داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل چهارم)
قسمت135✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
همین که سینی چای را دور می گرداندم، تصور کردم اگر عبدالله مرا در این وضعیت ببیند چه فکری میکند که من به آرزوی هدایت مجید به مذهب اهل تسنن،پیوند زناشویی مان را بستم و حالا برای جشن میلاد امام غایب شیعیان، میهمان داری میکردم! کسی که به اعتقاد عامه اهل سنت، هنوز متولد نشده و هر زمان مقدمات ظهورش فراهم شود، دیده به جهان خواهد گشود تا آماده قیام آسمانی اش شود، ولی خودم میدانستم همچنان بر سر ِ عقیده ام هستم و هنوز هم به هر بهانه ای با مجید صحبت میکردم بلکه معجزه ای دیگر در زندگی ام رخ داده و همسر نازنینم به راهی استوارتر هدایت شود. قرائت قرآن که تمام شد، آسید احمد سخنرانی اش را شروع کرد و پیش از طرح هر بحثی، زبانش به شکایت باز شد که هنوز دو روز از سقوط موصل و هجوم وحشیانه تروریستهای داعش به برخی شهرهای عراق نگذشته و صحنه های هولنا ک کشتار مسلمانان عراقی از ذهن هیچ کس پا ک نشده بود. حالا چند روزی میشد که عراق هم به خا ک مصیبت سوریه نشسته و به بلای گروهی به مراتب وحشی تر از جبهه النصره به نام داعش، مبتلا شده بود. چند دقیقه اول سخنرانی آسید احمد در مورد همین فتنه تکفیری بود که به نام اسلام، امت اسلامی را به مصیبتی بی سابقه دچار کرده و لاجرم علاجی جز برقراری اتحاد بین مسلمانان ندارد که این حیوان درنده میخواهد سینه شیعه را به اتهام کفر بدرد و خونش را به گردن سنی بیندازد تا گردن سنی را هم به انتقام خونی که خود از شیعه ریخته، بشکند. او میگفت و دل من همچنان از وحشت نوریه و برادران سگ صفتش میلرزید که هنوز ترس فتنه انگیزی های شیطانی اش را فراموش نکرده و دهان خونینش را که فتوا به تکفیر و حکم به قتل شیعه میداد، از یاد نبرده بودم. گوشه آشپزخانه به کابینت تکیه زده و منتظر بودم زینب سادات سینی را بیاورد تا استکانهای خالی را بشویم و همچنان گوشم به لحن جذاب آسید احمد بود که حالا از فضایل امام زمان عج صحبت میکرد که بر خلاف عقیده اهل سنت، شیعیان امام خود را زنده و حاضر می دانند و هر سال در نیمه شعبان به مناسبت ولادتش جشن مفصلی میگیرند. پیشتر از عبدالله شنیده بودم در میان اهل سنت هم کسانی هستند که اعتقاد دارند مهدی موعودعج قرنها پیش متولد شده و تا زمانی که امر ظهورش از جانب پروردگار فرا رسد، در غیبت به سر خواهد برد، ولی من تا امشب به این مسأله به طور دقیق فکر نکرده بودم و شاید حضور و یا عدم حضور این موعود جهانی برایم اهمیت چندانی نداشت و بیشتر به لحظه ظهور و حکومت جهانی اش می اندیشیدم که به اعتقاد همه مسلمانان، همان حکومت پیامبر ص خواهد بود، ولی آسید احمد با شوری عاشقانه در وصف این موعود جهانی صحبت میکرد و میدیدم جمعیت با چه محبتی برای سلامتی حضرتش صلوات میفرستند و حتی برخی هر گاه نامش را میشنیدند، تمام قد از جا بلند شده و برای فرجش دعا میکردند. میتوانستم تصور کنم چند قدم آن طرفتر، چه حالی به مجیدم دست داده و چقدر برای امام پنهان از نظرش، بیقراری میکند که بی تابی های عاشقانه اش را به پای مقدسات مذهب تشیع کم ندیده بودم. استکانها را با زینب سادات میشستم و تمام حواسم به سخنان آسید احمد بود که حسابی صحبتش گل کرده و با استناد به حدیثی از امام رضا ،امام زمان عج را پدری دلسوز، برادری وفادار و مادری مهربان نسبت به مسلمانان توصیف می کرد و احساس میکردم در میان دریایی از بغض حرفهایش را به گوش حاضران
میرساند: »مردم! وقتی ما گناه میکنیم، امام زمان عج غصه میخوره، مثل پدری که از اشتباه بچه اش خجالت بکشه، امام زمان عج هم از خداخجالت میکشه! مثل مادری که به خاطر خطای بچه اش، عذرخواهی میکنه، آقا به خاطر گناه ما از خدا طلب مغفرت میکنه!« که بغضش شکست و با گریه ای که گلویش را گرفته بود، چه لحن عاشقانه ای خرج امامش کرد: »دیدی دو تا داداش چه جوری از هم حمایت میکنن؟ دیدی چه جوری یه داداش پشتش به حمایت داداشش گرمه؟ حالا امام زمان عج هم مثل یه داداش با وفا پشت تک تک شما وایساده! از همه تون حمایت میکنه!« و میدیدم جمع بانوان از شدت اشتیاق، به گریه افتاده و ناله مردها را از حیاط می شنیدم و آسید احمد همچنان در این میدان عشق بازی یکه تازی میکرد: »روایت داریم که آقا به درگاه خدا گریه میکنه تا خدا گناه من و تو رو ببخشه!« و دیگر کار جمعیت از همهمه گریه و ناله گذشته بود که در و دیوار خانه از ضجه های شوریده اینهمه شیعه، به لرزه افتاده و بیآنکه بخواهم دل مرا هم تکان میداد. یعنی باید در مورد مهدی موعودعج باور شیعیان رامی پذیرفتم که او سالها پیش به این دنیا قدم نهاده و هم اکنون حی و حاضر، شاهد من و اعمال من است که اگر چنین نبود، دل این جمعیت این همه بی قراری نمیکرد! دیگر صدای آسید احمد به سختی شنیده میشد که هم خودش گریه میکرد و هم صدای مردم به گریه بلند شده بود: »حالا که آقا به خاطر تو گریه میکنه،
حالا که آقا به خاطر تو پیش خدا شرمنده میشه، روت میشه بازم گناه کنی؟!!! دلت میاد دوباره آقا رو اذیت کنی؟!!! آخه امام زمان عج چقدر به خاطر من و تو شرمنده شه؟!!! چقدر به خاطر گناه من و تو از خدا عذرخواهی کنه؟!!!« و چه هنرمندانه کشتی سخنرانی اش را بر موج عشق و احساسات این دلهای آماده سیر میداد تا به لنگر وعظ و نصیحت، صحبتش را به ساحل توبه و دوری از گناه برساند که آهسته زمزمه کرد: »بیا از امشب دیگه گناه نکن! بیا به خاطر آقا دیگه گناه نکن! از امشب هر وقت خواستی گناه کنی، فکر کن امام زمان عج بابت این گناه تو، از خداخجالت میکشه! فکر کن آقا باید به خاطر گناه تو کلی گریه کنه تا خدا تو رو ببخشه!« و میدیدم که اکسیر محبت با قلب این شیعیان چه میکند که به عشق امام خود، دست به دعا بلند کرده و ازاعماق قلبشان از درگاه خدا طلب مغفرت میکردند ومیان گریه هایی پُر از پشیمانی، با حضرتش عهد می بستند که دیگر دست و دلشان را به گناهی آلوده نکنند! حالا میتوانستم باور کنم که اگر تنها اثر این شور و شوق و ابراز عشق و علاقه، همین باشد که قلب انسان را به سوی توبه بکشاند، دیگر بی ارزش نخواهد بود که پلی بین بنده و خدایش می شود! آسید احمد با همین حال خوشی که بر فضا حا کم کرده بود، از مردم خواست رو به قبله بنشینند و قرائت دعای کمیل را آغاز کرد که امسال شب نیمه شعبان بر شب جمعه منطبق شده و به گفته خودش از اعمال هر دو شب، خواندن دعای کمیلی است که امام علی ع به یکی از اصحابش آموخته است. جمعیت با همان حال تضرع و انابه ای که به عشق امام زمان عج دلشان را بُرده بود، با نغمه نیایش های امام علی ع هم نفس شده و همه با هم ذکر استغفار را زمزمه می کردند. نام این دعا را بسیار شنیده بودم، ولی یکبار هم توفیق خواندنش را پیدا نکرده وامشب
میدیدم امام علی ع در این مناجات عارفانه چه عاشقانه هنرنمایی کرده که در پیچ و خم کلمات دل ربایش، دل من هم به تب و تاب افتاده و با بی قراری به درگاه خدا گریه میکردم تا مرا هم ببخشد و چه شب جمعه ای شد آن شب جمعه!!ساعت از یازده شب گذشته بود که مراسم تمام شد و جز یکی دو نفر که در حیاط با آسید احمد صحبت میکردند و خانمی که گوشه اتاق به انتظار مامان خدیجه ایستاده بود، همه رفتند که مامان خدیجه به سمتم آمد و با مهربانی صدایم کرد: »قربونت برم دخترم! امشب خیلی کمک حالم بودی! إنشاءالله اجر زحمتت رو از خود آقا بگیری!« و من هنوز در حضور این آقا تردیدداشتم که لبخند کمرنگی زدم و با گفتن »ممنونم!« مشغول جمع کردن خُرده های دستمال کاغذی از روی فرش شدم که دستم را گرفت و با حالتی مادرانه مانعم شد: »نمیخواد زحمت بکشی مادر جون! خیلی خسته شدی، دیگه برو استراحت کن! فردا صبح تمیز میکنیم!« و هر چه اصرار کردم تا کمکش کنم، اجازه نداد و تا دم درخانه خودمان بدرقه ام کرد و با صمیمیتی شیرین همچنان تشکر می کرد که دید مجید با دست چپش جارو برداشته تا حیاط را تمیز کند که با ناراحتی شوهرش را صدا زد: »حاج آقا!« و همین که آسید احمد رویش را به سمت ایوان برگرداند، با دست اشاره کرد تا مانع مجید شود. آسید احمد با عجله به سمت مجید رفت و بازسرِ شوخی را باز کرد: »بابا جون ما هم هستیم! انقدر ثواب جمع کردی دیگه چیزی به بقیه نمیرسه!« رنگ از صورت مجید پریده و به نظرم حسابی خسته شده بود، ولی در برابر آسید احمد با شیرین زبانی پاسخ داد: »مگه نگفتید منم مثل پسرتون میمونم؟ پس شما برید استراحت کنید، من حیاط رو تمیز می کنم!« ولی آسید احمد هم مثل من نگران حالش شده بود که جارو را از دستش گرفت، اشاره ای به من کرد و با حاضر جوابی شیطنت آمیزی، مجیدرا تسلیم کرد: »ببین خانمت جلو در منتظره! اگه تا چند لحظه دیگه نری، دیگه راهت نمیده!« مجید لبخندی زد و با گفتن »هر چی شما بگید!« خداحافظی کرد و به سمت من آمد که من هم به مامان خدیجه شب بخیر گفتم و وارد خانه شدم. از چند ساعت پشت سر هم کار کردن، خسته شده بودم و روی مبل نشستم که مجید لبخندی به رویم زد و با لحنی گرم و با محبت، از زحماتم تشکر کرد: »خیلی خسته شدی الهه جان! دستت درد نکنه!« و همانطور که روبرویم نشسته بود، با کف دست چپش، بازو و ساعد دست راستش را فشار میداد که با دلسوزی نگاهش کردم و پرسیدم: »خیلی درد میکنه؟« لبخندی زد و با خونسردی جواب داد: »نه الهه جان! چیزی نیس.« پلکهای بلندش از بارش بی وقفه اشک هایش سنگین شده و آیینه چشمانش میدرخشید و می دیدم هنوز محبت امام زمان عج در نگاهش
می جوشد که زیر لب صدایش کردم: »مجید! شما اعتقاد دارید امام زمان عج زنده اس، درسته؟« از سؤال بی مقدمه ام جا خورد و من با صدایی گرفته اعتراف کردم:»آخه ما... یعنی اکثریت اهل تسنن اعتقاد دارن که امام زمان عج هنوز متولد نشده و هر وقت زمان ظهورش برسه، به دنیا میاد.
ادامه دارد....
نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨
🆔:@zeinabyavaran313
15.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کرونا بازی جدید غربگراها
🚨لطفاً تا میتونید این کلیپ رو پخش کنید تا مردم مطلع بشن و راه پیشگیری رو بدونن!
🔻جواب طب اسلامی به کرونا چیه؟
🔷حتما ببینید و منتشر کنید!
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 رای ندادن خيانت به کشور و نظام و امام زمان عج می باشد طبق فتوای تمام مراجع رای دادن واجب هست و تمام آحاد ملت باید شرکت کنند و امنیت را برای کشور تضمین کنند...
‼️ قابل توجه همه... حتی ضد انقلاب هایی که میگن رای ندین خودشون از همه زودتر رای میدن برای نمونه عرض کنم سال 96 برای روحانی 6 میلیون رای منافقان خارج نشین ثبت شد و کشور به این وضع افتاد اگر انقلابی ها رای ندهند از قافله عقب می مونن و جبهه کفر پیروز میشه... این رای نبرد حق و باطل هست باید آخرین آزمون های سخت #اخرالزمان را با پیروزی پشت سر بگذاریم...
❌ کرونا توطئه برای کاهش رای هست چه بسا کشته سازی ها نیز طبیعی باشه.. #وزارت_کشتار_جمعی عامل همه این نابسامانی هاست
‼️جالبه برای خرید شب عید که این همه ملت ریختن بیرون کسی نگران کرونا گرفتن نیست
یا کافیه برید تو مترو، مخصوصا ایستگاه امام خمینی ره، چرا هیچکس نگران کرونا گرفتن نیست
اما انتخابات بری صف وایسی کرونا میگیری😏
🆔:@zeinabyavaran313
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ صحبت های تکان دهنده و بسیار مهم استاد رائفی پور
📌 ویژه #انتخابات (حتما ببینید)
🔖 اینجا شیعه خانهی امام زمانه...
هر رای اشتباه من و تو، میتونه ظهور رو به تاخیر بندازه...
🔺 لطفا تا میتونید این کلیپ مهم رو تا قبل از شروع انتخابات منتشر کنید تا همه بفهمند چه مسئولیت بزرگی به دوششون هست. حتی اگه کسی قصد نداره رای بده، توصیه میشه فقط یکبار این کلیپ رو ببینه...
#مجلس_قوی
#انتخاب_اصلح
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 #مکتب_سلیمانی l چه کسی را برای نمایندگی مجلس انتخاب کنیم؟
🔻 سردار سلیمانی نماد مدیر تراز انقلاب اسلامی بود . در کارزار انتخابات مجلس نیازمند مدیرانی از جنس حاج قاسم سلیمانی هستیم تا همانند عرصه دفاع و امنیت با پیروی از منش و سیره او بتوانند حس آرامش، رضایتمندی و کارآمدی را در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به وجود آورند.
🔻برخی شاخص های مکتب حاج قاسم:
1⃣ #ولایتمداری : سردار شهید قاسم سلیمانی درباره رمز عاقبت به خیری گفته بود: والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی {رهبر معظم انقلاب} است که امروز سکّان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.
2⃣ #ساده_زیستی: سردار اهل تشریفات نبود و از رفاهطلبی بیزار بود. او در مدت ۲۲ سالی که فرماندهی سپاه قدس را برعهده داشت اجازه تغییر میز و صندلی اتاق کارش را نداد. خانه حاج قاسم در کرمان نیز که هم اکنون فاطمیه شده است یک خانه چند سال ساخت در یکی از محلههای عادی شهر کرمان بود و این شهید والامقام در شهر محل زندگی اش هیچ اموالی ندارد و همین امر هم باعث محبت مردم به وی شده است.
3⃣ #انقلابیگری: به تعبیر رهبر انقلاب انقلابی گری خط قرمز قطعی سردارسلیمانی بود و ایشان ذوب در انقلاب بود.
4⃣ #اخلاص: مهمترین بروزات این فضیلت اخلاقی را میتوان در «علاقه نداشتن به ستایش توسط دیگران»، «نداشتن چشمداشت مادی»، «پذیرش کارهای سخت و با نمود و منفعت شخصی کم» و «آمادگی برای مرگ و دست شستن از جان» جستوجو کرد که همگی این شاخصها در شهید سردار به چشم میخورد.
5⃣ #اهل_عمل_و_اقدام:سلیمانی اهل هدایت امور در ستاد و پشت میز نبود. عمده فرماندهان دفاع مقدس نیز که محبوبیت فراوان پیدا کردند فرماندهانی بودند که خود در میدان حاضر میشدند نه ستادنشین ها.
#انتخابات_دوم_اسفند
#همه_خواهیم_آمد
🖌 #محسن_محمدی_الموتی
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 رأی دادن یک ضدانقلاب
یکی از اقوام ما اصلا اعتقادی به انقلاب و نظام و این چیزا نداره، انتخابات و این چیزاروهم مسخره میدونه و حتی دیگرانو تشویق میکنه که رای ندن. حرفش همیشه اینه که، دموکراسی بدرد نمیخوره، یکی مثل رضاخان دیکتاتور باید باشه که بیاد دونفرو بکنه تو تنور تا آدم بشن.
امروز شنیدم داره میره روستاشون رای بده. خیلی عجیب بود. گفتم بابا دمش گرم. چی شد که یهویی انقلابی شد. انقدر انقلابی شد که چندین کلیومتر اونورتر داره میره رأی بده.
پرسیدم چیشد میخوای رای بدی؟ حالا چرا اونجا؟ گفت بابا من اصلا رای نمیخواستم بدم. تو روستامون هرچی تعداد رای دادن بالا باشه، میفهمن جمعیت بیشتری داره، بودجه و امکانات بیشتری بهش تخصیص میدن، اگه کم باشیم نمیتونیم مطالبه کنیم. بخاطر این دارم میرم
تازه دوسه نفر ضدانقلاب دیگه از رفقاش هم باخودش داره میبره😂 مشارکت این سری بنظرم خیلی بالاس خداروشکر. جالب اینجاس که مسیر روستاشون از قم میگذره، تو راه باید با کرونا بایبای بکنن. اینا فکر کنم چون اخلاص ندارن تو رای دادن، آخرش کرونا میگیرن
حالا خواستم چی بگم؟
ببینید، وقتی یک روستای فسقلی، میزان مشارکتش اگه بالا باشه، توجه بهش بیشتر میشه، کار براش بیشتر انجام میشه، تو مقیاس بزرگتر، برای کل ایران. اگه مشارکت بیشتر باشه، چه تاثیری میتونه بگذاره. مشارکت حداقلی باشه، آیا میتونیم مطالبه حداکثری داشته باشیم؟
#حسین_دارابی
🆔:@zeinabyavaran313
#لبخند
ﺁﺑﺮﯾﺰﺵ ﺑﯿﻨﻰ ﺩﺍﺭﻡ😪🤧
ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺭﻭﺧﻮﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﺿﺪﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ😷
ﺗﻮ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺟﺎﻧﺒﯿﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
ﺳﺮ ﺩﺭﺩ، ﺳﺮ ﮔﯿﺠﻪ، ﺣﺎﻟﺖ ﺗﮭﻮﻉ، ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ، ﻧﺎﺭﺳﺎﯾﻰ ﮐﺒﺪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻗﺒﻠﻰ، ﺳﮑﺘﻪ ﻯ ﻣﻐﺰﻯ، ﻣﺮﮒ ﻧﺎﮔﮭﺎﻧﻰ😟
ﮪﯿﭽﻰ ﺩﯾﮕﻪ … ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ، با آستینم پاکش میکنم، امنیتش بیشتره 😁
🆔:@zeinabyavaran313
⭕️دعوتِ #شهدا از مردمِ #ايران برای حضور پُر شور در #انتخابات
1⃣ #شهید آیتالله مساح بوانی: با حفظ شور و شوق انقلابی و حضور در صحنه انتخابات مشت محکم بر دهان ایادی استکبار بزنید.
2⃣ #شهید علی طباطبایی: ای مردم در صحنه باشید و افرادی را انتخاب کنید که ثمره خون شهیدان را پایمال نکنند که در این صورت شما مسئول خواهید بود.
3⃣ #شهید صفر جبار زارع: در همه انتخابات شرکت کنید و رأی خود را بدهید.
4⃣ #شهید سید مهدی مشایخی: با حضور در صحنه نماز جمعه، راهپیماییها و انتخابات به حفظ دستاوردهای انقلاب و حراست از آنها بپردازید.
5⃣ #شهید علی گودرزی: مواظب ضربه منافقین باشید. اینها در نهادها، انتخابات در اجتماعات نفوذ میکنند و ضربه میزنند. امام عزیزمان فرمود خطر منافقین از کفاربدتر است.
🆔:@zeinabyavaran313
🎥رهبر انقلاب، صبح امروز پس از رای دادن:
🔹روز انتخابات جشن ملی است. این جشن را تبریک میگویم.
🔸روز انتخابات روز احقاق حق مدنی ملت است.
🔹انتخابات متضمن منافع ملی کشور است
🔹همه با همت حرکت کنند و بیایند و به اشخاص مورد نظر خودشان رای بدهند و این کار را هر چه زودتر انجام بدهند.
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
🔹حضور حداکثری در انتخابات دوم اسفند سیلی محکمی به امریکا است.
🔹مجلس قوی پشتوانه ارتقای قدرت ملی و نویدبخش رفع مشکلات اقتصادی مردم است
🔹تحقق راهبرد "ایران قوی" نیازمند "مجلسی قوی" و برخوردار از اراده، اقتدار و انگیزه برای حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و ایستادگی مقتدر در برابر دشمنان در دفاع از منافع ملی و آرمانهای انقلاب و میهن اسلامی است.
🔹حضور متراکم و آگاهانه مردم در پای صندوقهای رای ، آن هم در امتداد یوم الله تشییع ، تکریم و بدرقه سردار دلها حاج قاسم سلیمانی به ابدیت، حماسه شگفتیساز و معجزگون دیگری را در تاریخ انقلاب اسلامی و ایران عزیز خلق مي کند.
🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل چهارم)
قسمت 136✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
گمان کرد میخواهم دوباره سر بحث و مناظره را باز کنم که در آرامشی ناشی از ناچاری، منتظر شد تا حرفم را بزنم، ولیمن نه قصد ارشاد داشتم، نه خیال مباحثه و حقیقتا میخواستم به حقیقت حضورش پی ببرم که با صداقتی معصومانه سؤال کردم: »خُب شما چرا فکرمیکنید الان امام زمان عج حضور داره؟« سپس مستقیم نگاهش کردم و برای اینکه کتب فقه و اصول شیعه و سنی را تحویلم ندهد، با حالتی منطقی توضیح دادم: »خُب حتماعلمای اهل سنت دلائل خودشون رو دارن، علمای شیعه هم برای خودشون دلائلی دارن.« و برای اینکه منصفانه قضاوت کرده باشم، تبصره ای هم زدم: »البته از بین علمای اهل سنت هم یه عده اعتقاد دارن که امام زمان عج الان در قید حیات هستن، ولی اکثریتشون اعتقاد دارن بعداً متولد میشن.« وحالاحرف دل خودم را زدم: »ولی من میخوام بدونم تو چرا فکر میکنی الان امام زمان عج حضور داره؟« چشمانش به زیر افتاد، برای لحظاتی طولانی به فکر فرو رفت و من چیزی برای گفتن نداشتم که امشب شمه ای از عطر حضورش را احساس کرده و باز نمیتوانستم باور کنم که عقیده ام چیز دیگری بود. سپس آهسته سرش را بالا آورد و با آرامش عجیبی جواب داد: »نمیدونم چرا فکر میکنم ایشون الان زنده هستن! خُب یعنی هیچ وقت به این قضیه فکر نکردم! چون اصلااین قضیه فکر کردنی نیس! یه جورایی احساس کردنیه!« و من قانع نشدم که باز سماجت کردم: »خُب چرا همچین حسی می کنی؟« که لبخندی مؤمنانه روی صورتش درخشید و با دلربایی جواب داد: »خُب حس کردم دیگه نمیدونم چه جوری، ولی مثلاً همین امشب حس میکردم داره نگام میکنه!