) به سر بردم و خانه ام نزدیك خانه زینب(س) دختر امیرالمؤمنین(ع) بود. به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید.
هنگامى كه مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا(ص) برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى كه حسن (ع) در سمت راست او و حسین (ع) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع) پیش رویش راه مى رفتند.
هنگامى كه به قبر شریف رسول خدا (ص) نزدیك مى شد، حضرت على (ع) جلو مى رفت و نور چراغ را كم مى كرد. یك بار امام حسن (ع) از پدر بزرگوارش درباره این كار سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مى ترسم كسى به خواهرت زینب نگاه كند
گلدخترا
مےبینین خانوم چقدر حساس بودن بہ عفت و پوششون؟!
برادراے بزرگوار
به غیرت امیرالمومنین دقت کنین...
فقط از عشقشون دم نزنیم عمل کنیم
میگن یه روز میهمانى براى حضرت علی (ع) رسید.
آن حضرت به خانه آمدن و فرمودن :
اى فاطمه ، آیا طعامى براى میهمان خدمت شما مى باشد؟
عرض كرد: فقط قرص نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زینب مى باشد.
زینب (س) بیدار بود، فرمودن:
اى مادر، نان مرا براى میهمان ببرید، من صبر مى كنم
فکر کنین ، کودکی که شاید اون زمان تنها ۴-۵ ساله بوده ، چقدر کریم و بزرگوار و صبوره
نقل شده که خانوم در خردسالی از پدرشون میپرسن :
پدر! ما را دوست دارى ؟
امیرمؤمنان (ع) میفرمایند : آرى دخترم ، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.👉(دقت لطفا)
زینب (س) سوال اصلى شون رو پرسیدن :
پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤمن جا نمى گیرد. پس اگر باید دوست داشته باشى ، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقدیم خداوند.👌👌
على(ع) كه این درك ، و شناخت و استعداد را در دختر خردسالش مشاهده کرد ، بر علاقه اش نسبت به او افزوده شد.
زینب(س) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد.