زینبی ها
#اعمال_روزهفده_ربیع_الاول 🌸✨ مصادف با سالروز ولادت پیامبر اکرم(ص)و امام جعفر صادق(ع) 1⃣ #غسل 2⃣
❤️|شبتونفاطمے
🧡|عشقتونحیدرے
💛|لطفتونحسنے
💚|دلتونزینبے
💙|آرزوتوناربعینحسینے
💜|انتظارتونفرجمهدے
یادتون نره با وضو بخوابید
التماس دعا 🤲📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نواختن نقاره خانه حرم مطهر امام رئوف (ع) ، در روز #میلاد_پیامبر_اکرم (ص) و #میلاد_امام_جعفر_صادق (ع) 💚🍃
🌱| @ZEINANIHA2
سلام مولای ما ، مهدی جان
چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز کردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز کردن ...
چه روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشنای حضورتان دل به دریا زدن و در سایه سار لبخند زیبایتان امید یافتن ...
شکر خدا که در پناه شماییم
🌱| @ZEINABIHA2
🎉🎊 ﻋﯿﺪﺗﻮﻥ ﻣﺒـﺎﺭﮐــــــــــ🎉🎊
خورشید، محمد است و صادق ماه است💞 خورشید همیشه با قمر همراه است💞
یعنی که ولادت امام صادق 💞
در روز ولادت رسول الله است💞
💞 عــــیدتون مـــبارک💞
💞 میلاد حضرت رسول(ص)
💕وتولد امام جعفرصادق(ع) بر همگان مبارک🎊
🌱| @ZEINABIHA2
#دلصدا •|🔊|•
🍃میشنوی #عطر حضورش را، عرش و فرش، همه را به هیجان آورده😍
.
🍃آری، ای اهل عالم، میبینیـــــــد، امروز ماه به آغوش #آمنه آمده و #زمین و زمان زِ #نور مطلقش می درخشند. آری، #روح عالمی منور گشته از نورش☺️
.
🍃چه خوش ساعتیست امروز، مگر می شود با حضور #بهاریش ایام به کام نشود، سلطان شهر #دلبران است که آمده🤩
.
🍃از ذوق عالم چه بگویم که #دل سرد و خاکی زمین با حضور تو ای #ماه_مدینه، سبز و بهاری گشته و برای گنجشکان، نوید بهاری دیگر آورده🤗
.
🍃امروز، عطر #محمدی تو را حتی میشود در آن سوی خواب ها و #رویاها شیرین حس کرد😌
.
🍃 آری، به گمانم این از معجزه ی #ظهورِ دلیل آفرینش است.
#تولدت، مبارکِ جهانِ هستی باشد
ای پادشاه دو عالم و غایت خلقت❤️
🌱| @zeinabiha2
اینجا قراره چیزای قشنگ یاد بگیریم🙃
اَمَّن یقینا لا مستحیلا
ما دمنا نحیا بالامل و لا مستحیلا...
بدون شک،
مادامی که با امید زندگی کنیم
هیچ چیز غیرممکنی وجود نداره...؛)
@amal_u امل♡امید و آرزو
••❤️••
-🌼-بندگیـــم✌️ راآشڪارا
-🍃-به رُخ مـــی ڪشم😇
-🌼-لذتـــ✨ــش بیشتر
-🍃-است از آزادیــــــِ تو!
🌱| @zeinabiha2
🔰 100 درس از سبک زندگی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)..!
⚠️ادامــه دارد...
#لبیک_یا_رسول_الله 🙃❣
#من_محمد_را_دوست_دارم 🦋✨
🌱| @ZEINABIHA2
✍پیامبر اکرم ﷺ
بهترين مردان امّت من كسانى هستند كه نسبت به خانواده خود خشن نباشند و اهانت نكنند و دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نكنند.
📚مکارم الاخلاق، ص۲۱۶
🌱| @ZEINABIHA2
😍شروع #رمان جدید
از سه شنبه ۱۳آبان 🌱
#ابوحلما💔
#عاشقانه_شهدایی✨
ساعت21 در کانال دنبال کنید
@zeinbiha2
کپی کردنممنوع 🔉⛔
زینبی ها
😍شروع #رمان جدید از سه شنبه ۱۳آبان 🌱 #ابوحلما💔 #عاشقانه_شهدایی✨ ساعت21 در کانال دنبال کنید @zeinb
سلام عیدتون مبارکککک❤️
قرار از امشب رمان جدید بزاریم وبا پارت های فراوان 😍
رمان ابو حلما یکی از رمان هایی واقعا عاشقانه مذهبی است حیف از دستش ندین عالیه👌🏻
همراه مون باشید .
رمان رایحه محراب🥴دیگه داخل کانال گذاشته نمیشه اما لینک رمان نویسنده براتون میزرایم برین داخل کانال ادامه رمان رایحه مهراب بخونید .
.
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
Instagram:Leilysoltaniii
•○● @Ayeh_Hayeh_Jonon ●○•
به خاطر نامنظمی پارت ها ی رمان رایحه مهراب معذرت میخوایم🤦♀
اما رمان ابوحلما مارو همراهی کنید ممنون التماس دعاااا فراوان 🙏🏻
#لبیک_یا_رسول_الله (ص)🌸🍃
کشف پیکر مطهر شهیدی که از دفترچه یادداشت همراه او تنها کلمه مبارک پیامبر اکرم (ص) باقی مانده است.
این شهید عزیز در منطقه چنگوله مهران کشف گردید. ۹۹/۸/۱۲
🌱| @ZEINABIHA2
📱| #استوری
💚| #میلاد_پیامبر_اکرم (ص)
💛| #میلاد_امام_جعفر_صادق (ع)
تا زندهایم عاشق آل محمدیم
ما بندگان صادق آل محمدیم
🌱| @ZEINABIHA2
روح الله دوم دبستان بود باید با پدرش سردار قربانی، به ماموریت بوسنی میرفتند
روح الله در همان سن کم حدود شرعی را رعایت میکرد و این موضوع از چشم پدر و مادرش دور نمیماند.
👈مثلا هیچگاه به صورت نامحرم نگاه نمیکرد. هنوز خیلی مانده بود به سن تکلیف برسد.
اما هم نمازهایش را میخواند هم به حلال و حرام خیلی مقید بود. این رفتارهایش را از پدر و مادرش الگو برداری کرده بود.
تاریخ شهادت
#08_13
شادی روحش پنج صلوات
🌱| @ZEINABIHA2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|کلیپ روایت جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجینصیری از شهادت شهید روح الله قربانی و شهید قدیرسرلک.!
#سالروز_شهادت 💔
#ما_ملت_امام_حسینیم🥀
یاد شهدا با ذکر #صلوات 🌷
🌱| @ZEINABIHA2
#ابوحلما💔
قسمت اول: غریبه
به یک پلک تـــو مـیبخشم تمـــام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشـــیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد مــیگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقبها را
.
.
.
کیفش را باز کرد و موبایلش را بیرون آورد، داشت از سنگ قبر عکس می انداخت که با شنیدن صدای بمی موبایل از دستش افتاد:
_چیکارمیکنی خانم؟
+ببخشید من فقط داشتم...
-دیدم داری عکس میگیری واسه چی؟
+ شعرِ...قشنگیه خواستم داشته باشمش...اگه ناراحت شدین عکسی که گرفتم پاک میکنم
مرد جوان چند قدم جلو آمد و کنار دختر قرار گرفت و گفت:
-نه مسئله ای نیست...اون شعر... از کتابی بود که خودش بهم داد... روز اول!
+ببخشید
-نه شما ببخشید من این روزا حال خوشی ندارم
+هیچکس اینجا حال خوشی نداره
-آره درسته فقط عادت ندارم وسط هفته کسی رو اینجا ببینم. شما او...
+اومده بودم کنار شیر آب این بطریا رو پر کنم بعد شعرِ روی این قبر توجهمو جلب کرد...نمی خواستم...
-میشه یکی از این بطریا رو قرض بگیرم؟...برای شستن قبر همسرم
+بله...خدا رحمتشون کنه
-مگه شما میدونی؟...میشناختیش؟
+نه، چی رو؟
-اینکه همسرم باردار بود، آخه گفتی خدا رحمتشون کنه!
