هدایت شده از مزون کده شیک پوشان ارسال رایگان
یک:امام صادق(ع)شیعیان را از رجوع به حاکمان طاقوت در همه زمینه ها نهی کرده است چنان که حضرت به ایه قران تمسک نمود.
دو:مقصود از واژه 《حاکما》در روایت حاکم است که بر همه زاویه های جامعه حکومت می کند. از این رو به حضرت به جای کلمه 《قاضیا》 از واژه《حاکما 》استفاده کرده است.
سه:امام(ع)با این جمله<فانی قد جهلته علیکم حاکما> برای فقیهان ولایت جعل نموده است
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/1728380966Cf1dc55ef07
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
{ نماز هایٺ را عاشقانه ، بخواݩ }
حتے اگر خسته اے و حوصــله ندارے
قَبلش فڪر کݩ چرا دارے نماز
میخوانے و با چه کسے ملاقاٺ دارے
| #شهیدچمران |
#نماز
#حرف_زدن_با_خدا
نمازاول وقت
ماروهم دعاکنید
👈 فرازی از #مناجات_شعبانیه
خـــ💓ـــدايا!
🌷اگر #گــذشت كنى چه كسى از تو
سزاوارتر به آن است؟ و اگر مرگم
نزديك شده باشد و عـــملم مرا به
تو نزیک نکرده #اعترافـــــم را به
گــــناه وسیله خویش به بارگاهت
قــــرار دادم.🍃
🦋{ @zeinabiha2 } 🦋
دعوت.mp3
4.39M
#تلنگری 💌
#فایل_صوتي_امام_زمان
💢 مگر خداوند قادر نیست، ظهور امام زمان را رقم بزند ؟
چرا ما باید برای ظهور تلاش کنیم؟
چرا ما باید برای نزدیک نمودنِ لحظه ظهور، دعا کنیم؟
مگر امام، محتاجِ قدمهای کوچک ماست؟
#قدم_دوم
#استاد_شجاعی 🎤
@zeinabiha2 🕊
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
سلام حضرت ارباب
@zeinabiha2
4_1149911174913982504.mp3
1.78M
#دعای_عهد
🌸با نوای استاد فرهمند🌸
التــــــماس دعـــا
نگاهم رو از ڪتاب فیزیڪ گرفتم و از پشت میز بلند شدم.
ڪتاب رو بہ قفسہ ے سینہ م چسبوندم و بہ سمت پنجرہ قدم برداشتم.
رسیدم نزدیڪ پنجرہ،پردہ ے سفید رنگ رو ڪنار زدم و نگاهم رو بہ حیاط ڪوچیڪ مون دوختم.
آسمون گرفتہ بود،ابرهاے خاڪسترے رنگ جلوے خورشید رو گرفتہ بودن.
جمعہ بہ اندازہ ے ڪافے دلگیر بود با این هوا هم بهتر شدہ بود!
برگ هاے درخت گوشہ ے حیاط زرد شدہ بود،برگ هاے زرد و نارنجے روے موزاییڪ ها رو پوشندہ
بودن.
با لبخند بہ منظرہ ے حیاط زل زدہ بودم.
خونہ مون تو یڪے از محلہ هاے متوسط نشین تهران بود،پدرم ڪارمند بانڪ و مادرم خانہ دار.
و من تڪ دختر و تہ تغارے خونہ،فقط یہ برادر بزرگتر از خودم بہ اسم شهریار ڪہ هفت سال ازم
بزرگترہ دارم.
خونہ مون ویلایے و یڪ طبقہ،یہ اتاق بزرگتر از دوتا اتاق پایین داشت ڪہ پلہ میخورد.
اجازہ ندادم بہ عنوان انبارے ازش استفادہ ڪنن و از سیزدہ سالگے اتاق من شد.
بے ارادہ نگاهم بہ سمت خونہ ے سمت چپ ڪشیدہ شد!
خونہ ے عاطفہ دوست صمیمیم.
آب دهنم رو قورت دادم و روے پنجہ ے پا ایستادم تا توے حیاطشون رو راحت ببینم.
_هانیہ!
با شنیدن صداے مادرم،صاف ایستادم و ڪمے از پنجرہ فاصلہ گرفتم.
بلند گفتم:بلہ!
صداے مادرم ضعیف مے اومد:بیا ناهار!
آروم پردہ رو ڪشیدم،در همون حین نگاهے گذرا بہ دو تا حیاط انداختم.
ڪتابم رو روے میز گذاشتم،بلوز بافت مشڪے رنگم رو مرتب ڪردم و بہ سمت در رفتم.
دستگیرہ ے در رو فشردم و وارد راہ پلہ ے ڪوچیڪ شدم.
اولین قدم رو روے پلہ گذاشتم،دامن چین دار قرمز رنگے ڪہ تا ڪمے پایین تر از زانوهام مے رسید با
جوراب شلوارے مشڪے رنگ پوشیدہ بودم.
چون آروم و موزون از پلہ ها پایین مے رفتم چین هاے دامنم آروم تڪون میخوردن و حرڪت موهاے
مشڪے رنگ بافتہ شدم با حرڪت چین هاے دامنم همراہ شدہ بود.
رسیدم بہ آخرین پلہ،آشپزخونہ با فاصلہ سہ چهار مترے سمت راست پلہ ها بود.
دیوارے رو بہ روے راہ پلہ آشپزخونہ و راہ پلہ رو از پذیرایے جدا مے ڪرد.
دستے بہ انتهاے نردہ هاے فلزے ڪشیدم و بہ سمت آشپزخونہ قدم برداشتم.
آشپزخونہ مون ڪمے بزرگ بود،دور تا دور آشپزخونہ رو ڪابینت هاے چوبے گردویے رنگ گرفتہ
بودن.
همہ ے دیوارهاے خونہ جز آشپزخونہ ڪہ پوشیدہ با ڪاشے هاے قهوہ اے و ڪرم بودن،سفید بود.
پام رو روے سرامیڪ هاے سفید گذاشتم.
بخاطرہ لیز بودن سرامیڪ ها و پارچہ ے جوراب شلواریم با احتیاط قدم بر مے داشتم،رسیدم جلوے
آشپزخونہ.
مادرم ڪنار گاز ایستادہ بود،همونطور ڪہ پشتش بہ من بود گفت:چہ عجب اومدے؟
با تعجب وارد آشپزخونہ شدم و گفتم:پشتتم چشم دارے؟!
نگاهے بہ آشپرخونہ انداختم،پدرم و شهریار نبودن.
بہ سمت میز غذاخورے رفتم،صندلے چوبے رو عقب ڪشیدم و روش نشستم.
_بابا و شهریار ڪہ نیستن!
مادرم قابلمہ رو روے میز گذاشت و گفت:یہ ڪارے پیش اومد رفتن بیرون.
صندلے رو عقب ڪشید و رو بہ روم نشست.
دو تا بشقاب ڪنار قابلمہ بود،یڪے از بشقاب ها رو برداشت و گفت:تو افسردگے نمیگیرے همش تو اون
اتاقے؟
همونطور ڪہ قاشق و چنگال از توے ظرف وسط میز برمے داشتم گفتم:نچ!
مادرم همومنطور ڪہ غذا میڪشید گفت:چے ڪار مے ڪنے؟
_درس میخونم!
ابروهاش رو بالا داد و چیزے نگفت،متعجب گفتم:مردم آرزونشونہ بچہ شون درس بخونہ،منم میخوام از
الان خوب بخونم براے مهندسے عمران،صنعتے شریف!
شاید حرفے ڪہ زدم براے خیلے ها آرزو و خیال بود اما براے من نہ!
مطمئن بودم بهش مے رسم.
غیر از درس خون بودن من انگیزہ و الگوش رو داشتم!
مادرم بشقاب لوبیا پلو رو گذاشتم جلوم،بو ڪشیدم و با ولع گفتم:بہ بہ!
بشقاب را روے برنج ها و لوبیاها ڪشیدم،قاشق رو نزدیڪ دهنم بردم اما قبل از اینڪہ قاشق رو داخل
دهنم ببرم صداے برخورد چیزے با شیشہ پنجرہ باعث شد مڪث ڪنم!
قاشق رو روے بشقاب غذا گذاشتم و با ذوق گفتم:بارونہ؟!
از پشت میز بلند شدم و بہ سمت پنجرہ ے پذیرایے دویدم!
مادرم با حرص گفت:هانیہ!
چیزے نگفتم و از ڪنار مبل ها رد شدم.
پردہ ے پنجرہ ے پذیرایے طرح سلطنتے بہ دو رنگ قهوہ اے تیرہ و شیرے بود.
پردہ ے نازڪ شیرے رو ڪمے ڪنار ڪشیدم،با ذوق بہ حیاط نگاہ ڪردم.
موزاییڪ ها خیس شدہ بودن.
داد ڪشیدم:بارونہ!
مادرم تشر زد:خُ ب حالا!
پردہ رو انداختم و بہ سمت در رفتم.
وارد حیاط شدم.
دمپایے هاے سادہ ے سفیدم رو پاڪ ڪردم و رفتم وسط حیاط.
سرم رو گرفتم بہ سمت آسمون،دست هام رو بردم بالا.
قطرہ هاے بارون با شدت روے صورتم مے ریختن،بدون توجہ شروع ڪردم زیر لب بہ دعا ڪردن!
شنیدہ بودم اگہ زیر بارون دعا ڪنے مستجاب میشہ!
خواستم دعاے اصلے و آخر رو زمزمہ ڪنم ڪہ صدایے مانع شد!
_آهاے خوشگل عاشق!
سرم رو بہ سمت صدا برگردوندم.
با حرڪت سرم موهاے بافتہ شدہ ے خیسم مثل شلاق روے شونہ م فرود اومدن.
صدا از سمت خونہ ے عاطفہ اینا بود!
همسایہ ے دیوار بہ دیوار و صمیمے مون.
عاطفہ با خندہ از پنجرہ ے طبقہ دومشون نگاهم میڪرد.
جدے گفتم:خجالت ن
میڪشے خونہ ے مردمو دید میزنے؟!
نچ ڪشیدہ اے گفت و ادامہ داد:هانے دستم بہ همین دامنت! بیا و من و نجاتم بدہ!
ڪنجڪاو گفتم:چے شدہ؟
صداے مادرم از خونہ اومد:هانیہ! سرما میخورے،بیا خونہ!
بلند گفتم:الان میام!
براے اینڪہ بہ عاطفہ نزدیڪ تر باشم بہ سمت تخت ڪنار دیوار رفتم.
دم پایے هام رو درآوردم و پاهام رو روے فرش خیس تخت گذاشتم.
با این حال قدم تا آخر دیوار نمے رسید و خیالم راحت بود موهام بازہ از اون طرف دید ندارہ!
دوبارہ رو بہ عاطفہ گفتم:چے شدہ؟
همونطور ڪہ شال سفید رنگش رو روے سرش مرتب میڪرد گفت:فڪ و فامیلامون اومدن دارن جهاز
عطیہ رو آمدہ میڪنن،خستہ شدم.
نگاهے بهش انداختم و گفتم:من ڪہ پاسوز توام!
بلندتر ادامہ دادم:عاطفہ بیا خونہ ے ما ناهار!
عاطفہ بشگنے زد و گفت:عاشقتم.
با عجلہ از ڪنار پنجرہ رفت.
از روے تخت پایین رفتم،جوراب شلواریم تا بالاے مچ ڪاملا خیس شدہ بود.
با اڪراہ دم پایے هام رو پوشیدم.
قطعا مادرم اینطورے خونہ راهم نمے داد!
چند لحظہ بعد صداے زنگ آیفون اومد.
قبل از اینڪہ مادرم از داخل در رو بزنہ بہ سمت در رفتم و در رو باز ڪردم.
عاطفہ با عجلہ وارد شد و گفت:برو ڪنار خیس شدم.
در رو بستم،دوید سمت خونہ مون،تو همون حین چادر سفیدش ڪہ گل هاے ریز آبے رنگ داشت رو از
سرش برداشت و وارد خونہ شد.
برعڪس عاطفہ من از خیس شدن خوشم مے اومد.
با قدم هاے آروم بہ سمت خونہ رفتم،در خونہ رو باز ڪردم و وارد شدم،در رو بستم اما قبل از اینڪہ
وارد پذیرایے بشم جوراب شلواریم رو درآوردم،دمپایے روفرشے هاے مادرم رو پوشیدم و با عجلہ بہ
سمت حموم رفتم.
بخاطرہ خیس شدن پاهام ڪمے درد گرفتہ بود.
جوراب شلوارے رو داخل حموم انداختم.
بہ سمت آشپزخونہ رفتم.
عاطفہ روے صندلے ڪناریم نشستہ بود و با اشتها هم غذا میخورد هم با مادرم صحبت میڪرد!
همونطور ڪہ روے صندلے مے شستم گفتم:خفہ نشے!
لقمہ ش رو قورت داد و گفت:تو نگران نباش!
مادرم با خوشحالے گفت:بالاخرہ روز عروسے رو تعیین ڪردید؟!
عاطفہ ڪمے آب نوشید و گفت:آرہ خالہ جون! فڪ ڪنم ڪمتر از دوهفتہ دیگہ!
مادرم با لبخند گفت:ان شاء اللہ!
مشغول غذا خوردن شد.
عاطفه با آرنج آروم بہ پهلوم زد و گفت:قسمت ما!
با اخم ساختگے گفتم:چہ هولے تو!
چشمڪے زد و گفت:تو خوبے!
