قبل از شروع حرفا و روضه ها و درد و دلا سلام بدیم به بانویی که امروز به اسم ایشونه سلام بدیم به دردونه دختر ارباب سلام بدیم به حضرت رقیه جانِ جانان☺️

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَعَلی رُوحِکِ وَبَدَنِکِ

کاش حالا که قرار است نیایم حرم تو بیای و مارا مثل رقیہ'س' ما را بخری😢

آقای امام حسین نشہ کہ ما دوباره جا بمونیم از اربعین نشہ کہ دوباره با حسرت به اونایی کہ خریدار دلاشون شدی بگیم التماس دعا نشہ کہ بازم از راه دور مشایہ رو ببینیم...

آقای امام حسین امروز روز سومہ روزی کہ بہ نام حضرت رقیہ اس امروز اینجا اومدیم کہ دخترتون رو واسطہ کنیم برای اربعینمون..🙃

بخدا کہ دلمون لک زده تا همہ سختی راه مشایہ رو تحمل کنیم ولی دعوتمون کنی حرمت؛دعوتمون کنی اربعینت...

بازم خوش بہ حال اربعین رفتہ ها..😢 ما کہ فقط حسرت میخوریم چرا تجربہ نکردیم پیاده روی اربعینت رو

اخہ ما نمیدونیم وقتی میگن صف اینجا طولانیه، برو اون یکی ..:) منظورشون چیہ..

اخہ ما تا حالا نواے هل بیکم یا زوار رو نشنیدیم...

فکرش افتاد شبیہ خوره ای بر جانم اصلا انگار بدت آمده از ما شاید..😭

آقای امام حسین فکر بہ اینکہ دیگہ نگاه و لطف شما بہ خودمون و زندگیمون نباشہ دلمون رو میشکنہ..💔

آقای امام حسین نشہ یہ روز ما رو از در خونہ ات بیرون کنی

ما با همہ خطاهامون با همہ روسیاهیامون با همہ کم لطفی هامون بہ شما فقط خود شما رو داریم و چشم امیدمون توی هر اتفاقی چہ خوب چہ بد بہ شماست..

آقای امام حسین مهربون شما همہ دار و ندار مایی شما دلیل وجود مایی شما عشق مایی..♥️

|🖤| دور از تو با اینکہ ضرر کردم تو راهو نشون دادے کہ برگردم..🙃 #حب‌الحسین‌اجننی |🖤|

امروز شب سومہ شبی کہ اگہ زرنگ باشیم اگہ سرسری ازش نگذریم میتونیم اربعینمون رو بگیریم..✋️

امروز بہ نام بانویی هست کہ معروفہ بہ یاس کبود سپاه ارباب بانویی کہ نوه زهراست و اشبہ ترین بہ حضرت زهرا..

همین که ابی‌عبدالله تنهایی تو خیمه داشت با خواهر حرف می زد، دید پرده‌ی خیمه کنار رفت، رقیه خانم وارد شد، بابا ! اجازه دارم پهلوت بشینم، بله عزیز دلم، اما شرط داره، باید یه مقدار جلوی من راه بری، رقیه خانم چند قدم راه رفت، ابی عبدالله رو کرد به زینب فرمود: ببین چقدر شبیه مادرم راه میره. تو گوش رقیه موند، شبیه مادر، تو طی این سفر می‌گفت: بابا دارم شبیه مادرت می شم. یه روز اومد پهلوی عمه نشست، گفت: حالا ببین چقدر شبیه مادرت شدم، ببین قدم خمیده شده... | حاج آقا مسجد جامعی |

|🖤| منو ببر بابا کہ من مثل زهرا'س' خستہ خستہ ام..😢 بابا زهراے کوچیک تو تو آرزوے توئہ..💔 |🖤|

یکم از زبان حال حضرت رقیہ بگیم؟!😔

دست از سرم بردار من بابا ندارم؛ زخمی شدم،بهر دویدن پا ندارم.

توی سہ سالگی یتیم شدن خیلی سختہ و درد داره😭

گیسو سپیدم،احترامم را نگهدار ! سیلی نزن، من با كسی دعوا ندارم..

آخه دختر سہ سالہ موهاش سفید شدن داره؟😢 فکرشو کنید چہ درد و غمی کشیدن بانو جانمون کہ مو سپید شدن..💔

باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی؟! من هیچ كس را بین این صحرا ندارم...