eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سی و دوم همگی با هم، شروع کردیم به خوردن. بچه‌ها نان را توی قابلمه فرو می‌بردند و آب عدسی چکه‌چکه از نان‌هاشان می‌چکید. همه دست توی یک قابلمه می‌کردند و فقط نان و آب عدس می‌خوردند. بقیۀ زن‌ها و بچه‌ها هم با ما سهیم شده بودند. همان‌طور که داشتیم نان و عدسی می‌خوردیم، ابراهیم بنا کرد به تعریف آنچه دیده بود: «الان نیروهای خودی و سپاه جلوی سربازهای عراقی ایستاده‌اند. همۀ نیروها توی گورسفید دارند می‌جنگند. مردم گیلان‌غرب همه تفنگ دست گرفته‌اند و دارند می‌جنگند. راستی، فرنگ، عسگر بهبود را می‌شناسی؟» اسمش را شنیده بودم. سرم را تکان دادم و گفتم اسمش را شنیده‌ام. ابراهیم گفت: «دسته تشکیل داده و دارد با دسته‌اش به طرف عراقی‌ها می‌رود. صفر خوشروان و علی‌اکرم پرما هم دارند دسته تشکیل می‌دهند. همه دسته درست کرده‌اند و دارند می‌روند به جنگ عراقی‌ها.» تازه غذا خوردنمان را تمام کرده بودیم که ابراهیم آرام گفت: «فرنگ، بچه‌ها را به تو می‌سپرم. مواظبشان باش. رحیم هم برمی‌گردد. نگران نباشید.» وقتی ابراهیم خواست برود، دلم گرفت. برادرم را بغل کردم و گفتم: «ابراهیم، مواظب خودت باش. رحیم را هم پیدا کن. دو تایی مواظب خودتان باشید!» دل‌دل کردم، ولی بالاخره حرفم را زدم: «ابراهیم، ما فقط شما را داریم... خدای ناکرده اگر بلایی سرتان بیاید، همه از پا درمی‌آییم.» ابراهیم، پدر و مادرم را بوسید و توی تاریکی رفت. آن‌قدر روی یک صخرۀ بلند ایستادم تا سایه‌اش توی تاریکی گم شد. به طرف تانک‌های عراقی می‌رفت. دلم می‌خواست می‌رفتم و مثل همیشه مواظبش بودم. مثل آن موقع‌ها که بچه بود. مثل آن وقت‌ها که بچه‌های بزرگ‌تر را اذیت می‌کردیم. چه زود بچگی‌مان تمام شده بود! دوباره هر کس گوشه‌ای دراز کشید. روی همان صخرۀ سنگی، رو به گیلان‌غرب نشستم. تیرهای سرخ، از این طرف به آن طرف می‌رفت و از آن طرف به این طرف می‌آمد. می‌دانستم با هر آتش، ممکن است یک نفر کشته ‌شود. روی سنگ‌ها نشستم تا صبح شد. با طلوع خورشید، دوباره بمب‌اندازی‌ها شدت گرفت. هواپیماهای ایرانی و عراقی، می‌آمدند و می‌رفتند. از صبح، بچه‌ها بهانۀ نان می‌گرفتند. همه گرسنه بودند، ولی کسی بر زبان نمی‌آورد. فقط بچه‌ها که تحملشان تاق شده بود، حرف از نان و غذا می‌زدند. چند ساعتی با همان وضع طی کردیم. سیما و لیلا هم به گریه افتادند. مرتب نق می‌زدند و به مادرم می‌گفتند که گرسنه‌شان است. کم‌کم صدای زن‌ها هم در‌آمد. همه خسته و گرسنه بودند. پدرم کنار ما بود. پا شد و به طرفم آمد. طوری نگاهم کرد که فهمیدم حرفی دارد. نشست روبه‌رویم، صدایش را صاف کرد و آرام گفت: «روله، می‌آیی برویم خانه کمی ‌وسیله بیاوریم؟» سرم را تکان دادم و محکم گفتم: «برویم! من آماده‌ام.» پدرم می‌دانست نمی‌ترسم. زن‌ها همه با تعجب نگاهم می‌کردند. خندیدم و گفتم: «نترسید. قول می‌دهم با آذوقه برگردم. فقط شما مواظب خودتان باشید.» معطل نکردم. با پدرم، دو تایی راه افتادیم. از پشت تپه‌ها، آرام‌آرام به روستا نزدیک شدیم. باید از کنار رود رد می‌شدیم. خمیده‌خمیده می‌رفتیم، مبادا ما را ببینند. همه جا ساکت بود. خبری از سربازهای عراقی نبود. صدای پرنده‌ها از توی مزرعه می‌آمد. به چپ و راست نگاه می‌کردیم و قدم به قدم پیش می‌رفتیم. گاهی کنار تخته‌سنگی می‌ایستادیم و جلو را نگاه می‌کردیم. به اولین خانه‌های آوه‌زین رسیدیم. روستا ساکت و بی‌سروصدا بود. انگار عراقی‌ها توی روستا نبودند. کمی ‌به اطراف نگاه کردم. روستا مثل قبرستان ساکت و آرام بود. توی همان یکی دو روز، همه چیز عوض شده بود. تشت لباس زن‌های همسایه، هنوز کنار چشمه بود. چند تا لنگه کفش لاستیکی هم دور و اطراف افتاده بود. صدای قورباغه‌ها گوشم را آزار می‌داد. فقط صدای آن‌ها می‌آمد. خانه‌مان را که دیدم، توی سرم زدم. انگار گرد مرگ روی همه چیز پاشیده بودند. با حسرت به آن نگاه کردم و با خودم گفتم: «بی‌صاحب شده، خانۀ عزیزمان.» شروع کردم زیرلبی خواندن. اشکی را که گوشۀ چشمم جمع شده بود، پاک کردم. درِ خانه، چهار تاق باز بود. رفتیم تو. کمی‌ آرد و برنج و نمک و روغن برداشتم تا بتوانیم غذایی درست کنیم. همه را توی کیسه گذاشتم و روی کول انداختم. دوباره توی خانه چرخی زدم و مشغول نگاه کردن دیوارها و اتاق‌ها شدم. پدرم که دید دارم دور خودم می‌چرخم، گفت: «فرنگ، بس است. زود باش. می‌ترسم الآن سر برسند. چه ‌کار داری می‌کنی تو، روله؟» @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅صبحمون رو با سلام و عرض تسلیت به محضر مبارک مهدی فاطمه عج شروع کنیم. السلام عليك ایها المنتقم السلام علیك ایها المنتظر السلام عليك یا اباصالح المهدي 🏴آجرک الله یا صاحب الزمان عج فی مصیبت جدک الحسین علیه السلام @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤 🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @zeinabion98
⚫⚫⚫⚫⚫⚫ 💔امام زمان عجل الله تعالی فرجه: _هر صبح و شب بر تو گریه شیون می‌کنم و بر تو به جای اشک ،خون گریه می کنم_ @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آجرک الله یا صاحب الزمان روحی فداه بی فایده سٺ روضہ و ماتم بدون تو بی فایده سٺ اشڪ دمادم بدون تو💔 اے منتقم.... جان عمو جان تان بیا بی فایده سٺ ماه محرم بدون تو💔 چنگی بہ دل نمیزند آقاے غصہ دار بیرق علم سیاهی و پرچم بدون تو بوی پیراهنِ خونینِ کسی می آید. 😭😭😭😭😭😭 🖤در کربلا که موج زند آب ،روی آب از قحط آب گشته بپا،های و هویِ آب‏ 🖤در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است دارند کودکان حسينــــــــــ آرزویِ آب‏😭😭😭😭 🖤ماه میگوید حسین با آه میگوید حسین🥺 🖤آیه آیه حضرت الله میگوید حسین 😭😭 أللَّھُمَ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْفَـــــــــرَج🖤 @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... بچه‌ها اصل روضه اینه که، همه روضه‌هایی که این شب‌ها شنیدید تویِ چند ساعت اتفاق افتاده ... + دعا کنید برای آرامش دلِ امام‌زمان‌عجل‌الله‌فرجه‌الشریف •○علامه امینی‌ شب تاسوعا وعاشورا برای ایشون صدقه‌ کنار می‌ گذاشتند! چون قلب امام زمانمون این شب‌ها تحت فشاره...○•💔 دیده اون چیزایی که ما ذره‌ایشو شنیدیم... @zeinabion98🌹
