eitaa logo
زینبی ها
3.8هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ 🕊 📸ارساݪے: خانم طوبی جلالوند 🎈شہر : قم {عڪس هاے رو براے ما بفرستیݧ😇🌸..} 🦋 @zeinabiha2 🦋
🦋🌱 🌱 . | ] . . [انتظار فرج , انتظار جهاد و شهادٺـ استـ پیامبر اڪرم فرمود: خوشا به حال منتظرانے که بہ‌حضور قائم برسند آنان ڪہ پیش از قیام او نیز پیرو اویند با دوست‌او عاشقانہ‌دوست‌اند و موافق ، و با دشمن او خصمانه دشمن اند و مخالف. . .] . . ♥[ | . . 🌱 🦋 @zeinabiha2 🦋
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ پدرم گفت:تو عذاب ڪدوم گناہ منے ڪہ از پست برنمیام؟! خشمگین نگاهم ڪرد و رو بہ مادرم گفت:بیا بریم دوساعتہ یاسین تو ماشینہ اینم‌ تنها میمونہ خونہ تا بیام خونہ تڪلیفشو روشن ڪنم چطور برا من لب قرمز کنہ! مادرم گفت:آخه۰۰۰ پدرم سریع حرفش را قطع ڪرد،با تحڪم گفت:آخہ بے آخہ! مادرم نگاهے بہ من انداخت و چادرش را مرتب ڪرد. آرام‌ گفت:چقد از دست تو حرص بخورم!ما رفتیم دراے خونہ رو قفل ڪن! سرے تڪان داد و با نگرانے همراہ پدرم رفت. وقتے از خانہ خارج شدند نفس راحتے ڪشیدم و چادرم را درآوردم. با خوشحالے بہ سمت اتاق دویدم. چادرم را روے تخت گذاشتم و گرہ ے روسرے ام را شل ڪردم. مقابل آینہ ایستادم،دستمال مرطوبے برداشتم و با لبخند صورت و لبم را پاڪ ڪردم! من اهلش نبودم! فقط نمیخواستم بہ آن مهمانے بروم! نمیخواستم بہ این زودے و با زور آقا بالا سر دار شوم! خواستم روسرے ام را دربیاورم ڪہ برق ها رفت. نگاهے بہ اتاق تاریڪ انداختم و نچے گفتم. زیر لب گفتم:شمع از ڪجا بیارم؟! بلند تر ادامہ دادم:حالا وقت برق رفتن بود؟! تا چند دقیقہ دیگر هوا تاریڪ میشد،بے حوصلہ روے تخت نشستم. چند دقیقہ گذشت هوا ڪاملا تاریڪ شدہ بود،از روے تخت بلند شدم. میخواستم در حیاط بنشینم بهتر از خانہ بود! آرام قدم برمیداشتم بہ زور چیزهایے میدیدم. در اتاق را ڪامل باز ڪردم و وارد پذیرایے شدم. خواستم بہ سمت در ورودے بروم ڪہ احساس ڪردم صدایے آمد! نگاهم از پنجرہ بہ حیاط افتاد،انگار سایہ اے دیدم! سایہ اے ڪہ هر لحظہ بہ در ورودے پذیرایے نزدیڪتر میشد! ترسیدم! محال بود پدرم باشد،پدرم ڪلید داشت از روے دیوار نمے آمد! قلبم شروع ڪرد بہ تند تند تپیدن!دستم را روے دهانم گذاشتم تا جیغ نڪشم! سریع دوبارہ بہ اتاق برگشتم. پشت دیوار ایستادم،دستم را محڪم روے دهانم فشار میدادم. صداے قدم هایش در خانہ پیچید! نفسم بالا نمے آمد! باید چہ ڪار میڪردم؟! سوتے ڪشید،اگر بہ اتاق مے آمد؟! در اتاق هم ڪہ باز بود! لبم را گاز گرفتم،چرا بہ مهمانے نرفتم؟! چند لحظہ گذشت هیچ صدایے نمے آمد. دستم را از روے دهانم برداشتم،سعے میڪردم صداے نفس هایم هم بلند نشود. در دل بسم اللہ الرحمن الرحیمے گفتم و ڪمے سرم را از پشت دیوار خم ڪردم،در پذیرایے ڪسے نبود! با دقت نگاہ ڪردم،در تاریڪے نمیشد چیزے را دید. دیدم! قامت مردے ڪہ در چهارچوب آشپزخانہ پشت بہ من ایستادہ بود. چشمانم را بستم،باید سریع تا متوجہ من نشدہ بود از خانہ خارج میشدم و از همسایہ ها ڪمڪ میخواستم! اگر میتوانستم سریع تا پشتش بہ من است از پذیرایے بگذرم و وارد حیاط بشوم تمام بود! چشمانم را باز ڪردم هنوز پشتش بہ من بود و براے خودش چیزهایے زیر لب میگفت. قدم اول را برداشتم،همانطور ڪہ نگاهم بہ او بود قدم برمیداشتم. احساس میڪردم صداے قلبم در خانہ پیچیدہ! چهار پنج قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ ناگهان برق ها آمد! قلبم ایستاد! ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 ❄️❄️❄️❄️❄️
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ نمیتوانستم تڪان بخورم. انگار سرش را بہ سمت من برگرداند. ڪم ماندہ بود قلبم بایستاد! سنگینے نگاهش را احساس میڪردم! با شدت آب دهنم را قورت دادم. مغزم بہ ڪار افتاد،فاصلہ ے او تا من دہ ثانیہ بود،فاصلہ من تا در حیاط سے ثانیہ! باید سریع میدویدم! سرم را تڪان دادم و هم زمان با سرم پاهایم را! با تمام سرعت بہ سمت در ورودے دویدم،صداے قدم هاے تندش پشت سرم مے آمد! جیغ ڪوتاهے ڪشیدم و ڪنار در ورودے رسیدم خواستم دستگیرہ را بگیرم ڪہ دستش روے شانہ ام نشست. بلند فریاد زدم:ڪمڪ! دستش را روے دهانم گذاشت! محڪم بہ سمت دیوار هلم داد،تازہ نگاهم بہ او افتاد! پسر جوانے حدود بیست و چهار پنج سالہ! قدش تقریبا بلند بود،اندام متوسطے داشت. شلوار و بلوز مشڪے رنگے پوشیدہ بود و آستین هاے بلوزش را تا آرنج بالا زدہ بود. موهاے طلایے رنگش ڪمے آشفتہ بود. تڪیہ ام را بہ دیوار دادہ بودم با وحشت نگاهش میڪردم،نمیتوانستم حرڪتے ڪنم. نفسے ڪشید و سریع بہ سمتم آمد! دستش را دوبارہ محڪم روے دهانم گذاشت،چشمان سبزش را بہ چشمانم دوخت! چشمانش برق میزد! با شدت آب دهانم را قورت دادم. زانویش را خم ڪرد و محڪم روے زانویم گذاشت تا نتوانم تڪان بخورم. میدانستم حتما رنگم پریدہ،از برخورد پا و دستش با بدنم حالم بد شد. بدنم یخ ڪردہ بود. هزار فڪر بہ ذهنم رسید،نڪند.... اگر یڪهو پدرم و مادرم پشیمان میشدند و بہ خانہ برمیگشتند چہ فڪرے میڪردند؟! با چشمانے ترسیدہ بہ چشمانش زل زدم‌. او برعڪس من آرام بود! لبخند عجیبے روے لبانش نقش بست،دست آزادش را روے بینے و لبانش گذاشت،صورتش را نزدیڪ صورتم آورد و آرام گفت:هیس... ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 ❄️❄️❄️❄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨ ڪارمانیست غزل بافتن از نامِ حسݩ کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسݩ‌ حسنی نیست لبی‌ڪز لب لعلَش نَمڪَد صد و ده بار نمڪ‌گیر شده ڪامِ حسݩ •{ ✨💚 •{ ✨ •{‌ 💚 🦋@zeinabiha2 🦋
26.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•| 🌿~ °~مآنفس‌میڪشیم‌همه‌باایݧ‌هدف😍 °~ڪه‌مدینه‌یه‌روزبشه‌مثلِ‌نجف..؛💛 🍃🌻 😍 💚🌱 🦋@zeinabiha2 🦋
از گناه کوچکش باید بترسد آدمی اولِ سیلاب ها باران نم نم میزند...🥀🌧
🍃﷽🍃 امروز دست هایم بہ آرزوهایم نمےرسد، اما درخت سبز صبرم، میگوید: امیدے هست دعایـےهست چون خدایــے هست...❤️ 🦋 @zeinabiha2 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|😌📿|•• اِنقَد‌خوب‌بآش‌ ڪہ‌وَقتۍ‌شِیطوݩ‌دیدِت‌بگہ: گُمرآه‌ڪردَنِ‌این‌؛از‌عُهده‌مَن‌بَر‌نِمیآد!!! 🍃
مــــــــــا چــ💓ـــادریا قد یه دنیا احساس داریم...😍 فقط ⛔️ یکم زرنگیم⇦ برای هرکسے و هرجایے خرجش نمیـــــکنیم⇨ 🦋 @zeinabiha2 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني جميعا سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم **السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولادِ الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين 🦋 @zeinabiha2 🦋
4_1149911174913982504.mp3
1.78M
🌸با نوای استاد فرهمند🌸 التــــــماس دعـــا 🦋 @zeinabiha2 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء ١٦.mp3
3.95M
تندخوانی جزء شانزدهم قرآن کریم 🦋 @zeinabiha2 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ اهلِ شکر ... تنها گروهی اَند در عالَم .... که چشمان زیبابین دارند... زیبائیها را می‌بینند و به زبان می‌آورند... اهلِ شکر تنها گروهی اَند که؛ آرام بخشِ این و آنند ... درست شبیه خدا... 🦋 @zeinabiha2 🦋
🌹🍃 🌸 پیامبر صلے الله علیہ و آلہ : همّتـ مؤمـن در نمـاز و و عبادتــ استـ و همّتـ منافـق در خـوردن و نوشیـدن؛ مانند حیوانات ✨تنبیه الخواطر جلد ١ صفحه ٩۴✨ 💞 @zeinabiha2 💞
. ✨🌸 . . ماهِ رمضان را؛ خدا گذاشت! برای آزادیِ من؛ از شیطان... بعد از ایـن؛ روزگارِ مـن چـه می شـود...؟! 🦋 @zeinabiha2 🦋
🌹🍃 دُرست👌 به چشمم نگاه👀 کن دلـــ❤️ را زچشمهای تـو💙 سرشار میکنم هر روز📅 📿 خودم را دم اذان🕋 با خنده😊قشنگ تو❤️ میکنم✋🍃 🦋 @zeinabiha2 🦋
شرح دعای افتتاح، جلسه 14.mp3
6.87M
🔊 🔖 👤استاد ؛ جلسه ١۴ 📝 در در مورد دولت امام زمان با خدا مناجات میکنیم؛ دولتی که در اسلام و اهلش عزیز میشوند و نفاق و اهلش ذلیل. 🔖 ویژه ماه
📌 "یک پایان خوب یا یک خوبی بی پایان؟" 📖 «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ...»*۱ 🌸 رسول خدا فرمود: «خوشا به حال کسی که قائم اهل بیتم را درک کند. (زمان ظهورش باشد) در حالی که در دوران غیبت و پیش از ظهورش به او اقتدا کرده باشد... او از همراهان و دوستان و گرامی ترین امتم در روز قیامت نزد من خواهد بود.»*۲ 🔹 هر انسانی باید ببیند در این دنیا دنباله روی چه کسی است؟ چه کسی را امام و مقتدای خود قرار داده تا در قیامت همراه او باشد و جایی برود که امامش می‌رود. بیایید اولویت بندی کنیم! هر دو دنیا با اولویت دنیای ابدی یا...؟ وقتی صحبت از ابد می‌شود، چیز دیگری برای گفتن نمی ماند. 💢 با این شرایط الگو و پیشوای تو چه کسی است؟ انسانی معمولی هرچند خیلی موفق که نهایتا تو را تا پایان دنیا همراهی می کند، یا انسانی کامل که تا ابد همراه توست و لحظه ای رهایت نمی کند. حالا بگو یک پایان خوب بهتر است یا یک خوبی بی پایان؟ ۱. سوره اسراء، آیه ۷۱ ۲. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، باب ۲۵ (جزء پانزدهم) 🦋 @zeinabiha2 🦋
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز و این ضعف من نیست قدرت تو است... 🦋@zeinabiha2🦋
⭕️ گذر زمان ، همه‌ چیز را با خود می‌برد جز نـگاه تــو را . . .🖤 🦋 @zeinabiha2 🦋