eitaa logo
زینبی ها
3.9هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌ما با اهل سنت وحدت داریم ولی در مسائل علمی کوتاه نمی آئیم✋ ✧✿⃟جوابی؛ دقیق، مستند، کوتاه، کوبنده، ساده، منطقی، بدون از لعن، و زیبا😌🎞👆 به یاوه گویی اخیر ...🛑 (که البته اراجیف گرگیج، حتی اعتراض خود علمای اهل سنت را برداشت) 🏃‍♂ نشــر‌ حــــداکثری @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه ها می کرد تا امت شود بیدار حیف، از صدای گریه اش امت فقط بی خواب شد...‌ برای گریه این ایام کافی‌ست..‌ فقط گاهی صدای در بیاید! @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5898005221518346771.mp3
6.99M
🏴 ویژه ایام فاطمیه ⚡️ بسیار شنیده‌ایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باشیم... - مگر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای امامش چه کرد؟ - منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمی‌دانیم؟ سلام‌الله‌علیها @zeinabiha2
🔴 مولوی از امامت جمعه اهل ‎سنت آزادشهر عزل شد . 🔹با حکم نماینده ولی‎فقیه در گلستان، مولوی نعمت‎الله مشعوف از اساتید حوزه علمیه اهل سنت گالیکش به امامت جمعه اهل سنت منصوب شد./ فارس @zeinabiha2
هدایت شده از سبک و شعر سائل
21.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر و سبک از سائل حضرت زینب سلام الله علیها کربلایی حسن رضا محمودی (س) https://eitaa.com/joinchat/2871001114C314b32ded3
شیشه عطر خدا شکسته شد ... فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی ؛ ای ...😭 فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی ؛ ای ...😭
🔰🌿°| بھ هر ڪھ هر چھ داشتے بخشیدي... حتي...💔😔 ◾مدافع‌حریم‌عقیله‌بنی‌هاشم‌🕌🕊❤ @zeinabiha2
Mehdi Rasoli - Yekami Harf Bezan (128)(2).mp3
3.67M
⏯ کلمینی😭 ◾🎙 ◾ 🕯🥀💔 👌فوق العاده💯 🕌با ما هیئت را در خانه‌هایتان به پا کنید @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🍦📦› •• خیلـے‌مسخـرھ‌ش‌ڪردم😂🙂 +ٺـو‌بخـواۍ‌بـرۍدمشـق،‌دمشـق‌ ڪجـابرھ؟! _حلـب! •• مدافع‌حریم‌عقیله‌بنی‌هاشم‌🕌 🌹 @zeinabiha2
سال 1357 آغاز ورق خوردن ایام زندگی محمد بود وهنوز 2 سال بیشتر نداشت که مادر هجرت اخروی اش را حکایت کرد واو پیوسته در کنار پدرش که معلم بود بر سر کلاس درس می رفت. از همان کودکی به همه مهر می ورزید وعلاقه ای به مادیات نداشت. اسباب بازی هایش برای همه بود ودر خورد وخوراک وپوشاک بهانه گیر نبود. او که با کلاس های مدرسه از خردسالی انس گرفته بود در 7 سالگی دانش آموز کلاس اول دبستان شهید فضل الله شد ودر همان دوران مکبر مسجد حضرت ابوالفضل(ع) شهرری گردید. محمد از دوره ابتدایی در ایام ماه مبارک رمضان سعی می کردتا می تواند چیزی نخورد. دوره راهنمایی را در مدرسه مکتب صدوق گذراند ودر سال اول راهنمایی به عضویت بسیج مسجد دوران کودکی اش درآمد ودر کنار فعالیت در بسیج همواره می کوشید تا در کسب علم نیز نفر برتر باشد. با ورود به دوره دبیرستان فعالیتش بیشتر شد ودر مدرسه بسیج دانش آموزی را تشکیل داد وبا راه اندازی هیئت در ایام مختلف، در برگزاری مراسم ها می کوشید. او توانست در رشته تجربی دیپلم خود را بگیرد. حال وهوای دوران انقلاب وجنگ محمد را نیز بی نصیب از پرس وجو نکرده بود زیرا در هر خانواده ای نشانی از عزیز سفر کرده ای در دفاع از اسلام بود واو هم در پی همین سوال وجواب ها وآشنایی با روحیات شهدا، دائم در حال پرورش روح خود بود.