الهی به حق حسن از کرامت
بگردان کریما غذا و بلا را
الهی به حقِ حسین از عنایت
فزون کن به قلبم غم کربلا را
خوش به حال اون گدایی که امشب کربلا میخواد .. امشب وقتشه کیا اربعین می خوان ، شب جمعه حرم می خوان بین الحرمین می خواین ؟! ..
الان وقتشه ..
الهی به زینب به حق رقیه
نسوزان دل بنده ی مبتلا را
به حق اون دختری که دامنش تو خیمه ها سوخت ..
پاهاش سوخت ، صورتش سوخته ..
هی می دوید میگفت عمه کجا برم
😭😭😭
الهی به سجاد و باقر به صادق
به من هدیه کن سوز و حالِ بکا را
الهی به زندانی عشق کاظم
مرانی زکویت اسیر بلا را
الهی به شمس الشموس ولایت
رضا کن زِ دستم امام رضا را
الهی به حق اباالفضل العباس
عطا کن به چشمان تارم حیا ..
سقای دشت کربلا اباالفضل ، اباالفضل ..
در بین ذکرهای شفابخشِ دردِ عشق
الحق که یا امام رضا چیز دیگری ست
الهی بحقِ جوادالائمه
بده رزقِ پاک و فراوان گدا را
الهی به هادی علیِ چهارم
هدایت بفرما به این خانه ما را
الهی به حق حسن باب مهدی
بیا وا کن از لطف باب لقا را
الهی به حجت ..
بده اذن دیدار آن دلربا را ..
روضه بخوانم و تقدیم کنم
سلام ما به علی و نمازِ آخرِ او
به حال راز و نیاز به دیدۀ تر او
سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد
سلام ما به رخ غرق خون و اطهر او
سلام ما به پریشانی حسین و حسن
سلام ما به دل پر زِ آهِ دخترِ او
روضه بخونم ، اذیتت نکنم ..
امیرالمومنین تازه زخم نخورده ، امروز شمشیر نخورده ، امیرالمومنین از نوجوانی کنارِ دست پیغمبر شمشیر زده ، امیرالمومنین کسیِ که یک روز نونزده تا زخم خورد خم به ابرو نیاورد ، امیرالمومنین کسیِ که در شأنش لافتی الا علی .. از آسمان آمده ..
رسیدن جلو در خانه ، امیرالمومنین بی رمق چشماشُ باز کرد ، صدا زد حسنم ، حسینم زیر بغل هامو رها کنید ..
امام مجتبی عرضه داشت یا ابتا ، رنگتون پریده خون ازتون رفته ، پاهاتون داره میلرزه ، تا ابرو شکافت خورده نمیتونم دستتونُ رها کنم ..
صدا زد حسنم رهام کن ..
چرا بابا ؟!..
آخه خواهرت پشت درِ ..
الان دخترم در رو باز میکنه ..
😭😭😭
الله اکبر ، خواهرت پشت دره نمی خوام منو با این حال ببینه ..
نمیخوام دخترم فرق شکافته ببینه ..
هرچه باداباد هر کسی صدا داره با صدا گریه کنه 😭😭😭
کاشکی لااقل سر رو میگذاشتند تو بغلش .. نانجیب یه جمله ای گفته این یک جمله از اصل روضه داغ تره ، میدونی چی گفت؟! تا از خواب نحسش بیدار شد حرامزاده گفت چیه این سر و صدا از تو خرابه ؟! گفتن دختر حسین بیدار شده ، خواب باباشُ دیده بهانه گرفته .. صدا زد :
ارفعوا إليها رأس أبيها .. گفت برید سر باباشُ بندازید جلوش .. یهو دید یه سر خاکی و خونی رو خاکِ .. بگو. یاحسین …😭😭😭😭
میخوام بگم یا امیرالمومنین دخترت زینب ۳۵ سالش بود وقتی فرق شما شکافته شده یه خانم سی و پنج ساله یه زنِ کامله ای هست آقا شما دلت نمیخواست دخترت فرق شکسته ببینه .. آماده ای یا نه ؟! ..
یه دختر ۳۵ ساله ملاحظه شد فرق شکافته نبینه ..
کاش تو خرابۀ شام ..
برای دختر سه ساله کسی سر بریده نمی آورد ..😭😭😭