#تلنگرانه❌
ازت خوشم اومده...میخام باهات #دوست شم!
✍ دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت : خیلی مغروری ازت خوشم میاد. هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد، من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم.
پسرگفت : شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم ☺️
دختره که از حسودی داشت میترکید گفت : خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته...😏😒
پسره گفت : نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم.
دختره گفت اووووه چه رمانتیک😯 این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده❔
عکسشو داری ببینمش❔☺️
پسر گفت : عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست.
دختره شروع کرد به خندیدن😂
ندیده عاشقش شدی؟😏
نکنه اسمشم نمیدونی؟😏
پسر سرشو بالا گرفت گفت : آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم...😊
🌸اسمش #مهدی_فاطمه است...🌸
دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه🙃🌱
#ارتباط_با_نامحرم🚫
@zeinabiha2
🌹🌹🌹مختصری از زندگینامه امام رضا (ع)
بو الحسن علی بن موسی(ع)ملقب به«رضا»امام هشتم از ائمه اثنی عشر(ع)و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است .
امام رضا (ع) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا (ص) و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام (ص) است. بنابر نظر مشهور مورّخان وی در یازدهم ذی قعده سال 148 هـ. ق، در مدینه منوّره متولد شد. نام مبارکش، علی، کنیه آن حضرت، ابوالحسن و دارای القاب متعددی از جمله؛ رضا، صادق، صابر، فاضل، قرة اعین المؤمنین و... هستند، اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» به معنای «خشنودی» است.
زندگی نامه امام رضا
پدر بزرگوار امام رضا، امام موسی کاظم (ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق، به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند، و مادر گرامیشان نجمه (تکتم) نام داشت.
امام رضا (ع) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق (ع) مشغول شد و در این راستا گام های بزرگ و استواری برداشت.
مدت امامت حضرت رضا(ع)، حدود 20 سال طول کشید، که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.
در مورد تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف وجود دارد، برخی امام جواد(ع) را تنها فرزند ایشان دانسته و گروهی نیز فرزندان دیگری را برای حضرتشان برمیشمارند.
امام رضا (ع) پس از هفده سال سکونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم، با نقشه و حیله مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت. آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در 55 سالگی به دست این خلیفۀ عباسی به شهادت رسید.
تاریخ ولادت امام رضا
امام رضا(ع) هشتمین امام شیعیان، از سلاله پاک رسول خدا(ص) و هشتمین جانشین پیامبر مکرّم اسلام است. بنابر نظر مشهور مورّخان امام رضا(ع)، در یازدهم ذی قعده سال 148 هـجری قمری در مدینه منوّره متولّد شد.[1]
نام و القاب امام رضا
نام مبارکشان «علی»، کنیۀ آن حضرت، «ابوالحسن» و دارای القاب متعدّدی از جمله؛ رضا، صابر، فاضل، قرة اعین المؤمنین (نور چشم مؤمنان) و... هستند،[2] اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» به معنای «خشنودی» است.
پدر و مادر امام رضا
پدر بزرگوار امام رضا(ع)، امام موسی کاظم(ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند.
مادر گرامی امام رضا(ع) نجمه نام داشت.[3] البته نام های دیگری نیز برای مادر گرامیشان ذکر کرده اند.[4]
دوران کودکی و جوانی امام رضا
حضرت رضا(ع)، دوران کودکی و جوانی را تا سال 201 هجری قمری در مدینه طیّبه[5] که مهبط وحی بود در خدمت پدر بزرگوارش سپری کرد و مستقیماً تحت تعلیم و تربیت امام هفتم(ع) قرار گرفت و علوم و معارف و اخلاق و تربیتی را که امام کاظم(ع) از پدرانش به ارث برده بود، به او آموخت.[6]
گزارشی از حضور ایشان در بغداد هنگام زندانی بودن پدر بزرگوارشان در آن شهر در دسترس نیست.
ازدواج امام رضا
امام رضا(ع) دارای تعدادی کنیز بودند، از جمله کنیزان ایشان، سبیکه مادر امام جواد(ع) است. وی کنیزی بود که به او سبیکه یا دُرّه می گفتند، حضرت رضا او را خیزران نام گذاشتند و این بانو از اهالی نوبه (منطقه ای در آفریقا) است.[7] و همسر دائمی امام رضا(ع) ام حبیبه بود.[8]
همسر وفرزندان امام رضا
وی همسری به نام سبیکه [15] داشت که گفته شده است از خاندان ماریه همسر پیامبر(ص)، بوده است. [16]
علاوه بر سبیکه، در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است:مأمون به امام رضا(ع) پیشنهاد داد که با دخترش « ام حبیب » ازدواج کند و امام نیز پذیرفت. طبری این ازدواج را در حوادث سال 202ق یاد می کند. [17] گفته اند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامه هایش بوده است. [18] یافعی نام دختر مأمون را « ام حبیبه » می داند که مأمون او را به عقد امام رضا در می آورد. [19] سیوطی نیز، از تزویج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد می کند ولی اسم آن دختر را ذکر نمی کند. [20]
فرزندان امام رضا
در تعداد و اسامی فرزندان امام رضا(ع) نقل های مختلفی وجود دارد؛ گروهی آنها را پنج پسر و یک دختر، به نام های محمّد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه ذکر کرده اند؛[9] همچنین در نقلی شیخ صدوق در سلسله سند روایتی از فاطمه به عنوان یکی از دختران آن حضرت نام برده است؛[10] امّا شیخ مفید بر این عقیده است، که امام هشتم(ع)، فرزندی جز امام جواد(ع) نداشتند.[11] ابن شهرآشوب[12] و طبرسی،[13] نیز بر همین اعتقادند.
امام رضا (ع) دریازدهم ذی القعده سال 148 هجری فمری در مدینه منوره متولد شد.
مدت امامت امام رضا ع
امامت و وصایت حضرت رضا(ع) بارها توسط رسول خدا(ص)، پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان(ع) اعلام شده بود. به ویژه امام کاظم(ع) بارها در حضور مردم، ایشان
را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرّفی کرده بودند که به یک نمونه از آنها اشاره می شود:
از محمّد بن اسماعیل بن فضل هاشمیّ چنین روایت شده است که گفت:بر امام موسی کاظم(ع) وارد شدم در حالی که ایشان به شدّت مریض بودند، به حضرت عرض کردم:اگر خدای ناکرده برای شما اتّفاقی بیفتد- و خدا آن روز را نیاورد- به چه کسی رجوع کنیم (امام بعد از شما کیست)؟ فرمود:«به فرزندم علیّ، نوشته او، نوشته من است، و او وصیّ و جانشین من بعد از مرگم خواهد بود».[14]
امام رضا (ع) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق (ع) مشغول شد و در این راستا گام های بزرگ و استواری برداشت.
پس از شهادت امام کاظم(ع) که در سال 183 هـ ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا(ع) شروع شد، و با توجه به این که هارون (پنجمین خلیفه عباسی) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا(ع) معاصر زمان هارون بود.
مدت امامت آن حضرت، حدود 20 سال طول کشید که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.
شهادت امام رضا
امام رضا(ع) پس از هفده سال سکونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم، با نقشه و حیلۀ مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت. آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در 55 سالگی به دست مأمون خلیفه عباسی به شهادت رسید.
در تعیین سال شهادت امام نقل های مختلفی به ثبت رسیده است. گروهی سال 202 هجری قمری را سال شهادت حضرت می دانند[15] و عده ای سال 203 هجری قمری را؛ [16] اما مشهور، نظریه دوم است.
در تعیین روز شهادت آن حضرت نیز اتفاق نظر نیست؛ مانند در روز جمعه از ماه رمضان،[17] هفدهم ماه صفر،[18] و آخر ماه صفر.[19]
در میان این نقل ها، نظریه آخر؛ یعنی آخرین روز از ماه صفر، مشهورترین و قابل اعتمادترین نقل است.
