eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
#علوی ام @zeinabiha2
#دهه ولایت @zeinabiha2
ولایت @zeinabiha2
:. عکس مذهبی .: @zeinabiha2
#پروفایل📸 @zeinabiha2
#پروفایل❤️ 💌@zeinabiha2
#پروفایل📸✌️ @zeinabiha2
#عاشقتم خدا ❤️ @zeinabiha2
#شهادت✌️📸 @zeinabiha2
📚 👈 کودکی در دهان گرگ در بنی اسرائیل قحطی شدیدی پیش آمد (آذوقه نایاب شد) زنی لقمه نانی داشت آن را به دهان گذاشت که میل کند، ناگاه گدایی فریاد زد، ای بنده خدا گرسنه ام! زن با خود گفت: در چنین موقعیت سزاوار است این لقمه نان را صدقه بدهم و به دنبال آن، لقمه را از دهانش بیرون آورد و آن را به گدا داد. زن طفل کوچکی داشت، همراه خود به صحرا برد و در محلی گذاشت تا هیزم جمع کند، ناگهان گرگی جهید و کودک را به دهان گرفت و پا به فرار گذاشت. فریاد مردم بلند شد، مادر طفل سراسیمه به دنبال گرگ دوید ولی هیچ کدام اثر نبخشید. همچنان گرگ طفل را در دهان گرفته، به سرعت می دوید. خداوند ملکی را فرستاد کودک را از دهان گرگ گرفت و به مادرش تحویل داد. سپس به زن گفت: آیا راضی شدی لقمه ای به لقمه ای؟ یکی لقمه (نان) دادی، یک لقمه (کودک) گرفتی! 📗 ، ج 14، ص 188 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى @zeinabiha2
💠 ❁﷽❁ 💠 🌷🍃🌷🍃 ..... وقتی محمد خبر را از زبان مادر شنید، خنده ای بلند سر داد و در میان خنده با صدایی بریده گفت:" انقدر مامان این پسره رو دعوت کرد و بهش شام و نهار داد که بیچاره نمک گیر شد!" ابراهیم پوزخندی زد و با حالتی عصبی رو به مادر کرد:" گفتم این پسره رو این همه حلوا حلواش نکنین! انقدر ناز به نازش گذاشتین روش زیاد شد!" که این حرفش، اعتراض شدید لعیا را برانگیخت:" حالا هر کی میومد خواستگاری عیب نداشت! اونوقت این بنده خدا روش زیاد شده!" و ابراهیم با عصبانیت پاسخ داد:" ببینم این از تهران اومده این جا کار کنه یا چشم چرونی؟!!!" از حرف تندش، قلبم شکست که مادر اخم کرد و تشر زد:" ابراهیم! خجالت بکش! تو خودت چند بار باهاش سر یه سفره نشستی، یه بار دیدی که به الهه چشم داشته باشه؟ هان؟" ابراهیم چشم گشاد کرد و با صدایی بلند طعنه زد:" من نمی دونم این پسره چی داره که انقدر دلتون رو برده؟!!! پول داره؟!!! خونواده داره؟!!! مذهبش به ما می خوره؟!!!" پدر مثل این که از حرف های ابراهیم باز مردد شده باشد، ساکت سر به زیر انداخته بود و در عوض مادر قاطعانه جواب داد:" مگه مذهبش چیه؟ مگه زبونم لال، کافره که اینجوری می گی؟!!! مگه این مدت ازش لاقیدی دیدی؟!!! اگه پدر و مادر بالا سرش نبوده، گناه که نکرده! گناه اون صدام ذلیل مرده اس که این آتیش رو به جون مردم انداخت! روزی رو هم که خدا می رسونه! جوونه، کار می کنه، خدا هم ان شاء الله به کار و بارش برکت میده!" اما ابراهیم انگار قانع شدنی نبود و دوباره رو مادر خروشید:" یعنی شما راضی می شی خواهر من بره تو یه خونه اجاره ای زندگی کنه؟ که تازه آقا بشه دوماد سرخونه؟!!!" و این بار به جای مادر، محمد جوابش را داد:" من و تو هم که زندگی مون رو تو همین خونه اجاره ای شروع کردیم! تازه اگه این بنده خدا پول پیش و اجاره میده، ما که مفت و مجانی زندگی می کردیم!" و سپس با لحنی قاطع ادامه داد:" من که به عنوان برادر راضی ام!" ✍🏻💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ @zeinabiha2