اخمم واقعے شد!__
زینبی ها
#بسم _رب_عشق #قسمت _اول #رمان_من باتو 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
درهرقسمت سه صلوات به نیت سلامتی وفرج امام زمان(عج)برگردن شماست🌹
هدایت شده از مزون کده شیک پوشان ارسال رایگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا رسانه ما خوب #پایتخت6 با این همه توهین ها به مقدسات را پخش میکنید اما این سخنان را پخش نمیکند‼️‼️‼️
#مارسانهملیمیخواهیمنهرسانهمیلی👌👌
نمازجویبارپاکی است .نمازراه رسیدن به کمال است،نمازنورالانواراست✿⊱
#نمازاول_وقت
التماس دعا
پویش جهانی استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه.mp3
498.1K
پویش جهانی استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه
حجت الاسلام پناهیان
1399/1/15
🦋{ @zeinabiha2 } 🦋
#السلام_علیڪ_یارسول_الله❤️
⚘منم و شنبـہ هاے حضرٺ عشـق
💓جان عالـم فداے حضرٺ عشـق
⚘همـہ ء ڪائـناٺ را پـُر ڪرد
💓نور بـے انتهـاے حضرٺ عشـق
#یا_رحمة_اللعالمین💐
#شنبہهاے_نبوی
@zeinabiha2
🌱🌸
#داستان_مذهبی📿
زنى خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد و گفت:
- مادر ناتوانى دارم كه در مسائل نمازش به مشكلى برخورد كرده و مرا خدمت شما فرستاد كه سؤ ال كنم.
حضرت فاطمه عليهاالسلام جواب آن مسئله را داد. آن زن همين طور مسئله ديگرى پرسيد تا ده مسئله شد. حضرت همه را پاسخ داد. سپس آن زن از كثرت سؤ ال خجالت كشيد و عرض كرد:
اى دختر رسول خدا! ديگر مزاحم نمى شوم
حضرت فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال كن ! با كمال ميل جواب مى دهم ، زيرا اگر كسى اجير شود كه بار سنگينى را بر بام حمل كند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دينار اجرت بگيرد، آيا از حمل بار خسته مى شود؟
زن گفت:
- نه ! خسته نمى شود، زيرا در برابر آن مزد زيادى دريافت مى كند
حضرت فرمود:
- خدا در برابر جواب هر مسئله ای بيشتر از اينكه بين زمين و آسمان پر از مرواريد باشد، به من ثواب مى دهد! با اين حال ، چگونه از جواب دادن به مسئله خسته شوم ؟ از پدرم شنيدم كه فرمود:
علماى شيعه من روز قيامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات كوششان در راه هدايت مردم ، برايشان ثواب و پاداش در نظر مى گيرد و به هر كدامشان تعداد يك ميليون حله از نور عطا مى كند. سپس منادى حق تعالى ندا مى كند: اى كسانى كه يتيمان (پيروان ) آل محمد را سرپرستى نموديد، در آن وقت كه دستشان به اجدادشان (پيشوايان دين ) نمى رسيد، كه در پرتو علوم شما ارشاد شدند و ديندار زندگى كردند. اكنون به اندازه اى كه از علوم شما استفاده كرده اند، به ايشان خلعت بدهيد!
حتى به بعضى آنان صد هزار خلعت داده مى شود. پس از تقسيم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار ديگر به علما خلعت بدهيد. تا خلعتشان تكميل گردد.
سپس دستور مى رسد دو برابرش كنيد همچنين درباره شاگردان علما كه خود شاگرد تربيت كرده اند چنين كنيد...
آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:
اى بنده خدا! يك نخ از اين خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشيد بر آن مى تابد بهتر است . زيرا امور دنيوى تواءم با رنج و مشقت است اما نعمتهاى اخروى عيب و نقص ندارد.
🦋{ @zeinabiha2 } 🦋
#حدیث🌺🍃
✍امام صادق (علیهالسلام)فرمودند:
✅سه چیز برای فـرزند بر
عهده پـدر استـ :
1⃣مادر خوبـ برای او برگزیدن ؛
2⃣نام نیڪ بر اون نهادن ؛
3⃣و تلاش فراوان در تربیتـ او نمودن.
📚تحفالعقول،ص۳۲۲
🌺🌱 @zeinabiha2
اشعار ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام💐💐😊
***
دل مجنون هميشه با ليلاست
مي رود سوي هر كجا ليلاست
قدم عاشقي كه برداري
بعد از آن اختيار با ليلاست
تپش قلب تو ، نمي دانم
تپش قلب من كه يا ليلاست
آنكه از كار من گره بگشود
با دو دست گره گشا ليلاست
بسته آنكه دخيل زلفم را
به سر زلف كربلا ليلاست
كشش عشق تا كه پا بر جاست
دل اسير مزار پايين پاست
🦋{ @zeinabiha2 } 🦋
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
آرش عباسی نویسنده فصل ۶ سریال پایتخت
جای زندهیاد خشایار الوند نویسندهی جوان سریهای قبل این سریال خالی🥀
اره واقعا جاش خالی 😔
@zeinabiha2
متاسفانه با فوت مرحوم خشایار الوند، تمام اختیار و ابتکار پایتخت به دست نقی معمولی و نویسنده فاسد الاخلاقی چون آرش عباسی افتاده، آرش عباسی که اکثر پست های اینستاگرامش در مخالفت با اسلام و اهل بیت است و عکس های فراوان و دیالوگهایش با سگ خانگی اش در فضای مجازی سر و صدا به پا کرده
گراهایی که در متن سریال در رابطه با سارا و نیکا و فعالیتشان در اینستاگرام داده می شد واقعی بوده و این دو خواهر دوقلو و البته بی حجاب و بی بند و بار در اینستاگرام افتضاحات بدی به بار آورده و فیلم های مبتذل و الفاظ رکیک را نشر داده و متاسفانه تصاویر شرکت در پارتی های مختلط و در حال قلیان کشیدن و حتی تصاویر جنسی همراه با نامحرم را هم منتشر کرده اند !
این دو خواهر دوقلو در سوئد زندگی می کنند و متاسفانه هر سال برای نقش بی خاصیت و شیربرنج و یخ خود به ایران دعوت می شوند !!
جا دارد اگر قرار است پایتخت ۷ هم ساخته شود، کارگردان و نویسنده این دو خواهر را مثلا بورس کند کنار خواهر بهبود بروند در فرهنگ درس بخوانند !!
نقش نویسنده آنجا مشخص می شود که در ۵ فصل پایتخت شاهد شوخی های معمول خانواده معمولی بودیم که در کنارش پیام های اخلاقی و انسانی منتقل می شد اما در فصل ۶ در کنار همان شوخی های معمولی، حجم زیادی از دروغگویی و خیانت و پنهان کاری و ریارکاری و بی احترامی های مداوم به پدر و مادر و ... به مخاطب منتقل می شود، بدون پیام اخلاقی و انسانی گذشته این سریال
متاسفانه شنیده شده این سریال که نهایتا با دو میلیارد هزینه بسته میشود، حدود بیست میلیارد هزینه روی دست سازمان صدا و سیما گذاشته و معلوم نیست چه کسانی به بهانه این سریال، به انتفاع مالی رسیده اند که اینگونه قبل از پخش سریال با نظرسازی های یک طرفه در تعریف و تمجدید از این سریال بی ارزش، می خواهند فرافکنی نمایند !
ما نیز مثل همه مردم ایران ناچاریم همواره پایتخت را ببینیم، چرا که مثل عوامل این سریال اهل ماهواره و کانال های آن ور آبی نیستیم و از فضای سبز شمالش و گویش های شیرینش و شوخی های معمولش می خواهیم لذت ببریم، اما هجم اهانت ها و وقاحت ها و رذالت های این سریال باعث شده که عطای آن را به لقایش ببخشیم !
واقعاً در صدا و سیمای مثلا جمهوری اسلامی چه خبر است ؟؟
کدام مدیر و معاون سازمانی از این سریالها حمایت می کند و منافعش در حمایت از اینگونه سریال های ساختار شکن و حمایت از سازندگان ضد انقلاب آنهاست ؟؟
آیا دلسوزی هست ؟؟ آیا علی عسکری و میرباقری و بقیه مدیران سازمان، همچون جناب زین العابدین، رویشان میشود با خانواده خود این سریال را ببینند ؟؟
بهتاش عمل خلافی بوده که انجام نداده باشد ؟؟
از دختربازی و اصطلاحات زشت تا تبلیغ خانه مجردی و چشم هیزی به دختر محمود نقاش که مطلقه شده و همه به دنبال ارتباط با او هستند
کاراکتر عاقل فیلم، هما سعادت هم که این بار رسماً رد داده و علاوه بر دروغ و مخفی کاری، فریادهای بر سر شوهر و پسرخاله شوهر و ... بدون اجازه شوهرش، درخواست نصب ماهواره می دهد !
موارد بیشمار غیر اخلاقی این سریال آنقدر زیاد است که از حوصله این مقال خارج است...
@zeinabiha2