« سپس از روی تأثر احساسش سری تکان داد و زمزمه کرد: »یا مثلاهمون شبی که ما اومدیم تو این خونه، احساس کردم هوامون رو داره!« و به عمق چشمان تشنه ام، چشم دوخت تا باور کنم چه می گوید: »الهه! از وقتی که خدا آدم رو خلق کرده، همیشه یه کسی بالای سرش بوده تا هواشو داشته باشه! تا یه جورایی واسطه رحمت خدا به بنده هاش باشه! تا وقتی آدمها دلشون میگیره، یکی روی زمین باشه که بوی خدا رو بده و آروم شون کنه! حالا از حضرت آدم که خودش پیغمبر بوده تا بقیه پیامبران الهی. از زمان حضرت محمد ص هم همیشه بالا سرِ این امت یه کسی بوده که هواشون رو داشته باشه! اگه قرار باشه امام زمان عج چند سال قبل از قیام، تازه به دنیا بیاد، از زمان شهادت امام حسن عسکری ع تا اون زمان، هیچ کسی نیس که واسطه رحمت خدا باشه!« نمی فهمیدم امت اسلامی چه نیازی به حضور واسطه رحمت خدا دارد و مگر رحمت الهی جز به طریق واسطه به بندگانش نمیرسید که بایستی حتما ً کسی واسطه این خیر میشد و صدای همهمه زنی که در حیاط با مامان خدیجه صحبت میکرد، تمرکزم را بیشتر به هم میزد که با کلافگی سؤال کردم: »خُب چرا باید حتماً یه کسی باشه تا واسطه رسیدن نعمت خدا بشه؟« فهمیده بودقصد لجاجت ندارم و تنها برای گرفتن پاسخ سؤالم، صادقانه اصرار میکنم که به آرامی خندید و با لحنی متواضعانه پاسخ داد: »الهه جان! من که
کاره ای نیستم که جواب این سؤالها رو بدونم، ولی یه وقت هایی میرسه که آدم حس میکنه انقدر داغونه یا انقدر گناه کرده و وضعش خرابه که دیگه خجالت میکشه با خدا حرف بزنه! دنبال یه کسی میگرده که براش وساطت کنه، که خدا به احترام اون یه نگاهی هم به تو بندازه...« و حالا صدای زن بلندتر شده و فکر مجید را هم پریشان می کرد که دیگر نتوانست ادامه دهد. از اینکه چنین بحث خوب و معقولی با این سر و صدا به هم ریخته بود، ناراحت از جا بلند شدم تا پنجره اتاق را ببندم بلکه صدای شکایت های زن کمتر آزارمان بدهد، ولی چیزی شنیدم که همانجا پشت پنجره خشکم زد: »حاج خانم! چرا حرف منو باور نمیکنید؟!!! من این دختر رو میشناسم! همه کس و کارش رو میشناسم! اینا وهابی ان! به خدا همه شون وهابی شدن!« و نمیدانم از شنیدن این کلمات چقدر ترسیدم که مجید سراسیمه به سمتم آمد و با نگرانی سؤال کرد: »چی شده الهه؟ چرا رنگت پریده؟« و هنوز کنارم نرسیده بود که او هم صدای زن را شنید: »حاج خانم! به خدا راست می گم! به همین شب عزیز راست میگم! شوهر بدبختم کارگرشون بود! تو انبار خرمای بابای گور به گورش کار میکرد! به جرم اینکه شوهرم شیعه اس، اخراجش کرد! حتی حقوق اون ماهش هم نداد! تهدیدش کرد که اگه یه دفعه دیگه پاشو بذاره تو انبار، خونش رو میریزه! شوهر بیچاره منم از ترس جونش، دیگه دنبال حقوقش هم نرفت!« و مجید احساس کرد پایم سست شده که دستم را گرفت تا زمین نخورم. او هم مثل من مات و متحیر مانده بود که نمیتوانست به کلامی آرامم کند و هر دو با قلبهایی که به تپش افتاده بود، به شکوائیه زن گوش میکردیم. هر چه مامان خدیجه تذکر میداد تا آرام تر صحبت کند، گوشش بدهکار نبود و طوری جیغ و داد میکرد که صدایش همه حیاط را پرکرده و به وضوح شنیده میشد: »باباش وهابیه! همهشون با یه عده عرب وهابی ارتباط دارن! الانم یه مدته که