✨...در همان گفتوگوهایی که برای ازدواج داشتیم متوجه شدیم، تنها جایی که قبلا همدیگر را دیده بودیم مقابل درِ حوزه بسیج بوده است...🥰
آن روز ما کارهای ایام فاطمیه🖤(سلام الله علیها) را انجام میدادیم و میخواستیم یک درِ سنگین را بالای ماشین بگذاریم...
😰🧕بلند کردن آن در، از توان خانمها خارج بود...
آقایی را دیدم که مقابل در حوزه مقاومت ایستاده است.
دوستانم گفتند که او آقای .... فرمانده پایگاه نوجوانان است و میشود از او کمک گرفت. صدایش کردم و گفتم:
«ممکن است این در را داخل ماشین بگذارید؟»
این کار را کرد و این اولین باری بود که همدیگر را دیدیم.
آقای بهرامی یکی از دوستان مصطفی بود که مرا به او معرفی کرده بود...
برادرانم او را تایید کردند، چون پدرم شناخت چندانی از مصطفی نداشت...
یک پرانتز مهم همینجا بگم؟
*آقای بهرامی*
یک پاسدار بسیجی واقعی ...
چقدر خوب میشه یک مستند از ایشون و شیوهی بسیجی پروریشون که منجر به *شهید* پروری😢 هم شده
ساخته بشه
قبل از اینکه وجود پرخیرشون رو از دست بدیم
به به...
✅بلاخره حدس زدید😍👏
*بسیجیِ فرمانده*
هم خودش که حسینی رفت
هم همسرش که زینبی ایستاده پای شهیدش و به شیوایی و شیرینی شهیدشو به دنیا شناسونده ❤️❤️❤️
...برای من خیلی مهم بود که *ولایتی* باشد؛
این را از برادرانم پرسیدم.
نکته مهم دیگر
*دیدگاه او نسبت به خانمها*
بود و باید کاملا مطلع میشدم. شاید برخی فکر کنند آقایانی که خیلی مذهبی هستند نسبت به خانمها سختگیرند و دیدشان نسبت به آنها دید خوبی نیست. برای من خیلی مهم بود که بدانم نگاه مصطفی به ادامه تحصیل و اشتغال خانمها چیست؟
من می خواستم به
کارهای فرهنگیای
که تا آن روز داشتم، ادامه دهم. موافقت بر سر این مورد هم برایم مهم بود.
💫مصطفی در همه این زمینهها نه تنها نگاه مثبت و خوبی داشت، بلکه خودش دغدغه آنها را داشت و من را هم تشویق میکرد...
...بعد از چند سال به او گفتم
⁉️ما که الان در زمان جنگ نیستیم
علت اینکه همسنگر خواستید چه بوده است؟
✳️او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛
جنگ الان ما *جنگ فرهنگی* است.
اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند...
*کار فرهنگی دیربازده هست، چیزی نیست که مثلا دکمهای را بزنیم و سریع نتیجهاش را ببینیم. فعالیتی شروع میشود و 5 یا 6 سال از آن میگذرد تا اولین نتایج آن دیده شود. مصطفی فرمانده پایگاه بسیج نوجوانها بود. کلی باید کار فرهنگی میکرد تا مثلا بعد از چند سال ببیند که مهارت قرآن خوانی فلان نوجوان خوب شده و نمازش را صحیح میخواند. کار فرهنگی صبر بالایی میخواهد*
مصطفی محلهای پرت و دورافتاده را در *کهنز شهریار* برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود...
وقتی در جمع خانمها یا در جمعهای خانوادگی این موضوع را مطرح میکردم، همه تعجب میکردند و میگفتند *آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست*