بهنامِاو ..🖤
سلام هیئتےهـا ..،
حال و احوالتون چطوره !؟ 🙃
امشب ..شبِ۱۸امه ..
دیگه چیزیتاشبِقدر نموندههـا ..
بدوییم ڪه یڪوقت "جانمونیم (:"
مادر ..مادر ..!؟
صدای ما رو دارید ..!؟
صدای ما رو بین غبارهایِگناهآلـود میشنوید !؟
مادر ..
جسارتِ میکنم میگم "ماـدر"
ولے ..
هرطور حساب مےکنم ؛ تهش به این میرسـم ڪه
نمیتونم با لفظِدیگهایے بهجز "مادر" صداتون بزنم ..(:🖤
مادر ..
دیگه نزدیڪهایِ شبقدریم ..
دستِمارو میبینید !؟
خالے تر از هرچیزیِ ..
امیدی جز نگاهِمادرانهی شمـا نداره ..🙃
مادر ..
تهِتهش این میشه که ازت بخوام
دستمو رهـانکنے ..
این دستِمن؛ یا بهترهبگم ڪلِوجودمن
وابستهینگاهِشمـاست ..
این وجودِمارو خودتون سروسامونبدید ..😅
آخه ..وجودِمارو ڪسی جزشما نمیتونه سروسامون بده ..
مادر ..
دستِرد به ما نزنےهـا ..(:💔
اولاش گفتم ..بدوییم ڪه یکوقت جانمونیم ..
ازچی جانمونیم ..!؟
از خیلیچیزهـا ..
خیلیهـا تو اینشبایمبارک
"امضایبرگهیرفتنبهکربلا" رو ازدستِآقا میگیـرن (:
خداکنه هیچوقت جانمونی ..
آخه "جاموندن" خیلے درد داره ..
خیلےسوزداره ..
آره ..حالاڪههیئتمون با نامِمادر شروعشد ..
بریم کربلا رو ازخودِ دستای مادر بگیریم ..💔
ماـدر ..
مارو ڪربلا ببریهـا ..
این دلِتنگ رو به دست بگیرید ..
حالِ دلتنگهارو بخرید ..
ماـدر ..مادرانه مارو سروسامون بده (: