eitaa logo
شمیم خانواده
1.6هزار دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
8.3هزار ویدیو
532 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠آیت الله حائری شیرازی: 🔰 شب قدر، شب اوج گیری است. اما هواپیما که شب قدر یکدفعه نمی‌تواند اوج بگیرد! کسی اوج می‌گیرد که از اول رجب، کم کم دور موتور را شدیدتر کرده باشد تا شب قدر بتواند پرواز کند. 🆔:@zeinabyavaran313
1_213566833.mp3
3.51M
| 🎙پروردگارت را یاد کن 💠حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: « به ما دستور میدهد: قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبّی لَولا دُعاٰؤُکُم؛ در یک جای دیگر: وَ اَنیبوا اِلی رَبِّکُم وَ اَسلِموا لَه؛ در یک جای دیگر: وَ اذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعًا وَخیفَة؛ و موارد متعدّدی در قرآن هست که ما را دستور میدهند در مقابل حوادث گوناگون -فرق نمیکند، چه حوادث طبیعی از این قبیل، چه حوادث گوناگون دیگری که پیش می‌آید برای کشور، برای ملّت، برای اشخاص خودمان- دست بلند کنیم به خدای متعال و از خداوند متعال بخواهیم... 🔹یک قضیّه‌ای است پیش آمده، یک مدّتی است -مدّتی که ان‌شاءالله خیلی طولانی نخواهد بود- این برای کشور وجود خواهد داشت، بعد هم رخت برمیبندد و میرود. تجربیّاتی که ما در این زمینه به دست می‌آوریم و فعّالیتی که مردم میکنند، دستگاه‌ها میکنند و در واقع یک رزمایش عمومی در این زمینه انجام میگیرد، این میتواند یک دستاورد باشد. اگر این دستاوردها را داشته باشیم، بلا برای ما تبدیل میشود به نعمت، تهدید تبدیل میشود به فرصت؛ که خوشبختانه من شنیدم در مردم هم از این قبیل همکاری‌ها و محبّتها زیاد هست.... این در واقع یک رزمایش عمومی مردمی و دستگاه‌های ذیربط است که ان‌شاءالله امیدواریم دستاورد خوبی برای کشورمان داشته باشد و روزگار کامل به این ملّت نزدیک باشد ان‌شاءالله.» ۱۳۹۸/۱۲/۱۳ 🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل پنجم) قسمت 156✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ چه منظره ای بود گنبد طلایی اش در میان دو گلدسته رعنا که پیش چشمم شبیه دو دست بُریده حضرتش در راه خدا و دفاع از پسر پیامبرص می آمد! ولی این خشت و آهن و طلا کجا و دستان ماه بنی هاشم ع کجا که شنیده بودم خداوند در عوض دو دست بُریده، به او دو بال عنایت فرموده تا در بهشت پرواز نماید! هر چه به حرم نزدیک تر میشدیم، فشار جمعیت بیشتر میشد و تنها طنین »لبیک یا عباس!« بود که رعشه به تن زمین و آسمان میزد و دل مرا هم از جا میکَند.حالا به نزدیکی حرمش رسیده و دیگر نمیتوانستیم قدمی پیش برویم که دور حرم، جمعیت انبوه مردان تجمع کرده و راه بند آمده بود. هنوز دو سه شب به اربعین مانده و تنها به هوای شب جمعه بود که جمعیت اینطور به صحن و سرای کربلا سرازیر شده و برای زیارت اولیای الهی سر از پا نمی شناختند. از این نقطه دیگر گنبد و گلدسته ها پیدا نبود که تقریباً پای دیوارهای بلند و پُر نقش و نگار حرم ایستاده و تنها سیل مردم را میدیدم. گاهی جمعیت تکانی میخورد و به سختی قدمی پیش میرفتم و باز در همان نقطه متوقف میشدم که در یکی از همین قدمها، صحنه رؤیایی بین الحرمین پیش چشمان مشتاقم گشوده شد و هنوز طول بین الحرمین را با نگاهم طی نکرده بودم که به پابوسی حرم نازنین سید الشهدا ع رسیدم.