🌺🌺🌺@zeinabiha2🌹🌹🌹
🌹🌹🌹لطیفه 😄😄😄
معاویه خلیفه اموی با عقیل، برادر امام علی علیه السلام نشسته بودند. معاویه رو به حاضران کرد و گفت: ای اهل شام! این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ» (بریده باد دو دست ابی لهب)-گفتند: آری. معاویه گفت: «ابولهب» عموی عقیل است. عقیل هم بلافاصله گفت: ای اهالی شام این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ» (و زن او که حمل کننده هیزم است.) گفتند: آری. عقیل گفت: «حمّالة الحطب» عمه معاویه است.
👇👇👇👇👇
@zeinabiha2
👆👆👆👆👆
🌺🌺🌺🌺برای ارسال نظرات و انتقادات به آیدی زیر مراجعه کنید🌹🌹🌹🌹
👇👇👇👇👇
{ @zeinabiha}🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 سنگ تمام اهالی تهران برای، تشییع ۱۵۰شهيد گلگون کفن کشورمان
۳۵ شهید شناسایی شده اند
@zeinabiha2
1_18944701.mp3
4.25M
🎵 #صوت_شهدایی
دیگر این خانه مرا تنگ بود😔
زندگی بی شهدا ننگ بود😭
#التماس_دعا😞💔
@zeinabiha2
صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم....
🍂بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ,,,
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀِ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦَ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨
✨سلام و عرض ادب میکنیم خدمت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
✨ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلیهِمَ السَّلام✨
✳️بهترین دعا فراموش نشود✳️
⚜اِلهی
🔰یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
🔰یا عالیُ بِحَقِّ علی
🔰یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
🔰یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
🔰یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
🔱عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان🔱
🔆در پناه حضرت حق روزی آرام و سرشار از معنویت نثارتان...🔆
✿[ @zeinabiha2 ]✿
═══✼🌸✼══
#امروز روز لباس های خاکی
⇜روز قبرهای خالی🌷
⇜روز مزارهای بی #مادر
⇜و روز مادر #بی_مزار است😔
♦️ #امروز روز تشییع 150 شهیدی🌷 است که نمیدانیم #مادرانشان کجا منتظرشان هستند😔
♦️امروز روز #انتظار 150 مادری است که هنوز چشم به راهند #کاش_برگردی
کاش همه کبوترها🕊 برگردند
♨️اگر #هوای_تازه میخواهید امروز را از دست ندهید. خدا می داند چند #مادر به دیدار پسرهایشان🌷 می ایند بی انکه بدانند کدام تابوت⁉️ علی اصغر #مظلوم ان ها را در برگرفته است
#امروز هوای شهر را #باشهدا عوض میکنیم
#زکوچه_هاست_که_بوی_شهید_می_اید🕊🌷
#روزتون_شهدایی 🌙
✿[ @zeinabiha2]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
🌸🌸🌸سلام عزیزان انشاءالله ساعت ۱۵رمان دو مدافع رو میزاریم🌸🌸🌸به دلیل مشکلات ببخشید که چند روزی نتونستیم بزاریم به خاطر جبران این چند روز دو قسمت میزاریم🌺🌺🌺
#رمان
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_دهم
_آروم زدم بہ پهلوے علے و گفتم خبریہ❓
خانومم همینطورے گفتم
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم حالا دیگہ ما غریبہ شدیم❓باشہ علے آقا باشہ...
إ اسماء بخدا شوخے کردم
باشہ حالا قسم نخور
آخہ آدمو مجبور میکنے
خب ببخشید
نمیبخشم
إ علے
إ اسماء
_فاطمہ اومد پیشمو.دستش و گذاشت رو کمرشو وگفت:دارید پشت سر مـݧ غیبت میکنید❓بستہ دیگہ بیاید سفره رو آماده کردم.
_آخر هفتہ عقد اردلاݧ بود .نمیدونم بہ زهرا چے گفتہ بود کہ هموݧ جلسہ اول قبول کرده بود
با علے دنبال کارهاے خودموݧ و مراسم اردلاݧ بودیم
_تولد امام رضا نزدیک بود و قرار بود عقدمونو تو حرم بخونـݧ و همونجا هم ثبتش کنیم
لحظہ شمارے میکردم براے اوݧ روز
حلقہ هامونو یہ شکل سفارش دادیم.علے انگشتر عقیق خیلے دوست داشت اما بخاطر مـݧ چیزے نگفت
_مراسم اردلاݧ تموم شد و از هموݧ بعد عقد دنبال کارهاے عروسے بود.درس زهرا کہ تموم شده بود اردلاݧ بخاطر تحصیلاتش راحت تو سپاه استخدام شد و مشکلے نداشتند.
اما مـݧ و علے بخاطر درسموݧ مجبور بودیم عروسیموݧ و عقب بندازیم
_بلیط قطار واسہ ۸صبح بود
مشغول آماده کردݧ ساک لباساموݧ بودم
علے یہ گوشہ نشستہ بود با لبخند نگاهم میکرد
علے جاݧ چیہ باز اونطورے نگاه میکنے❓باز چہ نقشہ اے تو سرتہ ها❓
از جاش بلند شد و همونطور کہ میومد سمتم با خنده گفت هیچے یاد این شعره افتادم:
"دوست دارم خنده ات را،چادرت
را بیشتر
هست زیبا سادگی از هرچه زیبا
بیشتر
ما دوتا_ماه عسل_مشهد-حرم،
صحن عتیق
عشق میچسبد همیشه،پیش آقا
بیشتر..❗️
_خندیدم و گفتم حالا بزار ما عقد کنیم ماه عسل پیشکش بعدشم اخمے کردم و گفتم:نکنہ میخواے ایـݧ سفرو ماه عسل و یکے کنے❓آره علے❓
خانومم.ماه عسل جاے خود مـݧ از الاݧ ب اوݧ روزها فکر میکنم.
لبخندے از روے رضایت زدم و بہ کارم ادامہ دادم
اسماء❓
جانم علے❓
ینے فردا میشے مال خود خودم❓
_مـݧ الانم مال خود خودتم.حالا هم برو استراحت کـݧ از سرکار اومدے خستہ اے.
کمک نمیخواے❓
دیگہ تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم
کارهام و تموم کردم اما خوابم نبرد بہ فردا فکر میکردم،بہ روزهایے کہ خیلے زود گذشت و روزهایے کہ قرار بود در کنار علے بگذره ولے اے کاش نمیگذشت.وقتے پیشش بودم دلم میخواست زمان متوقف بشہ و زمیـݧ از حرکت بایستہ
هیییییی...
_تو حال هواے خودم بودم کہ یکے دستشو گذاشت روشونم
برگشتم علے بود
إ بیدار شدے❓
آره دیگہ اذانہ خانوم.تو نخوابیدے❓،داشتم فکر میکردم
_بہ چے❓
بہ تو
علے همیشہ پیشم میمونے❓
معلومہ کہ میمونم.دستش و گذاشت رو قلبش گفت و تو صاحب قلب علے هستے مگہ میتونم بدوݧ قلبم نفس بکشم❓
حالا هم پاشو نمازموݧ قضا میشہ ها.
_سجاده هامونو پهـݧ کردم و چادر نمازم سرم کردم.
آقا شما شروع کنم مـݧ بہ شما اقتدا کنم
با لبخند نگاهم کردو گفت:آخ چہ حالے بده ایـݧ نماز
اللہ و اکبر...
_واقعا هم چہ نمازے شد اوݧ نماز
انگار همہ ے فرشتہ ها از آسموݧ براے تماشاے ما اومده بود.
"السلام و علیکم و رحمہ اللہ برکاتُه"
بعد از تموم شدݧ نمازش دستشو آورد بالا و با صداے تقریبا بلندے دعا کرد
خدایا شکرت کہ یہ فرشتہ ے مهربوݧ و نصیبم کردے
قند تو دلم آب شد.صاحب قلب مردے بودم کہ قلبم رو بہ تسخیر درآورده بود.
_سوار قطار شدیم
پدر مادروها تو یہ کوپہ نشستـݧ
مـݧ و علے و اردلاݧ و زهرا هم تو یہ کوپہ فاطمہ هم بخاطر امتحاناتش نیومد
تقریبا ساعت ۸ شب بود کہ رسیدیم از داخل کوپہ گنبد طلا معلوم بود
دستم و گذاشتم رو سینمو زیر لب زمزمہ کردم
"السلام و علیک یا علے بن موسے الرضا"
بغضم گرفت.
_موبہ تنم سیخ شد و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے گونہ هام چکید
علے دستش رو گذاشت رو سینشو با بغضے کہ داشت شروع کرد بہ خوندن.واے کہ چہ صدایے.دل آدمو بہ آتیش میکشوند.
"آمده ام آمدم اے شاه پناهم بده"
خدایا صداے مرد مـݧ،حرم آقا مگہ میشہ بهتر از ایـݧ دیگہ چے میخوام از ایـݧ دنیا
بغض همموݧ ترکید و اشکاموݧ جارے شد
قطار از حرکت وایساد
بابا رضا اومد داخل کوپہ ما
إ چیشده چرا گریہ کردید
بہ احترامش بلند شدیم
هیچے بابا رضا پسرتوݧ دلامونو هوایے کرد
إ کہ اینطور.فقط براے خانومش از ایـݧ کارا میکنہ ها...
_خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین ..
_نزدیک داروالعجابه نشستہ بودم
و منتظر حاج آقایے کہ قرار بود عقدمونو بخونـہ بودیم.
کلے عروس داماد مثل ما اونجا بود.
همشوݧ دوست داشتـݧ عقدشونو تو حرم اونم تو همچیـݧ روزے بخونـݧ
نسیم خنکے دروݧ محوطہ میوزید و بوے خوشے رو تو فضا پخش کرده بود.
همہ جاے حرم و واسہ تولد آقا چراغونے کرده بودند
علے دستمو محکم گرفتہ بود
_علے دستمو محکم گرفتہ بود.
حاج آقا اومدݧ خطبہ رو خوندݧ
ایـݧ خطبہ کجا،خطبہ اے کہ تو محضر خوندیم کجا.
حالا دستم تو دست علے،تو حرم آقا باید بلہ رو میدادم.
_ایـݧ بلہ کجا و اوݧ کجا
آقا مهمونموݧ بودݧ ینے بر عکس ما مهموݧ آقا بودیم.
بعد از خطبہ چوݧ حاج آقا آشنا بودݧ رفتیم خارج از حرم و ثبتش کردیم
حالا دیگہ هم رسما هم شرعا همسر علے شده بودم.
_مـݧ وعلے دوتایے برگشتیم حرم و بقیہ براے استراحت رفتـݧ هتل.
همہ جا شلوغ بود جاے سوزݧ انداختـݧ نبود
بخاطر همیـݧ نتونستیم بریم داخل براے زیارت
تہ حیاط روبروے گنبد نشتہ بودیم
سرمو گذاشتم رو شونہ ے علے
علے❓
جاݧ علے❓
یہ چیزے بخوݧ
چشم.
_"خادما گریہ کنوݧ صحنتو جارو میزنـݧ همہ نقاره ے یا ضامـݧ آهو میزننـ...یکے بیـݧ ازدحام میگہ کربلا میخوام یکے میبنده دخیل بچم مریضہ بخدا برام عزیزه بخدا
دلاموݧ همہ آباد رسیده شام میلاد
بازم خیلے شلوغہ پاے پنجره فولاد"
باز دلمو برد با صداش .یہ قطره اشک از چشمم رها شدو افتاد رودستش
_سرشو برگردوند سمتم و اشکامو پاک کرد.
چرا دارے گریہ میکنے❓
آخہ صدات خیلے غم داره.صدات خیلے خوبہ علے مثل خودت بهم آرامش میده
إ حالا کہ اینطوره همیشہ برات میخونم
اسماء چند وقتہ میخوام یہ چیزے بهت بگم
بنظرم الاݧ بهتریـݧ فرصتہ
سرمو از شونش برداشتم وصاف روبروش نشستم
_با تسبیحش بازے میکرد و سرشو انداختہ بود
پاییـݧ
چطورے بگم..إم..إم
علے چطورے نداره بگو دیگہ دارے نگرانم میکنے ها
چند وقت پیش اردلاݧ راجب یہ موضوعے باهام صحبت کرد و ازم خواست بہ تو بگم کہ با پدر مادرت صحبت کنے.
چہ موضوعے❓
اردلاݧ در حال حاضر تو سپاه براے اعزام بہ سوریہ داره دوره میبینہ و چند ماه دیگہ یعنے بعد از عروسے میخواد بره
باتعجب پرسیدم چے❓سوریہ❓زهرا میدونہ❓
آرہ
قبول کرده❓
سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد
علے یعنے چے اول زندگیشوݧ کجا میخواد بره اگہ خدایے نکرده یہ اتفاقے...ادامہ ےحرفمو خوردم
_خوب حالا از مـݧ میخواد بہ مامانینا بگم❓
هم بگے هم راضیشوݧ کنے چوݧ بدوݧ رضایت اونا نمیره
آهےکشیدم و گفتم باشہ
خوشبحالش
خوشبحال کے علے❓
اردلاݧ
چیزے نگفتم،میدونستم اگہ ادامہ بدم بہ رفتـݧ خودش میرسیم
_بارها دیده بودم با شنیدݧ مداحے درمورد مدافعان حرم اشک توچشماش جمع میشہ
همیشہ تو مراسم تشییع شهداے مدافع شرکت میکرد و...
_براے شام برگشتیم هتل
تو رستوراݧ هتل نشستیم چند دیقہ بعد زهرا و اردلاݧ هم اومدݧ
بہ بہ عروس دوماد روتونو ببینیم بابا کجایید شما❓
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:علیک السلام آقا اردلاݧ
إ وا ببخشید سلام
علے با ایما اشاره بہ اردلاݧ گفت کہ بہ مـݧ گفتہ
_اومد کنارم نشست و گفت:خوب خواهر جاݧ ببینم چیکار میکنے دیگہ
زدم بہ بازوش وگفتم و چرا همہ ے کارهاے تورو مـݧ باید انجام بدم❓
خندید و گفت:چوݧ بلدے
برگشتم سمت زهرا و گفتم:زهرا تو راضے اردلاݧ بره
سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد
دستم گرفتم جلوے دهنمو گفتم:جلل الخالق
باشہ مـݧ با مامانینا میگم ولے عمرا قبول نمیـکنـݧ
مامانینا وارد سالـݧ شدݧ
اردلاݧ تکونم داد و گفت:هیس مامانینا اومدݧ فعلا چیزے نگیا...
خیلہ خوب..
_موقع برگشتـݧ بہ تهراݧ شده بود نمیتونستیم دل بکنیم از حرم خیلے سخت بود اما چاره اے نبود...
_بعد از یک هفتہ قضیہ ے رفتـݧ اردلاݧ و بہ مامانینا گفتم
ماماݧ از حرفم شوکہ شده بود زهرا روصدا کرد
زهرا❓تو قبول کردے اردلاݧ بره❓
زهرا سرشو انداخت پاییـݧ و گفت بلہ ماماݧ جاݧ
یعنے چے کہ بلہ واے خدایا ایـݧ جا چہ خبره❓حتما تنها کسے کہ مخالفہ منم در هر صورت مـݧ راضے نیستم بہ اردلاݧ بگو اگہ رضایت مـݧ براش مهم نیست میتونہ بره بعدشم شروع کرد بہ گریہ کردݧ
_دستشو گرفتم و گفتم:ماماݧ جاݧ چرا خودتو اذیت میکنے حالا فعلا کہ نمیخواد بده اووووو کو تا دوماه دیگہ.
_چہ فرقے میکنہ❓بره ی بلایے سرش بیاد مـݧ چہ خاکے بریزم تو سرم.الاݧ وضعیت ایـݧ پسر فرق میکنہ زݧ داره ،اول زندگیشہ.
مادر مـݧ اولاکہ کے گفتہ قراره بلایے سرش بیاد دوما هم خودش راضے هم زنش جاے بدے هم کہ نمیخواد بره...