فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@zeinabion98
🗓 #حدیث_روز
حضرت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
أمّا علامةُ المُرائِي فَأربَعةٌ: يَحرِصُ في العَمَلِ للّه ِِ إذا كانَ عِندَهُ أحَدٌ ويَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ، ويَحرِصُ في كُلِّ أمرِهِ على المَحمَدَةِ، ويُحسِّنُ سَمتَهُ بِجُهدِهِ
براى رياكار، چهار نشانه است: در حضور ديگرى خود را بر طاعت خدا حريص نشان مى دهد؛ در تنهايى، سستى مى ورزد؛ در هر كارى شيفته ستايش است؛ و در ظاهرسازى مى كوشد
تحف العقول صفحه 22
@zeinabion98
خداوند از جوانی که عمرش را تلف می کند و به بیکاری میگذراند، خشنود نیست.
« رهبر انقلاب»
😊 کتاب بخوانیم...
امروز هم طبق برنامه سه شنبه ها با معرفی📚#کتاب_خوب در خدمتتان هستیم ان شاءالله مفید واقع شود.
@zeinabion98
✳️کتاب #شماس_شامی به قلم مجید قیصری
💠📗کتاب شماس شامی داستانی از واقعه #عاشورا اما با زاویهای نو نسبت به این حادثه بزرگ تاریخی اثر مجید قیصری نویسنده معاصر ایرانی است که توسط نشر افق منتشر و در اختیار علاقهمندان قرار داده شده است.
📌حادثه #کربلا همیشه موضوع خوبی برای نوشتن بوده است. یا شاید چون هر چه بنویسند هم نتوانند حق مطلب را ادا کنند.
♦️حادثه عاشورا نکته های ناگفته زیادی دارد. اما همانهایی را هم که بسیار گفته اند هر بار که می گویند باز تازه تر است. شاید چون قطرات خون حسین(ع) خشک شدنی نیست و می چکد تا نهالی که بدست پدرانش کاشته شد را آبیاری کند
🔻شماّس شامی نوشته مجید قیصری روایت کربلا در شام است، داستانی که از زبان یک خدمتکار رومی نقل می شود.
✂️برشی از کتاب
✅شماس نام خدمتکار و محافظ مخصوص جالوت است که از روم به شام آمده است. جالوت از نوادگان حضرت داوود است که نزد مسیحیان روم و شام از احترام بالایی برخوردار است. جالوت در ابتدای داستان از حوادث مربوط به عاشورا بیاطلاع است ولی پس از تحقیق و تفحص به اصل ماجرا و حقانیت امام حسین (ع) پی میبرد. او در درگاه یزید، که در آن زمان خلیفهی مسلمانان بوده شکایت میکند و از قیام امام حسین (ع) دفاع میکند
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#استاد_پناهیان
پینگ پنگ با خدا
خدا مربی گری میکنه😊
بسیار شنیدنی💯💯
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@zeinabion98
📙 کتاب عموقاسم
✍ نویسنده کتاب «عموقاسم» بیست داستان را به شکل هدفمند انتخاب کرده و کوشیده است با هر داستان، #کودک را با یک زاویه از شخصیت #حاج_قاسم آشنا کند.
🔸 نویسنده برای نهادینهسازی پیام هر داستان تمرینی را ذیل آن طراحی کرده تا مخاطب را به تفکر وا دارد و الگوگیری از سردار را در او نهادینه کند. تصویرسازی جداگانه برای هر داستان بر جذابیت #کتاب افزوده است
.
📝 در پایان کتاب ده سوال به همراه پاسخنامه برای برگزاری مسابقه در سطح مدارس، کانونهای مساجد و... طراحی شده است
👨👧👦 کتاب #عمو_قاسم برای کودکان ۸ تا ۱۳ سال مناسب میباشد
.
✂️ گزیده ای از متن کتاب👇
برای سردار سلیمانی شدن نیازی نیست حتما نظامی شویم.
برای اینکه مثل قاسم سلیمانی بشویم،
باید اخلاق ها و رفتار های او را یاد بگیریم
و سعی کنیم همیشه مثل او رفتار کنیم
💎💎💎💎💎💎💎💎
@zeinabion98
✅ اگر بار خار است، خود كِشتهاى...
✍آیتالله جوادی آملی: انسان چونان بافنده يا باغبانى است كه جامه مىبافد يا نهال غرس مىكند؛ اگر تاروپود بافتهاش حرير و استبرق باشد، محصولش بافتهاى پرنيانى است كه چون در بر مىكند، نعومت و نرمى آن را حس خواهد كرد و چنانچه در زندگى با انديشه باطل، اخلاق بد و كردار زشت تيغ و نيزه و شمشير سازد و به جان ديگران افتد و با بيان و بنان خود، آبروى ديگران را برد و به كسى صدمه زند يا به نظام اسلامى آسيبى رساند، اين تيغ و دشنه، حاصلى جز بسترى پر از تيغ نخواهد داشت و چون در آن قرار گيرد، آسايشى نخواهد ديد.
📚 برگرفته از کتاب «امام مهدی(عج) موجود موعود»
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@zeinabion98
✳️کتاب #ساجی : خاطرات نسرین باقرزاده همسر سردار #شهید_بهمن_باقری
📕کتاب #ساجی:📝 خاطرات نسرین باقرزاده همسر سردار شهید بهمن باقری نوشتهی بهناز ضرابی زاده، روایتگر سرگذشت یکی از زنان مقاوم و فعال در حوادث و اتفاقات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.
♦️ در این اثر جنگ تحمیلی با نگاهی انسان دوستانه، به تصویر کشیده شده است.
🔻📕کتاب ساجی جنگ تحمیلی را با یک نگاه انسان دوستانه، روایت می کند.
🔺نسرین باقرزاده،🖊 راوی کتاب ساجی، هرگز فکرش را هم نمی کرد که روزی جنگ وارد خانه اش شود. او بدون سلاح می خواهد از کیان و خانواده اش دفاع کند و بسیاری از اقوامش 🌹شهید می شوند. وقتی همه چیزش را از دست می دهد، همچنان در پایان کتاب ساجی به بازسازی خرمشهر امید دارد.
📌در بخشی از کتاب ساجی میخوانیم:👇
میترسیدم به مادرم بگویم باردارم. سحر یکساله بود. یک روز نشسته بودیم پای سفرۀ شام. مادر هم بود؛ سعید و حمید هم. سحر بغل من بود. بهمن مدام به سعید و حمید و سحر و علی غذا میرساند. مادرم گفت: «ماشاءالله… بهمن، چه حوصلهای داری تو هم.» بهمن جواب داد: «عمه… من عاشق بچهم! دوست دارم هفت تا پسر داشته باشم هفت تا دختر.» مادر خندید....
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@zeinabion98
🛑📸 اعمال ماه صفر و دعای هر روز در این ماه
🔹اهم اعمال مستحبی که در ماه صفر ذکر شده، خواندن دعا، تلاوت قرآن، اقامه نماز و روزه داری است.
🔹دعای ویژه "یا شَدیدَ القُوی" در ماه صفر نیز از محدث بزرگ مرحوم «فیض کاشانی» نقل شده که مستحب است هر روز ۱۰ مرتبه قرائت شود
@zeinabion98
#فرنگیس
قسمت چهل و دوم
بعد مرد فامیل از ابراهیم و رحیم حرف زد که با گروههای گیلانغربی توی گورسفید مشغول جنگ بودند. یک لحظه که یاد آن دو تا برادرهایم افتادم، اشک از چشمم سرازیر شد. مرد فامیل دلداریام داد و گفت: «همه را به خدا میسپاریم. به امید خدا همه چیز درست میشود.»
صبح زود، نان و چای خوردیم و همگی تصمیم گرفتیم به کوه برویم تا اگر در حین جنگ نیروهای عراقی وارد شهر شدند، دستشان به ما نرسد. به طرف کوههای چله حرکت کردیم. چله، جایی نزدیک گیلانغرب است و میتوانستیم آنجا پناه بگیریم. با پای پیاده به راه افتادیم. کفشی کهنه پیدا کردم و پوشیدم. با پارچه دور کفشم را بستم تا کفشم دیرتر پاره شود دوباره جبار را کول کردم و مادرم سیما را بغل گرفت و راه افتادیم. تعدادمان بیشتر شده بود. چهل نفر میشدیم. وقتی به چله رسیدیم، دیدم که مردم زیادی آنجا هستند؛ زن و مرد و بچه. همه داغدار و غمگین بودند. با آنهایی که میشناختیم، سلام و علیک کردیم. چند نفرشان با خنده گفتند: «فرنگیس، شنیدیم که دمار از روزگار عراقیها درآوردهای؟ دستت درد نکند.»
پرسیدم: «از کجا فهمیدید؟»
زنها با خنده گفتند: «از نیروهای خودمان شنیدیم.»
کمی که توی کوه نشستیم، نیروهای امداد آمدند. تعداد زیادی چراغ علاءالدین و چادر صحرایی آورده بودند. به همه چادر و پتو و چراغ دادند. با خوشحالی چادرها را گرفتیم و همانجا چادر زدیم. توپخانۀ خودمان تندتند توپ میفرستاد و عراقیها هم جواب میدادند. ما وسط این توپها بودیم. هم بمبهای ایران و هم بمبهای عراق از روی سر ما رد میشد. چارهای نبود. هیچ کس حاضر نبود از آنجا تکان بخورد.
شب، هوا توی چادر گرم بود و جلوی درِ چادر دراز کشیده بودیم. وقتی به خواهرها و برادرهای کوچکم نگاه میکردم، دلم به درد میآمد. خوابشان نمیبرد. لیلا و جبار و ستار و سیما، با ناراحتی روی سنگها میغلتیدند و این پهلو و آن پهلو میشدند. برای اینکه با آنها شوخی کنم، گفتم: «بالش کدامتان نرمتر است؟!»
از حرفم تعجب کردند. با خنده گفتم: «اگر بدانید بالش من چقدر نرم است!»
یکدفعه صدای خندهشان بلند شد؛ چون سنگ بزرگی زیر سرم بود. بعد آنها را کنار خودم جمع کردم و بنا کردم برایشان حرف زدن. لیلا پرسید: «کی برمیگردیم خانه؟»
گفتم: «هر وقت نیروهای خودمان آنها را نابود کنند.»
بعد ادامه دادم: «لیلا، دیدی دلت برای آن سرباز دشمن میسوخت؟ همان دشمن ما را از خانهمان بیرون کرد.»
لیلا چیزی نگفت و با ناراحتی به ستارهها نگاه کرد. توی کوه و آخرهای شب، ستارهها خیلی به زمین نزدیک بودند.
یاد وقتی افتادم که تابستان بود و بچه بودم و از کنارۀ چادر به ستارهها نگاه میکردم. چقدر خوب بود! اصلاً نگران چیزی نبودم. اما وقتی به خواهرها و برادرهای کوچکم و آن همه آدم که توی کوه بودند، نگاه میکردم، گریهام میگرفت. آرامآرام بنا کردم به گریه کردن. توی تاریکی شب، یک دل سیر گریه کردم.
صبح، پسرعمویم سید محمد رستمی رو به من کرد و گفت: «فرنگیس، فایده ندارد. بچهها تلف میشوند اینجا. باید برویم کمی عقبتر. حداقل جایی باشیم که بتوانیم زندگی کنیم. دور نمیرویم؛ فقط جای امنی پیدا کنیم.»
نمیشد آنجا ماند. دوباره بلند شدیم و به طرف کفراور حرکت کردیم. نزدیک پلیس راه، پر بود از سپاهی و ارتشی و نیروهای مردمی. با ماشینهای نظامی، مردم را عقب میبردند. ما و بچهها را که دیدند، جلوی یکی از ماشینها را گرفتند. وانت بود. به راننده گفتند که ما را از آنجا دور کند. راننده پرسید: «میخواهید کدام سمت بروید؟»
با عجله گفتم: «به کفراور میرویم.»
کفراور نزدیک بود. خانۀ یکی از فامیلهامان به اسم نوخاص پرورش آنجا بود. او از اقوام پدرم بود. خانهاش بزرگ بود. به سختی به روستا رسیدیم. بیست نفر میشدیم. من و شوهرم و خانوادۀ من. جمعیت زیادی بودیم.
صاحبخانه بسیار میهماننواز بود. وقتی خسته و نالان به آنجا رسیدیم، نوخاص و اهل و عیالش، با شادی به استقبال آمدند. صورتمان را میبوسیدند و ما را به داخل خانه راهنمایی کردند.
کمی که خستگی در کردیم، نوخاص گوسفندی سر برید. با صدای بلند گفت:
«جانم فدای میهمانان عزیزم. مگر من مرده باشم و به شما سخت بگذرد.»
بچهها با شادی دور گوسفند جمع شدند. من هم توی حیاط نشستم. نوخاص با مهارت شروع به پوست کندن گوسفند کرد. از خون گوسفند، به پیشانی بچهها میزد. بچهها میخندیدند و میگفتند: «خوشگل شدیم؟!»
نگاهی به سیما و لیلا کردم و گفتم: «خیلی قشنگ شدهاید!»
جبار و ستار کنارم نشستند و گفتند: «چرا عمو نوخاص به پیشانی همه خون میزند؟»
لبخندی زدم و گفتم: «برای اینکه چشم نخورید.»
#ادامه_دارد
@zeinabion98
حاج سعید حدادیان_هفتگی 16 مهر 97 - زمینه - خداحافظ محرم-1545717640.mp3
5.99M
خداحافظمحُرم...😭
🎤حاج سعید حدادیان
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@zeinabion98
🗓 #حدیث_روز
حضرت #امام_على عليه السلام:
إنَّ عُمرَكَ مَهرُ سَعادَتِكَ إن أنفَدتَهُ فی طاعَةِ رَبِّكَ
عمر تو مهريه خوشبختى توست، اگر آن را در راه طاعت پروردگارت بگذرانى
غررالحكم حدیث3429
🆔 @dars_akhlaq
❤️با بچه های خود دوست باشید .
🍀سه روش ایجاد صمیمیت با کودک :
در طول روز تماس فيزيكي (بوسيدن، بغل کردن و...) داشته باشيد. البته اين موضوع با توافق او باشد.
روزانه، يك گفتگوي دوستانه همراه با تماس چشمی داشته باشيد.
سه زمان موثر روز را با او باشيد👇
👈دقايق اوليه اي كه از خواب بيدار ميشود.
👈دقايق اوليه اي كه از مهدكودك يا مدرسه برمي گردد.
👈دقايق اوليه اي كه دارد به خواب مي رود.
@zeinabion98
✅خانواده های چند فرزندی
💖معمولا در خانواده هایی که چند فرزند دارند پذیرش نوزاد جدید ، عضو جدید خانواده و کودک جدید راحت تر صورت میگیره.
👦بچه هایی که تک هستند ، تک فرزند یا تک نوه یا تعداد محدود هستند ،
😔 ممکنه ورورد نوزاد جدید بیشتر اذیتشون کنه . شاید چون تا قبل از این کانون همه توجهات بودند و همه چیز در انحصار اون ها بوده. همه چیز از جمله توجه پدر ، مادر ، پدربزرگ و مادر بزرگ و اطرافیان... بنابراین پذیرش یک عضو جدید براشون سخت تره و بیشتر انحصار گرا هستند . البته این مسأله هم مثل باقی مسائل مطلق نیست ولی عمومیت زیادی داره.
👨👩👧👦اما در خانواده های پر جمعیت ، چون از اول همه چیز مشترک بوده ،
💖 بچه ها پذیرش بیشتری نسبت به ورود عضو جدید و نوزاد جدید دارند و به تبع اون حسادت و حساسیت کمتری هم دارند.
💖در این خانواده ها معمولا مشارکت و تعامل بین بچه ها بهتره و رشد فردی و اجتماعی بهتر شکل میگیره.
@zeinabion98
وقتی کودک کثیف کاری کرد
یا چیزی را شکست؛
نگویید:👇
تو برو عقب
تو دست نزن
نیازی نیست شما کاری بکنی
دست نزن، بدتر میشه
دست بزنی، دستت را میبره
"غرغر، داد و فریاد، سرزنش ممنوع"
بگویید:👇
برو جارو بیار، کمک کن جمعش کنیم.
برو دستمال بیار، خشکش کنیم.
دمپایی بپوش، پات زخمی نشه.
وقتی در تمیز کردن محل، کودک کمک و همکاری کند، یاد میگیرد مسئولیت کارش را بپذیرد.
نظم و نحوه تمیز کردن را میآموزد.
کمتر تحقیر میشود.
همکاری و کمک را میآموزد.
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°○●
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• @farzande_nikoo