حالا این خورشیدی که هنوز از داغ خون و عطش شعله میکشید، مزار پاره تن فاطمه س و نور دیدگان علی ع بود که به رویم میخندید و به قدم های خسته و مجروحم، خوش آمد میگفت و من کجا و لبخند پسر پیامبرص کجا که پیراهن صبوری ام دریده شد و ناله ام به هوا رفت. محو حرم بهشتی اش، دل از پرچم عزای روی گنبدش نمیکَندم و پلکی هم نمیزدم تا نگاه مهربانش را لحظه ای از دست ندهم که یقین داشتم نگاهم می کند! هر دو دستم را به سینه گذاشته و تا جایی که نفسم بر میآمد، به عشقش ضجه میزدم و از اعماق قلب عاشقم صدایش میکردم. بانگ »لبیک یا حسین!« جمعیت را میشنیدم و دستهایی را که پس از هزاران سال به نشانه یاری پسر پیامبرص بالا رفته و رو به گنبدشَ پر میزد، میدیدم و من سرمایه ای برای اینچنین جانبازی های عارفانه ای نداشتم که تنها عاجزانه گریه میکردم ونمیدانستم چه بگویم که فقط به زبان بی زبانی ناله میزدم. دلم میخواست تا پای حرمش به روی قدمهای زخمی ام که نه، به روی چشمانم بروم که حالاجام سرریز عشقش در جانم پیمانه شده و میدیدم حسین ع با دلها چه میکند و باور کرده بودم هر چه برایش سر و جان بدهند، کم داده اند که چنین معشوق نازنینی شایسته بیش از اینهاست! بنده ای که در راه دفاع از دین خدا، همه دارایی اش را فدا کرده و در اوج تسلیم و رضایت، نه تنها ازجان خود که از دلبستگی به تک تک عزیزانش بگذرد و یکی را پس از دیگری در راه خدا عاشقانه به قربان گاه بفرستد و باز به قضای الهی راضی باشد، سزاوار بیش از اینهاست! دیگر بیش از این تاب دوری از حرمش را نداشتم و مرغ پریشان دلم به سمت صحن و سرایش پر میکشید و صد هزار حسرت که پهنه بین الحرمین از خیل عشاقش بند آمده و دیگر برای منِ بی سر و پا مجال رفتن نبود! ولی جان همه عالم به فدای کرمش که از همین راه دور، نگاهم میکرد و در پاسخ مویه های غریبانه ام، چنان دستی به سرم می کشید که دلم آرام میشد و چه آرامشی که در تمام عمرم تجربه اش نکرده و حالا داروی شفابخش همه غم هایم ذکر »حسین!« بود و چه شبی بود آن شب جمعه که سر به دیوار حرم حضرت ابالفضل ع ،تا سحر میهمان نگاه مهربان امام حسین ع بودم.تا اذان صبح چیزی نمانده و هنوز آشوب عاشقانه عشاق حسین ع به آرامش نرسیده و من بیآنکه لحظه ای به خواب رفته باشم، با امام شهیدم، راز و نیاز میکردم. حالا در مقام یک مسلمان اهل سنت، نه تنها برایم عزیز و محترم بود که معشوق قلب بیقرارم شده و به پیروی از امامتش افتخار میکردم که شبی را با حضور بهشتی اش سحر کرده و بی ِ خیال های و هوی دنیا و بی خبر از همسر و همراهانم، به هم صحبتی کریمانه اش خوش بودم. ساعتی میشد که آسمان کربلاهم دلتنگ حسین ع شده و در سوگ شهادت غریبانه اش، ناله میزد و گریه میکرد تا پس از قرنها، زمین کربلا را از خجالت آب کند و روی زمان را شرمنده که طفل شیرخوار خاندان پیامبر در همین صحرا با لب تشنه به شهادت رسید و ندای »العطش« کودکان حسین ع همچنان دل آب را آتش میزد و من به پای همین روضه های جگر سوز تا سحر ضجه زدم و عزاداری کردم تا طنین »الله اکبر« در آسمان قد کشید و چه شوری به پا کرد که امام حسین ع به بهای برپایی نماز، در این سرزمین مظلومانه به شهادت رسید. نماز صبح را با همان حال خوشی که پرورگارم عنایت کرده بود، خواندم و باز محو تماشای خورشید درخشان کربلا، به دیوار حرم حضرت ابالفضل ع تکیه دادم و غرق احساس خودم، به حرکت پیوسته زائران نگاه میکردم. حتی بارش شدید باران و هوای به نسبت سرد سحرگاهی هم شور و حرارت این عاشقان کربلا را خنک نمیکرد که در مسیر بین ال
حرمین پریشان میگشتند و گاهی به هوای این حرم و گاهی به حرمت آن حرم بر سر و سینه میزدند. زیر سقف یکی از کفشداری های زنانه حرم حضرت عباس ع پناه گرفته بودم تا کمتر خیس شوم، ولی آنجا هم جای نشستن نبود که دو ردیف پله و راهروی کفشداری هم مملو از زنان و کودکانی بود که شب را همینجا سحر کرده و حالا از خستگی به خوابی سبک فرو رفته بودند. به چهره های پا ک و معصومشان نگاه می کردم و دیگر میفهمیدم چرا اینهمه به خودشان زحمت میدهند تا برای امام حسین ع عزاداری کنند که پسر فاطمه عزیزتر از این حرف هاست! حالا من هم هوای پیراهن سیاه و رخت عزایش را کرده و دلم میخواست نه فقط در و دیوار خانه ام که همه حریم دلم را به مصیبت شهادت سید الشهدا ع پرچم عزا زده و تا نفس دارم به عشقش عزاداری کنم! حالا ایمان آورده بودم که این شب رؤیایی در این سرزمین بهشتی، اجر کریمانه ای بود که پروردگارم در عوض شفای مادرم، به پاس گریه های شب قدر امامزاده به من عنایت کرده و امام زمان عج به دستان مبارکش امضاء نموده بود تا در چنین شبی بر پسر پیامبر وارد شده و میهمان کربلایش باشم و حالا چه خستگی شیرینی بر تنم مانده بود که سرم را به دیوار حرم حضرت اباالفضل ع نهادم و همچون کودکی که در دامان مادرش به آرامشی عمیق رسیده باشد، چشم در چشم گنبد حرم امام حسین ع به خوابی خوش فرو رفتم.از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار میکرد، چشمانم را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین ع بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید عشقش درخشید و دلم را غرق محبتش کرد که باز کسی صدایم زد: »الهه...« همانطور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و مجیدم را دیدم که پایین پله های کفشداری با پای برهنه، روی زمین خیس ایستاده و چشمان آشفته و بیقرارش به انتظار پاسخی از من، پلکی هم نمیزد. همچنان باران می ِ بارید که صورت و لباسش غرق آب و گل ِ شده بود، موهای خیسش به سرش چسبیده و هنوز باقی مانده اثر گل عزای امام حسین ع روی فرق سرش خودنمایی میکرد. در تاریکی دیشب او را گم کرده و حالا در روشنی طلوع خورشید، برابرم ایستاده و میدیدم با اینکه الهه اش راپیدا کرده، هنوز همه تن و بدنش میلرزد و نمیدانم چقدر نگاهش به دنبالم پرپرَ زده بودکه چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه و بیخوابی به خون نشسته بود. کمی خودم را جابجا کردم و نمی خواستم بانوانی که کنارم به خواب رفته بودند، بیدار شوند که زیر لب زمزمه کردم: »جانم...« و مجید هم به خاطر حضور زنان و کودکانی که روی پله ها خوابیده بودند، نمیتوانست بالا بیاید که از همانجا سر به شکایتی عاشقانه نهاد: »توکجا رفتی الهه؟ به خدا هزار بار مُردم و زنده شدم! به خدا تا صبح کل کربلا رو دنبالت گشتم! هزار بار این حرمها رو دور زدم و پیدات نکردم...« و حالا از شوق دیدار دوباره ام، چشمان کشیده اش در اشک دست و پا میزد که با نگاهش به سمت حرم امام حسین ع پَر کشید تا آتش مانده بر جانش را با جانانش در میان بگذارد و من با نگاهم به خا ک قدمهایش افتادم و جگرم آتش گرفت که با این پای برهنه تا صبح در خیابانها میدویده و حالا می دیدم انگشتان پای او هم مجروح شده که با لحنی معصومانه پاسخ دادم: »من همون ورودی شهر شماها رو گم کردم! خیلی دنبالتون گشتم، ولی پیداتون نکردم. تا اینجا هم با جمعیت اومدم...«و دلم میخواست با محرم اسرار دلم بگویم دیشب بین من و معشوقم چه گذشته که چشمانم از عشقش درخشید و با لحنی لبریز از لذت حضور سیدالشهداء ع مژده دادم: »مجید! دیشب خیلی با امام حسین ع حرف زدم، تو همیشه می ِ گفتی باهاش درد دل میکنی، ولی من باور نمیکردم... ولی دیشب ِ باهاش کلی درد دل کردم...« و مجید مثل اینکه تلخی و پریشانی این شب ِ دوری از من را به حلاوت حضور امام حسین ع بخشیده باشد، سخت و طولانی صورتش به خنده ای شیرین گشوده شد و دستش را از همان پایین پله ها به سمتم دراز کرد تا یاری ام کند از جا بلند شوم. انگشتانش از بارش باران خیس بود و شاید هنوز از ترس از دست دادنم، میلرزید که به قدرت مردانه اش بلند شدم و شنیدم تا میخواست مرا بلند کند، زیر لب زمزمه میکرد: »یا علی!« که من هم زبان به ذکر »یا علی!« گشودم و عاشقانه قد کشیدم. با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پله ها استراحت میکردند، عبور کردم و همچنانکه دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس کربلا نهادم و دیگر نگران گذشتن از میان خیل نامحرمان نبودم که شوهر شیعه ام برایم راه باز میکرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم امام حسین ع ببرد. ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🆔:@zeinabyavaran313
💢 در اين شرايط بحرانی جای يک مجلس انقلابی خاليست... ✍ این روزها چقدر جای خالی مجلسی که پای کار باشد و رئیس جمهور را وادار به جدی گرفتن کند؛ وزارت صمت را مکلف به تامین مایحتاج بیمارستان ها کند؛ وزارت کشور را مجبور به محدودیت شدید عبور و مرور شهرها کند... خالیست! اما چه توقعی ست از مجلسی که در چنین شرایطی تعطیل است؟! 🆔:@zeinabyavaran313
🚨تازه‌ترین آمار مبتلایان و جانباختگان در اثر در ایران ▪️سخنگوی وزارت بهداشت: از ظهر دیروز تا امروز و بر اساس نتایج آزمایشگاهی، ۹۵۸ مورد جدید ابتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد و کل مبتلایان به این بیماری در کشور به ۹۰۰۰ نفر افزایش یافت. ▪️خوشبختانه تاکنون ۲۹۵۹ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ بهبود یافته و ترخیص شده اند. ▪️متاسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۶۳ نفر از مبتلایان جدید کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و مجموع جان باختگان این بیماری در کشور به ۳۵۴ مورد رسید. 🆔:@zeinabyavaran313
🚨اطلاعیه ☝️نامبرده پس از شیوع ویروس در مسیر پاستور به ولنجک مفقود گردیده و تاکنون به محل کار خود مراجعه ننموده است در صورت اطلاع از وی جامعه پزشکی، مردم و مسئولین نگران را مطلع و مژدگانی دریافت کنید😅 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیکه سنگین عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در حضور نماینده دولت به روحانی! 🔺موسوی لارگانی: تنها کسی که به هشتگ عمل کرد رئیس جمهور بود! بقیه عمل نکردن! 🆔:@zeinabyavaran313
❌ مردم مسئله را به شوخی گرفته‌اند!! 🔺علیرضا زالی فرمانده ستاد عملیات مدیریت مقابله با کرونا در تهران: هموطنان ما هنوز مساله کرونا را به شوخی گرفته اند و با ادامه این وضع کادر درمانی ما به مشکل خواهند خورد. 🔺کرونا یک سرماخوردگی ساده نیست و می‌تواند افراد زیادی را به کام مرگ بکشاند. 🔺اگر می‌خواهیم نیرو‌های پزشکی و پرستاری بتوانند خدمات بهتری ارائه دهند باید بیمار دهی به بیمارستان را کم کنیم. 🔺جز در موارد ضروری از تردد در سطح شهر خودداری کنیم. 🆔:@zeinabyavaran313
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: . در اوقات گرفتاری و شدت خیلی باید خواند؛ زیرا دعای فرج، دعا برای فرج شخصی است، لذا در هنگام شدت باید به آن ملتزم شد. . 📚 در محضر بهجت، ج ۱، ص ۳۴۲ پویش همگانی قرائت دعای 🆔:@zeinabyavaran313