+وای...نه...متاسفم...من صرفا از جهت احترام اینطوری گفتم
دختر چادرش را جمع کرد و یک بطری را از زیر شیر آب برداشت و دومی را زیر شیر آب گذاشت بعد رو به مرد جوان گفت:
+پر که شد برش دارید
-ممنون، ببخشید اگه ترسوندمت
+خداحافظ
-یه دقیقه صبر کنید خانم...گوشیت، زمین افتاده بود
+بله یادم رفت ممنون
-شماهم کسی رو اینجا داری؟
+بله پدرم همین قطعه جلوییه
-اون قطعه که...قطعه شهداست!
+بله...بازم تسلیت میگم ان شاالله غم آخرتون باشه، با اجازه
-تشکر، خداحافظ
ناگاه صدای گرفته ای از پشت سرشان بلند شد:
آقای کوروش مغربی؟
دختر و مرد جوان هر دو به طرف عقب برگشتند. یک سرباز کم سن و سال همراه پلیس میانسالی در ده قدمی شان ایستاده بودند...
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم✍؛ سین. کاف. غین
@zeinbiha2
#ابوحلما
قسمت دوم: ردپای عشق
مرد جوان کت مارکدارش را از جلو مرتب کرد و گفت:
بله من کوروش مغربیم...مشکلی پیش اومده؟
سرباز پرونده ای که دستش بود را زیر بغلش گذاشت و درحالی که جلو می آمد گفت: باید با ما بیای
کوروش عینک آفتابی اش را از چشمش برداشت و رو به پلیس پرسید: کجا؟ چرا؟
مرد پلیس آمد و سینه به سینه اش ایستاد و پاسخ داد: اداره پلیس چون شاکی خصوصی دارید.
دختر همانطور که گوشه چادرش را در دستش فشرده بود چند قدم عقب رفت و بعد با احتیاط از آنها دور شد. وقتی به خودش آمد روبه روی مزار پدرش بود. نگاهش که به لبخند پدرش از پشت آن شیشه ی غبار گرفته گره خورد، پرده اشک روی مردمک سیاه چشمانش افتاد. کنار مزار نشست. اول شیشه کمد بالای مزار را تمیز کرد بعد سنگ مزار را شست. خودش را آماده کرده بود اینجا که بیاید خیلی چیزها به پدر بگوید. اما بغضی عجیب صدایش را زندانی کرده بود. قاب عکس پدرش را از کمد بیرون آورد. انگشت اشاره اش را روی عکس حرکت داد، اول روی ریش سفید و لب های پدرش دست کشید. بعد قاب را بغل گرفت و آهسته گفت: امشب بیا تو جلسه خواستگاریم باشه؟ اگه نظرتو راجع بهش ندونم چطور...
و هق هق گریه اش نگذاشت جمله اش را تمام کند. نسیم خنکی می وزید و چادرش را کنار صورتش جابه جا میکرد. عکس پدرش را سرجایش گذاشت و بلند شد. موبایلش که خاموش شده بود را روشن کرد و خواست داخل کیفش بگذارد که زنگ خورد. تلفن را جواب داد:
+سلام مامان
-سلام گلم کجایی؟
+هنوز گلزارم
-هنوز اونجایی؟ پاشو بیا دختر دو ساعت دیگه خواستگارت میاد
+مامان...
-جونم
+اگه من به آقای رسولی جواب مثبت بدم تو ناراحت...
-چه حرفیه میزنی! حلما من فقط یه آرزو دارم اونم خوشبختیته
-آخه با حرفایی که زدیم این مدت...به نظر می اومد مخالف باشی
+من فقط گفتم بیشتر تامل کن
-مامان تو همیشه گفتی بابا یکی از بهترین آدمای دنیا بوده
-هست
+از ازدواج با بابا...پشیمون نیستی؟
-نه ...معلومه که نه
+ پس دلیل مخالفتت با آقای رسولی این نیست که گفت میخواد پاسدار بشه؟
-وقتی اومدی خونه درموردش حرف میزنیم
+فقط بگو آره یا نه
-آره
+ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت کشوره...
-الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم✍؛ سین. کاف. غین
@zeinbiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شخصی که در تصویر میبینید
قابلیت این و داره که با همین یک نگاه #لبخند، ساعتها غم و غصه شما رو بشوره و ببره ❤️
#ماملتشهادتیم
@zeinbiha2