از این دوران بود که به همراه دوستانش برای بازدید به مناطق جنگی سفر می کرد وگلزار شهدای تهران ماوای لحظه های حضور بی قرارش بود. با ورود به سپاه منبع درآمدی پیدا کرد واو یاد گرفته بود که دست دیگران را بگیرد. به چند خانواده که فرزند یتیم داشتند کمک خرجی می رساند. اگر کسی مریض بود یا به وام نیاز داشت تا کسی ضامن شودحتما پیش قدم می شد ولی هیچ وقت از موقعیتش در محیط کار ودر جاهای دیگر سوء استفاده نمی کرد. همیشه راضی به حق خودش بود. در سال 1378 به عضویت رسمی سپاه شهید بروجردی درآمد ولی از کارها ومسئولیتش برای کسی حرفی نمی زد. در همان سال هیئت" یازینب(س)" را تاسیس کرد وخود مداحی و میانداری می کرد. عشق به شهدا چون آتشی از درونش شعله می کشید وحرارت جستجو را در او بیشتر می کرد تا اینکه توانست با پیگیری زیاد به گروه تفحص ل27 محمد رسول الله بپیوندد. محمد، هنگامی که در تهران بود سعی می کرد حتما به خانواده شهدای مفقودالاثر سر کشی کند. اوهمیشه طوری رفتار می کرد که انگار تمام دوران جنگ را در منطقه بوده وهمتی رزمنده گونه داشت. وی در برگزاری مراسم یادواره شهدا و مناسبت های بسیج فعالیت می کرد واز آنجایی که روابط عمومی خوبی داشت در تهیه امکانات برای این قبیل کارها تلاش زیادی می کرد. آخرین بار که می خواست برای تفحص برود یک شب بعد از شب های قدر بود. باتک تک افراد خانواده خداحافظی کرد حتی از فردی که او را در مسیر تا جایی رسانده بود نیز حلالیت طلبیده بود. محمد قبل از شهادت، دفترچه تلفن وکارت هایش را در دستگاه خردکن ریخت وبه عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد. حتی انگشترش را هم بخشید واینها آخرین ورق های دفتر خاطرات زندگی اش بود وبالاخره در 26 آذرماه سال 1380 در منطقه فکه بعد از عید فطر حرفی که همیشه می زد به حقیقت پیوست:" من مال این دنیا نیستم" وشعرش که دائم زمزمه می کرد بر سنگ مزارش نقش گرفت: عشق است در آسمان پریدن عشق است در خاک وخون غلطیدن و عاشقان شهادت، برسنگ یادبودش دربهشت زهرا(س) قطعه 27 و مزارش در امامزاده عباس چهاردانگه، آوای یس و الرحمن می سرایند تا عهد دوستی وپویندگی راهش را همواره به یاد داشته باشند. @zeinabiha2
۲۶ آذر گرامی باد. 🥀 🌷نــام :علیرضا 🌷نـام خـانوادگـی :شهبازی 🌷نـام پـدر :مصطفی 🌷تـاریخ تـولـد :۱۳۵۵/۰۱/۲۰ 🌷مـحل تـولـد :تهران 🌷سـن :۲۵ سـال 🌷دیـن و مـذهب :اسلام شیعه 🌷وضـعیت تاهل :متاهل 🌷شـغل :پاسدار 🌷دسـته اعـزامـی :سپاه 🌷تـاریخ شـهادت :۱۳۸۰/۰۹/۲۶ 🌷مـحل شـهادت :فکه 🌷عـملیـات :تفحص شهدا 🌷نـحوه شـهادت :انفجار مین جنگی 🌷مـحل مـزار شهید :بهشت زهرا (س) @zeinabiha2
شهید علیرضا شهبازی در سال 1355 در تهران به دنیا آمد. مادر در آرزوی پسر گرمای امید را با استقبال پابوسی آستان علی بن موسی الرضا (ع) در سرمای زمستان در آغوش گرفت و سال 1355 حاجت روا مهر به استجابتش بست و نام فرزندش را«علیرضا » نام نهاد. رضا برای عرض ارادت در سن یک سالگی زائر حرمش شد هنوز 2 سال بیشتر نداشت که همراه مادر در راهپیماییهای مردمی شرکت داشت و اولین تجربه حضور انقلابی را پشت سر می گذاشت. در سن 3 سالگی بیمار شد و امید به نجاتش نبود و مادر باز به حلقه کوی التماس امام رضا(ع) را گواه شفا گرفت و رضا دوباره زائر باب الحوائج گشت . ایام خوش کودکی را در کنار خانواده گذراند و در سن 7 سالگی اولین پاییز بهار علم و دانش را تجربه کرد به درس و مشق علاقه داشت.و با سپری کردن دوره ابتدایی در کلاس راهنمایی به عضویت مسجد امام رضا(ع) در آمد . رضا که بیشتر در مناسبتها پا به مسجد گذاشته بود حالا پایگاه فعالیت خود را آنجا قرار داده بود.و هیئتهای اهل بیت (ع) مأوای تثبیت قدمهایش بود با به پایان رسیدن دوره راهنمایی برای اخذ مدرک دیپلم وارد آموزشگاه درجه داری قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. رضا با توجه به جثه بزرگ و قوی اش با عضویت در مجموعه ورزشی هویزه در رشته آمادگی جسمانی به تمرین پرداخت و با ورود به رشته « جودو» در سال 1377 با شرکت در پنجمین جشنواره فرهنگی ، نمایشی ، رزمی لوح تقدیر دریافت کرد. او در سال 1378 دانشجوی دانشکده علوم و فنون پیاده شد ولی همچنان تمرینات ورزشی را ادمه می داد و در سال 1379، 1380 به ترتیب موفق به دریافت کمربندهای 6و8 شد او در تمام این سالها فرزند انقلاب و جنگ بود و یاد شهدا و امام (ره)پیوسته حرف اول کتاب آرزوهایش بود . همیشه از مادر می خواست تا بعد از نماز برای شهادتش دعا کند رضا در پیروی از اهل بیت رسم رسیدگی به خانواده های بی بضاعت را سنت خود کرده بود و همیشه می گفت حقوق من صاحب دارد و باید به دستش برسد رضا سالی 2 بار به حرم رضوی میرفت تا مقیم نظاره بارگاه قدسی شود او دوست داشت برای پیدا کردن پیکر شهدا خدمتی به خاواده شهدا انجام داده باشد و باتوجه به آشنایی قبلی اش با علی محمودوند وارد گروه تفحص شد. ورسم پرواز را که در بال و پر زدن کبوترای حرم دیده بود در مقر جستجوگران نور می آموخت. آنقدر دل به کار داده بود که شهید محمودوند می گفت« هر وقت رضا در مقر هست من خیالم راحت است» رضا در پاییز 1380 برای تکمیل دینش عقد ازدواج بست ولی دل در گرو رفتن داشت و رضا آنقدر بزرگ شد که در سن 25 سالگی هم سن فرزند امام رضا(ع) بزرگان آسمان نشین از فکه عروج کرده منت گذاشت و او را در جمع خودشان راه دادند و 1380/9/26در عیش شهادت طیش وصال را به طرب گرفت و پرواز کرد. @zeinabiha2
یادم هست سال آخر بود، از آنجا که با باطن پاک رضا آشنا بودم خانمی را از نزدیکانمان برایش نشان کرده بودیم و اصلاً فکرش را نمی کردم خودش قصد ازدواج داشته باشد اما از انجا که خدا به قول معروف در و تخته را با هم جوش می دهد. یک شب با برادر و خانواده اش جلوی در خانه ما آمدند و ما هم شدیم واسطه این ازدواج خدایی و با هم رفتیم خواستگاری. شاید باورتان نشود ولی همان شب همه ی هماهنگی ها انجام شد. اما کمتر از دو ماه از این ماجرا نگذشته بود که رضا به رفقایش پیوست. بعدها همسرش می گفت: در همان ایام کوتاه یک بار به من گفت من مطمئناً شهید می شوم و ازدواجم هم وسیله ایست برای رسیدنم به این هدف مادر شهید: علیرضا لباس نو نمی‌پوشید ... می‌گفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می ‌گفت: مگر شهدای‌ما روی تشک میخوابیدند او بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت : جاروکشم ... شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمی‌خورد و می‌گفت نمی‌دانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شب‌ها که می‌رفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می ‌دیدم عبا انداخته و دارد قرآن می‌خواند و گریه می‌ڪند.... شهید تفحص علیرضا شهبازی شب شهادت علیرضا مادر شهید شهبازی از شب شهادت پسرش و حال و هوای خود می گوید: ساعت ۱۲ شب بود، با پدر شهید در خانه نشسته بودیم، وقتی خواستم از اتاق بیرون بروم ناگهان نور زیبایی جلوی پایم افتاد و خاموش شد. هراسان به داخل دویدم و به پدرش گفتم: حاج آقا یا علیرضا شهید شده یا شهید می شود. چون من نوری را دیدم. بعد از این که به خواب رفتم خواب علیرضا را دیدم که داخل خانه دراز کشیده بود و تعداد زیادی هم کبوتر از هواکش منزلمان به داخل آمده بودند. در خواب به رضا گفتم بگذار کبوترها را بیرون کنم که رضا گفت: نه مادر اینها کبوترهای امام رضا(ع) هستند، نباید بیرونشان کنیم. فردای آن روز رفتم امامزاده سید نصرالدین و برای علیرضا سفره انداختم. اما دلم طاقت نیاورد و سریع برگشتم خانه ساعت ۵ بعدازظهر که شد زنگ تلفن قلبم را از جا کند صدایی از پشت گوشی خبر شهادت رضا را داد و تلفن قطع شد. پدرش می گفت: حتما اشتباهی شده مگر می شود به این راحتی خبر شهادت پسرمان را بدون هیچ مقدمه ای بدهند. اما باز هم تلفن زنگ زد. این بار پدرش گوشی را برداشت: «آقا من طاقتش را دارم به من بگویید چه بلایی سر پسرم آمده». خبر درست بود علیرضا شهبازی شهید شده است. @zeinabiha2
موشک استوری ایام فاطمیه براتون آرودم 👇👇 نشر صلوات برای ظهور امام زمان عج 🔈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کپی با ذکر صلوات برای ظهور فرج مولا مون یادت نره🙏🔈 @zeinabiha2