eitaa logo
زینبی ها
3.9هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
میگن بین عرب ها رسمه اگه دختری از قبیله ای ازدواج کنه و صاحب فرزند بشه ، مردای قبیله به بچه هاش میگن خواهرزاده شمر و ام البنین از یه قبیله بودن
روز قبل عاشورا شمر آمد، در برابر لشکرگاه امام حسین ایستاد، " فَنادی بأعلی صَوتِهِ " با صدای بلند فریاد کرد " أینَ بنوا اُختِنا " فرزندان خواهر ما کجایند؟
اسم برد : جعفر عباس عبدالله عثمان
امام(ع) به برادران فرمودند : جواب او را بدهید ، اگر چه فاسق است . عباس رفت دم خیمه فرمودند : چی میگین؟ چه میخواین؟ شمر گفت: ای فرزند خواهر ما! شما در امان هستید ، چرا خودتان را به کشتن می‌دهید؟ شما در امان هستید، خودتان را با برادرتان به کشتن ندهید
فَقَالَ لَهُ العَبّاسُ(ع) تَبّاً لَکَ یا شِمر
😭😭😭😭😭
- - - 🏴🖤 - - - یعنی : خدا بکشد تو را ، خدا تو را لعنت کند ، لعنت کند آن‌چه که آوردی، امانت را هم خدا لعنت کند، ای دشمن خدا، تو به ما میگی که ما بیاییم در اطاعت دشمنان خدا و ترک کنیم یاری برادرمان را - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - شب عاشورا زهیر اومد دم خیمه ها . . . آروم آروم ، گفت برم یه حرف بزنم با ابالفضل - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - زهیر اومد کنار عباس ، گفت عباس اومدم برات یه خاطره بگم . آقا فرمود : سراپا گوشم - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - من یادمه امیرالمؤمنین یه روز به عقیل گفت : تو علم انساب داری ؛ بگرد تو قبایل ، یه همسری برام انتخاب کن از او صاحب فرزندان رشیدی بشم ؛ میخوام اونا ذخیرهٔ حسینم باشن برا روز مبادا . . . عباس ! اون خانومی که عقیل انتخاب کرد ، مادر تو بوده💔 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - یکدفعه عباس سرخ شد . خدایا زهیر چی میخواد بگه؟! فرمود : روشن صحبت کن . گفت : عباس ! شنیدم برات امان نامه آوردن😭 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - عباسی که تو دامن حسین بزرگ شده ، خیلییی سخته خودشو نگه داشت گفت زهیره . . . مهمون آقام حسینه ، باید تحمل کنم فقط یه نگاه کرد گفت : زهیر فردا در این میدان ، یه عباسی نشونت بدم . . . صبر کن . . . - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - عباس نزدیک بیست مرتبه ، روز عاشورا سر و ته لشکر رو دریده ، تا انتها رفته اومده . . . عرب دیر به یه نفر میگه بطل . . . بطل کسیه که تا وارد میدان میشه همه یه قدم ، دو قدم عقب نشینی میکنن عباس تا میومد همه عقب نشینی میکردن . . . - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - گاهی بعضی از اصحاب میزدن به دل لشکر ؛ امام حسین میدید هنوز وقت شهادتشون نیست ، میگفت : عباس جان برو نجاتشون بده . . . تار و مار میکرد ، در یه صحنه چهار نفر از اصحاب رو برگردوند به دامن حسین💔 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - اما بگم روز عاشورا ، روز دق مرگ شدن عباسه😭💔 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - اول با برادراش صحبت کرد ، گفت : امروز حواستون باشه ، باید زودتر از همه شما برین ، من میخوام داغ دونه دونه تون رو به عشق حسین ببینم💔 من میخوام پیش فاطمه زهرا روسفید باشم😭 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - برادرا دست گردن هم انداختن برادرا دست عباس رو بوسیدند😭😭 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - داغ سه برادر جای خودش داغ بنی عقیل جای خودش اما اونی که سخت بود کشنده بود ، این بود که . . .😭😔 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - عباس روز عاشورا زنده باشه ، علی اکبر اربا اربا بشه😭💔 عباس روز عاشورا زنده باشه ، قاسم زیر سم اسبا😣 عباس روز عاشورا زنده باشه ، بچه های زینب پرپر بزنن😓 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - دیگه نزدیک غروب عاشورا اومد محضر اباعبدالله ، خجالت میکشید حاجتشو بگه ؛ با زبان کنایه گفت : اقاجان مولاجان دلم بد جوری گرفته😭💔 دیگه دارم دق میکنم😥 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - امام حسین یه نگاه کرد گفت عباس جان میخوای بری؟!😭 سرشو پایین انداخت . . . امام حسین بغلش کرد . . . سر رو سینه حسین گذاشت ، دست حسین رو بوسید - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - امام حسین فرمود : عباس جان . . . تو رو نگه داشتم با هم بریم میدان😇 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - اما این صحنه ها یه نظاره‌گر داره . . . - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - زینب داره میبینه💔💔 عباس میگه دارم دق میکنم ؛ شماها بگین ، پس زینب چه کنه؟😭😭😭😭 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - هر دو سوار مرکب یه خانومی پشت سر این دو برادر داره دعا میخونه داره گریه میکنه - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - ای ساربان آهسته ران ، آرام جانم میرود وان دل که با خود داشتم ، با دل‌ستانم میرود - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - دو برادر از هم جدا شدند یکی رفت سمت میمنه یکی رفت سمت میسره - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - عباس رفت آب بیاره . . . چهارهزار تیرانداز منتظر بودن تو نخلستان - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - چهار هزار تیرانداز و یک هدف💔 - - - 🏴🖤 - - -
- - - 🏴🖤 - - - دیگه وقتی عباس زمین خورد فریاد زد " ابا عبدالله علیک منی السلام " - - - 🏴🖤 - - -