eitaa logo
شمیم خانواده
1.5هزار دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
7.9هزار ویدیو
519 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 جوان باید بداند چه صفات خوب و بدی از پدر و مادرش گرفته 💠 جشن استقلال جوان از خانواده بگیرید! 🔴 #استاد_پناهیان 🆔: @zeinabyavaran313
🔴 نوبت عاشقی ما ندای هل من ناصرحسین هنوز به گوش می‌رسد... وآرزوی من وشمابودن همراه امام است... موضوع:نقش من وشمادریاری امام زمان(عج) سخنران:خانم شکوریان فرد(بانوی مجاهد فرهنگی) مکان:سعدی وسط،جنب مسجد عباسقلی خان،حوزه خواهران الزهرا زمان،پنج ۵شنبه،۷شهریور،ساعت ۱۷ تنها نیایید برای آقا یار بیارید... لطفا هر کس رو میشناسید که تو دلش محبت امام زمان و رهبر هست،بهش خبر بدین بیاد. 🆔: @zeinabyavaran313
عاشقانه هاے پاکــ💗ـ⇧ 💌 داستان عاشقانه و دنباله دار 💟 💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸 وقتی رسیدم نیما (پسر مهندس قرایی) به استقبالم آمد. چند روزی مهمانش بودم تا توانستم در نزدیکی دانشگاه سوییت کوچکی اجاره کنم. برای یک دانشجوی تازه وارد خانه ی نقلی و ایده آلی بود. یک طرف آشپزخانه و یخچال کوچک و سینک و گاز قرار داشت. کمی آن طرف تر هم تخت و کمد و کاناپه و تلویزیون چیده شده بود. حمام و سرویس بهداشتی هم در سمت دیگر اتاق بود. ساکم را باز کردم و وسایلم را چیدم. قرآن فاطمه را بالای تختم گذاشتم. مدتی طول می کشید تا روال ثبت نام طی شود. غروب غربت دلگیر بود. مخصوصاً که اغلب اوقات هم هوا ابری و بارانی بود. با اینکه هنوز چند روزی از آمدنم نمیگذشت اما تحمل این تنهایی برایم نفس گیر شده بود. مرتب به سراغ نوشته های فاطمه می رفتم و هر کدامش را چند بار می خواندم. از لابلای نوشته هایش فهمیدم از همان روز خواستگاری مهرم به دلش نشسته بود. از جدیت و مصمم بودنم خوشش می آمد. گاهی هم بعضی چیزها را رمزی می نوشت که من از معنایشان سر در نمی آوردم. بعد از اینکه دانشگاه آغاز شد به کمک نیما توانستم شغل مختصری دست و پا کنم. کمی طول کشید تا به تفاوت های فرهنگی و سبک زندگی مردم آنجا عادت کردم. هرچند برای نظرات و اعتقادات دیگران احترام قائل بودند اما ویژگی های خاصی داشتند. وفق یافتن با آنها برایم کمی دشوار بود. تقریبا به زبان تسلط داشتم اما گاهی بخاطر غلظت لهجه شان سردرگم می شدم. روزهای پر از رنج و سختی را سپری می کردم. درس، کار، دوری و دلتنگی همه در مقابلم بودند. سعی می کردم شرایط را مدیریت کنم و روحیه ام را از دست ندهم. نیمی از ترم گذشت. با نمراتی که تعریف چندانی نداشت امتحانات میان ترم را پشت سر گذاشتم. میدانستم اگر همینطور پیش برود نمیتوانم موفق شوم. تنها راهی که برای آرام شدن پیدا کردم قرآن خواندن بود. قرآن فاطمه را همیشه همراهم داشتم و از کوچکترین فرصت ها برای خواندنش استفاده می کردم. سعی کردم برای اینکه به زبان مسلط تر شوم با همکلاسی هایم ارتباط برقرار کنم. از این طریق می توانستم با پیچ و خم لهجه هایشان آشنایی بیشتری پیدا کنم. به بهانه های مختلف با آنها حرف می زدم و روی تلفظ هایشان دقت می کردم. یک روز روی چمن های حیاط دانشگاه نشسته بودم و قرآن می خواندم که یکی از همکلاسی هایم کنارم ایستاد و به زبان انگلیسی گفت : _ میتونم اینجا کنارت بشینم؟ + بله امیلی دختر ساده ای بود که همیشه لبخند می زد. موهایش زرد بود و روی گونه اش لک های ریز و قرمز زیادی داشت. کنارم نشست و کوله پشتی اش را از دوشش درآورد. زیپ کوله پشتی را باز کرد. ساندویچش را نصف کرد و به من داد. میدانستم آنها مثل ما اهل تعارف کردن نیستند، تشکر کردم و ساندویچ را گرفتم. نگاهی به قرآنم انداخت و گفت : _ چی میخونی؟ + کتاب مقدس. _ اسمش چیه؟ + قرآن. _ تو به دینت اعتقاد داری؟ یعنی آدم مذهبی ای هستی؟ نمیدانستم چه بگویم. چون تعریفی که او از یک آدم مذهبی داشت با تعریف من متفاوت بود. گفتم : + تقریبا همینطوره. _ اما من آدم مذهبی ای نیستم. من فکر می کنم چیزی به نام دین وجود نداره. ساندویچش را گاز زد و گفت : _ چرا نمیخوری؟ ژامبون دوست نداری؟ من خیلی دوست دارم. ژامبون دودی خوک طعمش بینظره. از شنیدن اسم خوک چندشم شد. لبخند زدم و گفتم : + ممنون. با خودم میبرم خونه. ساندویچش را خورد و خداحافظی کرد و رفت... بلند شدم و از دانشگاه خارج شدم. سوییتی که اجاره کرده بودم تلفن نداشت. همیشه برای حرف زدن با پدر و مادرم از تلفن های عمومی که مختص تماس با خارج از کشور بودند استفاده میکردم. گاهی هم وسط مکالمه تلفن قطع می شد و هرچقدر سعی میکردم تماس برقرار نمی شد. فشار دلتنگی زیاد بود اما امید به آنکه فاطمه در ایران انتظارم را می کشد آرامم می کرد. تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم. زنگ زدم و محمد گوشی را برداشت : _ سلام. خوبی؟ رضام. + سلااااااام بر رفیق خارجی. الحمدلله، ما خوبیم. تو چطوری؟ خوبی؟ _ ممنون، خوبم. + چه خبرا؟ خوش میگذره؟ _ نه بابا چه خوشی! همش درس و کار... + خسته نباشی. خدا قوت. _ ممنون. کمی من و من کردم و گفتم : + محمد، این تلفن هرلحظه ممکنه قطع بشه. میدونم ممکنه فکر کنی خیلی وقیحم، منو ببخش... ولی میتونم ازت خواهش کنم چند ثانیه گوشی رو بدی به فاطمه خانم؟ _ تو برادر عزیز منی. ولی رضا جان، حالا که فهمیدی این ماجرا یکطرفه نیست من صلاح نمیدونم تا وقتی برنگشتی ایران و تکلیفتون معلوم نشده با فاطمه حرف بزنی. با ناراحتی گفتم : + باشه. هرجور تو صلاح میدونی. پس سلام منو برسون. _ بزرگیتو میرسونم. مراقب خودت باش. خداحافظی کردیم. امیدم نا امید شده بود اما تا صدای فاطمه را نمی شنیدم دست بردار نبودم... ✍🏻 نویسنده: فائزه ریاضی 🆔: @zeinabyavaran313💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟مصاحبه ای جالب با پسر 8 ساله در تشییع شهدای گمنام 🆔: @zeinabyavaran313💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
دعای روز پنج شنبه(التماس دعا) 🆔: @zeinabyavaran313
🌺ذکر روز (صدمرتبه) 🆔: @zeinabyavaran313
🌼 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 💫 ایمان شما، همچون لباسی که به تن دارید، کهنه می‌شود.از خدا بخواهید که ایمان را در دل شما تازه کند. 📗 نهج الفصاحه 🆔: @zeinabyavaran313
‼️ احکام نوزاد 🔷 پس از تولد مستحب است: 1️⃣ (اگر ضرر نداشته باشد،) را بشویند. 2️⃣ در گوش راستش و در گوش چپش بگویند. 3️⃣ آب فرات و تربت سيدالشهداء (عليه‌السلام) به بمالند. 4️⃣ بر او بگذارند. بهترین نامها، نامی است که بندگی خدای تبارک و تعالی در معنای آن باشد، مانند عبد الله، عبد الرحیم و ...؛ سپس نام پیامبران و امامان علیهم السلام از بهترین نامها است و در میان اسامی ایشان، نام مبارک "" از فضیلت بیشتری برخوردار است، بلکه برای کسی که چهار فرزند پسر دارد، مکروه است نام هیچ یک از آنان را "محمد" نگذارد. 5️⃣ روز هفتم سر فرزند بتراشند و به مقدار وزن موى او طلا يا نقره صدقه بدهند. 6️⃣ عده ای را دعوت کنند و بدهند. 7️⃣ بسيار سفارش شده براى نوزاد كنند، يعنى گوسفندى به نيّت مولود ذبح كرده و گوشت آن را ـ به صورت خام یا پخته ـ بين همسايه‌ها و ديگران تقسيم كنند یا میهمان دعوت کنند برای صرف آن. 8️⃣ اگر نوزاد پسر است، واجب است شود و مستحب است روز هفتم انجام شود و پس از آن ولیمه بدهند، جایز است ولیمۀ تولد و ولیمۀ ختنه در یک مجلس انجام شود. 🆔: @zeinabyavaran313
🕌زیارت امام (عليه السّلام) در روز 🔆السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ 🔆يا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَنَا مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ، وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ، فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ🌺 🆔: @zeinabyavaran313
دهنوی کاهلی فرزندان در نماز.mp3
7.55M
🎙راهکارهای مقابله با کاهلی فرزندان در #نماز 🔴 #استاد_دهنوی 🆔: @zeinabyavaran313
👇آنچه یک مرد از همسرش میخواهد👇 ✔️ستودن قدرت مرد ✔️همیشه مرتب بودنِ زن ✔️نیاز به آرامش ✔️حفظ صلح و آشتی پس از درگیری‌های کوچک ✔️همسرانی پرانرژی 🆔: @zeinabyavaran313
👤استاد شهید مرتضی (ره): 👈از کجا بفهمیم که عبادت ما، «عبادت» است نه «عادت»؟ 🔸 معنایش این است که اراده خودش را بر و بر طبایع خود غلبه بدهد؛ یعنی اراده را تقویت کند به طوری که اراده بر آنها حاکم باشد. 🔹حتی اراده باید بر عادات خوب هم غالب باشد، چون کار خوب اگر کسی به آن عادت پیدا کرد خوب نیست. 🔸مثلا ما باید بخوانیم اما نباید نماز خواندن ما شکل عادت داشته باشد. از کجا بفهمیم که نماز خواندن ما عادت است یا نه؟ باید ببینیم آیا همه دستورات را مثل نماز خواندن انجام می‌دهیم؟ اگر این‌طور است، معلوم می‌شود که کار ما به خاطر امر خداست. 🔹اما اگر را می‌خوریم و در عین حال، نماز را هم با نافله‌هایش می‌خوانیم، یا اگر خیانت به امانت مردم می‌کنیم ولی زیارت عاشورایمان هم ترک نمی‌شود، می‌فهمیم که اینها عبادت نیست، عادت است. 📚 استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج1، ص211 🆔: @zeinabyavaran313