دوستان عزیز😭😭😭😭 هر خطایی کردید هر گناهی کردید الان موقع برگشته پس ناامید نشید تروخدا بخدا هممون میتونیم برای امام زمانمون حر باشیم میتونیم زهیر باشیم میتونیم حبیب باشیم😭😭🥺🥺🥺🥺 بچه ها امام زمانمون تنهاست..... صدای هل من ناصر ینصرنی امام زمانم رو نادیده نگیرید صدقه بدید برای قلب در فشار حضرت مهدی ( عج)😭😭😭 @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور 📝 دل سنگ به طرف امام زمان (عج) نمیره ... @zeinabion98🌹
👌 حتما بخونید 🏴 یکی از مهترین پیامهای فراموش شده عاشورا ✍ شب عاشورا امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود و آن حق را ادا کند که خداوند شهادتش را نمی پذیرد . او به جهانیان فهماند که حتی شهید شدن در راهِ خدا در کربلا بالاتر از رعایت حق الناس نیست .در عجبم از کسانی که هزاران گناه میکنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین (ع) ضامنِ بهشتِ آنهاست. تصور مردم ازحق الناس همان مالِ مردم خوردن است که تصور صحیحی است. ولی رعایت اصول و قواعد عُرفی و قانونی و عواطفیِ دیگران هم حق الناس است . 💔 دل شکستنِ پدر مادر و خواهر و برادر به طرق(راه های) مختلف، کم محلی، بی محلی و همسایه آزاری، مردم آزاری به هر طریق، گران فروشی و کم فروشی و کم کاری، همه‌ی اینها حق الناس است و با یک گریه‌ی شما پاک نمیشود. @zeinabion98🌹
شیخ محمود صنیعی : از آیت الله بهجت (ره) پرسیدم ، آقا می شود راه صد ساله را یک شبه رفت ؟ ایشان فرمودند : با سیدالشهدا(علیه السلام) می شود. @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امان‌ازدل‌زینب‌ داغ عزیزانش اسارت تازیانه اشک‌‌وآه‌یتیمان درد‌زنجیر‌هاۍ‌اسارت وای‌خدای من.. عذاب‌میدادن … تازیانه می‌زدن … میگفتن ثواب داره😭 🖤🥀 آجرک الله یا ابا صالح المهدی عج 😭
کاش همه اینها دروغ بود... مخصوصا اسارت عمه جانمون... 😭
ذکر لبهای عمه جانم این روزها و شبها فقط شده حسین... 😭😭😭 بمیرم برا دل محزونت یا زینب😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 ما رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◎•• [ عـــزاتـريــن عـــزادارهـــا بيا تا بـر دلـــم نگاه ڪنــے اين دو مـــاه را تا اندڪــے شبيه تو باشيم اين دو ماه بر تــن نمـــوده ايــم لبـــاس سيـــاه را•💔🖐🏼 🌿]°🌙 🏴 @zeinabion98🌹
☀️ ☀️ 💎حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله فرجه شریف میفرمایند: من برای مؤمنی که یاد آور مصیبت جد شهیدم شود، سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا کند، دعا میکنم. 📚[مکیال المکارم ؛ج۲] @zeinabion98🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا