eitaa logo
زینبی ها
3.9هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
#پروفایل_دخترونه😍🍃 @zeinabiha2
#پروفایل_دخترونه😍🍃 @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 به رسم هر روز صبح🌺 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ ◾️◈◆--💎--◆◈--◽️ ✨السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان✨ 🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج ✿[ @zeinabiha2]✿      ═══✼🌸✼══
#السلام_علیڪ_یاباب‌الحوائج🍃 چرخید خداوند به دور سـر تو زد بوسه به پاره پاره ی پیڪر تو والله ڪه ڪشتی نجات همه است #گهواره ےڪوچـڪ علی اصغر تو #یا_علی_اصغر_ع🌹 @zeinabiha2
@zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از درسهای کربلا.. 🌸🍃
4_5949301119741068003.mp3
4.17M
💠 در آرزوی #کربلا✈️ #مداحے_مناجات_طورے🎶 @zeinabiha2
•|میگفت: اگه میخواید هر دو دنیاتون آباد بشه🍃 تا میتونید خودتونو بچسبونید به سیدالشهدا(ع)💔 یه ثانیه هم دامانشو رها نڪنید •|تا مسیرم به درِخانه ات افتادحسین💚 •|خانه آبادشدم،خانه‌ات آبادحسین💚 ↷@zeinabiha2
استفاده با هدیه سـه صلوات به روح ♦️شهیـــد امیـــد اڪبــــرے🎈 #استـــوری
ارباب جان دل سنگی به کارت نمی آید ؟ مثلا برای سنگ فرش حرمت شدن🖤🏴 @zeinabiha2
آقا جان🏴 @zeinabiha2
⚫️ امام صادق (عليه السلام) : 🌱 هر که میخواهد ( در بهشت ) در همسایگی رسول خدا، حضرت علی و حضرت فاطمه (صلوات الله علیهم) باشد ، زیارت حسین ( علیه السلام ) را ترک نکند. 📚 وسایل الشیعه، جلد ۱۴، صفحه ۴۲۵ 🏴 @zeinabiha2
🌸بِـسْــمِ الله الـرَحْـمٰـن ِالـرَحیــٖم🌸 @zeinabiha2
🌸 ﷽ 🌸 🌺🍃🌸🍃🌺 .... سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبت هایش نمی شود و با صدایی آهسته گله کرد:" گفتم ابراهیم ناراحته! خب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه!" که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت:" مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!" مادر خندیر و با گفتن" کاری نکردم مادر جون!" اشاره کرد تا سفره را پهن کنم. نگرانی مادر را به خوبی درک می کردم و می فهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایه ای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را می لرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمی آمد که فقط غصه می خورد. فرصت صرف غذا به صبحت های معمول می گذشت که پدر رو به مجید کرد و پرسید:" اوضاع کار چطوره مجید؟" لبخند مجید رنگی از رضایت گرفت و پاسخ داد:" خداروشکر! خوبه!" که پدر لقمه اش را قورت داد و با لحنی تحقیر آمیز آغاز کرد:" اگه وضع حقوقت خیلی خوب نیس، بیا پیش خودم! هم کارش راحت تره، هم پول بیشتری گیرت میاد!" مجید که انتظار چنین حرفی را نداشت، با تعجب به پدر نگاه کرد و در عوض، عبدالله جواب پدر را داد:" بابا! این چه حرفیه شما می زنی؟ آقا مجید داره تو پالایشگاه کار می کنه! کجا از شرکت نفت بهتر؟ تازه حقوقشون هم به نسبت خوبه!" که پدر چین به پیشانی انداخت و گفت:" جای خوبیه، ولی کار پر دردسریه! هر روز صبح باید تا اسکله شهید رجایی بره و شب برگرده! تازه کارش هم پر خطره! همین یکی دو سال پیش بود که تو پالایشگاه آتیش سوزی شد..." از سخنان پدر به شدت ناراحت شده بودم و چشمم به مجید بود و می دیدم در سکوتی سنگین، خیره به پدر شده که مادر طاقتش را از دست داد و با ناراحتی به میان حرف پدر آمد:" عبدالرحمن! خب لابد آقا مجید کار خودش رو دوست داره!" و بالاخره مجید زبان گشود:" خیلی ممنون که به فکر من هستید! ولی خب من از کارم راضی ام! چون رشته تحصیلی ام هم مهندسی نفت بوده، خیلی به کارم علاقه دارم!" پدر لبی پیچ داد و با لحنی که حالا بیشتر رنگ غرور گرفته بود تا خیرخواهی، جواب داد:" هر جور میل خودته! آخه من دارم با یه تاجر خوب قرارداد می بندم و دیگه از امسال سود نخلستون هام چند برابر میشه! گفتم زیر پر و بال تو هم بگیرم که دیگه برای چندرغاز پول انقدر عذاب نکشی!" مجید سرش را پایین انداخت تا دلخوری اش را کسی نبیند، سپس لبخندی زد و با متانت همیشگی اش پاسخ داد:" دست شما درد نکنه! ولی من دیگه تو این کار جا افتادم." و پاسخش آنقدر قاطع بود که پدر اخم کرد و با حالتی پر غیظ و غضب، لقمه بعدی را در دهانش گذاشت. حالا می فهمیدم مشتری جدیدی که نارضایتی ابراهیم و محمد را برانگیخته، همین تاجری است که پدر را به سودی چند برابر امیدوار کرده و به او اجازه می دهد تا همچون ارباب و رعیت با مجید صحبت کند. برای لحظاتی غذا در سکوت خورده شد که خبری بهت آور، نگاه همه را به صفحه تلویزیون جلب کرد؛ نبش قبر یک شخصیت بزرگ اسلامی در سوریه به دست تروریست های تکفیری! حجر بن عدی که به گفته گوینده خبر، از اصحاب پیامبر و از نام آوران اسلام بوده است. گرچه نامش را تا آن لحظه نشنیده بودم اما در هر حال نبش قبر، گناه قبیح و وحشتناکی بود و تنها از دست کسانی بر می آمد که به خدا و پیامبرش هیچ اعتقادی ندارند. پدر زودتر از همه نگاهش را برگرداند و بی توجه به غذا خوردنش ادامه داد، اما چشمان گرد شده عبدالله همچنان به تلوزيون خیره مانده بود و مادر مثل این که درست متوجه نشده باشد، پرسید:" چی شده؟" شاید هم متوجه شده بود و باورش نمی شد که قبر یک مسلمان آن هم کسی که یار پیامبر بوده، شکافته شده و به مدفنش اهانت شده باشد که عبدالله توضیح داد:" این تروریست هایی که تو سوریه هستن، به حرم حجر بن عدی حمله کردن و نبش قبرش کردن!" مادر لب گزید و با گفتن "استغفرالله" از زشتی این عمل به وحشت افتاد. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 .... مجید هم نفس بلندی کشید و با سکوتی غمگین اوج تاسفش را نشان داد که با تمام شدن متن خبر، عبدالله صدای تلویزیون را کم کرد و گفت:" من نمی دونم اینا دیگه کی هستن؟!!! میگن ما مسلمونیم، ولی از هر کافر و مشرکی بدترن! تازه تهدید کردن که اگه دستشون به حرم حضرت زینب (س) برسه، تخربیش می کنن!" با شنیدن این جمله نگاهم به چشمان مجید افتاد و دیدم که نگاهش آشکارا لرزید. مثل این که جان عزیزی از عزیزانش را در خطر ببیند، برای چند ثانیه تنها به عبدالله نگاه کرد و بعد با لحنی غیرتمندانه به خبری که شنیده بود، پاسخ داد:" هیچ غلطی نمی تونن بکنن!" و حالا این جواب مردانه او بود که توجه همراه با تعجب ما را به خودش جلب کرد. ما هم از اهانت به خاندان پیامبر (ص) ناراحت و نگران بودیم،اما خون غیرت به گونه ای دیگر در رگ های مجید جوشید، نگاهش برای حمایت از حرم تپید و نفس هایش به عشق حضرت زینب (س) به شماره افتاد. گویی در همین لحظه حضرت زینب (س) را در محاصره دشمن می دید که اینگونه برای رهایی اش بی قراری می کرد و این همان احساس غریبی بود که با همه ی نزدیکی قلب ها و یکی بودن روح مان، باز هم من از درکش عاجز می ماندم! ★ ★ ★ با آمدن ماه خرداد، خورشید هم سر غیرت آمده و بر سر نخل ها آتش می ریخت، هرچند نخل های صبور، رعنا تر از همیشه قد برافراشته و خم به ابرو نمی آوردند و البته من هم درست مثل نخل ها، بی توجه به تابش تیز آفتاب بعدازظهر، لب حوض نشسته و با سرانگشتانم تن گرم آب را لمس می کردم. نگاهم به آبی آب حوض بود و خیالم در جای دیگری می گشت. از صبح که از برنامه های تلویزیون متوجه شده بودم امشب چه مناسبتی دارد، اندیشه ای به ذهنم راه یافته و اشتیاق عملی کردنش در دلم بی تابی می کرد. فردا سالروز ولادت امام علی (ع) بود و من برای امشب و مجید، خیالی در سر داشتم. خیالی که شاید می توانست نه به شیوه مجادله چند شب پیش که به آیین مهر و محبت دل او را نرم کرده و ذهنش را متوجه مذهب اهل تسنن کند که صدای باز شدن در ساختمان مرا از اعماق اندیشه هایم بیرون کشید و نگاهم را به پشت سر دوخت. مادر دمپایی لا انگشتی اش را پوشید و با حالی نه چندان مساعد قدم به حیاط گذاشت. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
#دوباره مرغ دلم میل کربلا دارد 🏴 🏴 @zeinabiha2 🏴
[✨👌•°‌] #اربابمـ♥️ +حیف‌باشــدڪـه‌ #ط‌ُ باشےو مــراغم‌ببــرد...^^ @zeinabiha2
•{♥️✨}• |•° #پـس_زمینـــہ |•° #محرم ♡@zeinabiha2
این حسین کيست که درقلب همه جا دارد این  همه عاشق دیوانه  و شیدا دارد این حسین کيست که نام کرمش در دو سرا این چنین پیش خدا رتبهٔ اعلا دارد این حسین کيست که از کشتن او چشم خدا اشک خون از حرم عالم بالا دارد این حسین کيست که در قتلگه کربُبَلا رقص او در بر شمشیر تماشا دارد این حسین کيست همان زینت دامان نبی ازلب پاک نبی بوسهٔ زیبا دارد این حسین کيست که در سلسلهٔ عرش خدا این همه از غم این داغ مُعَزّا دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♡ @zeinabiha2
❤️شعر بلندی که ارزش خواندن دارد❤️ خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی/ ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/ آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک/ یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشته خشمگین/ رفت بالا گرزهای آتشین/ قبر من پر گشته بود از نار و دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/ دست و پایم بسته در زنجیر بود/ نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان/ دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ کِی به زیبائی او گل می رسید/ پیش او یوسف خجالت می کشید/ دو ملک سر را به زیر انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حیرت داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/ گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ تربتم مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم/ هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است/ در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم/ پیش مردم آبرویش می دهم/ آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است/ ♡ @zeinabiha2
^_^↓ . . آنـان ڪه خاڪ را بہ نظـر ڪیمیا ڪنند..→ آیـا شـود ڪہ قسـمٺ مـا ڪربـلا ڪنند..؟ . . @ zeinabiha2
گفت : حرمله چرا درنگ کردی؟ پاسخ شنید: تیر بچه گانه نداشتم همه اش سه شعبه بود ... ❤️ @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ #دخترونه@zeinabiha2
#استوری_محرم🍂 @zeinabiha2