اصول تداوم محبت در زندگی.mp3
4.94M
🔴 اصول تداوم #محبت در زندگی
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
💠 پیشنهاد دانلود
🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل اول)
قسمت 22🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
به محض جمع شدن سفره، آقای عادلی با لبخندی کمرنگ از مادر
تشکر کرد: »حاج خانم! دست شما درد نکنه! خیلی خوش مزه بود!« ولی اثری ازشادی لحظات قبل از شام در صدایش نبود و مادر با گفتن »نوش جان پسرم!«جوابش را به مهربانی داد که رو به عبدالله کرد و گفت: »شرمنده عبدالله جان! اگه زحمتی نیس آچار رو برام میاری؟« و با گفتن این جمله از جا بلند شد و دیگرتمایلی به ماندن نداشت که در برابر تعارفهای مادر و عبدالله برای نشستن،به پاسخی کوتاه اکتفا کرد و سر پا ایستاد تا عبدالله آچار را برایش آورد. آچار را ازعبدالله گرفت و به سرعت اتاق را ترک کرد، طوری که احساس کردم میخواهداز چیزی بگریزد. با رفتن او، مثل اینکه قفل زبان محمد بار دیگر باز شده باشد،
شروع کرد: »من این پسره رو دیدم! اوندفعه که رفته بودیم خونه ابراهیم، سر جای پارک ماشین دعوامون شد!« و در برابر نگاه متعجب ما، عطیه شهادت داد: »راست میگه. کلی هم فحش بارِ محمد کرد!« سپس با خندهای شیطنت آمیز ادامه داد:نمیدونست ما فامیل لعیا هستیم. تو کوچه که دید جای ماشینش پارک کردیم،کلی به محمد بد و بیراه گفت.« پدر سا کت سر به زیر انداخته بود و هیچ نمیگفت و در عوض با هر جمله محمد و عطیه، انگار در دل من قند آب میکردند. با تمام وجود احساس میکردم گریه های هنگام نمازم، حاجتم را برآورده کرده است که لعیا با حالتی ناباورانه گفت: »اینا یکسالی میشه تو این آپارتمان هستن، من چیزی ازشون ندیدم!« و محمد جواب داد: »چی بگم زن داداش! اون شب که حسابی از خجالت من دراومد.« عبدالله در مقابل پدر، باد به گلو انداخت و برای اینکه کار را تمام کند، گفت: »راستش منم که دیدمش، اصلا ً از رفتارش خوشم نیومد.« از چشمان مهربان مادر میخواندم از اینکه شاید این حرفها نتیجه درگیری بین من و پدر را به نفع من تغییر دهد، خوشحال شده است، هرچند که نگرانی از آینده تنها دخترش همچنان در نگاهش موج میزد. محمد که از اوقات تلخی های عصر بیخبر بود، رو به من کرد و پرسید: »الهه! نظر خودت چیه؟« وعطیه که جزئیات ماجرا را از لعیا شنیده بود، با اطمینان جواب داد: »الهه اصلااز پسره خوشش نیومده!« و هرچند نگاه غضب آلود پدر را برای خودش خرید، اما کار من را راحت کرد و همین صحبت های خودمانی، توانست نظر پدر را هم تغییردهد و چند روز بعد که نعیمه خانم برای گرفتن جواب تماس گرفت، مادر با آوردن بهانه ای ماجرای این خواستگار را هم خاتمه داد.باد شدیدی که خود را به شیشه میکوبید، وادارم کرد تا پنجره را ببندم. برای آخرین بار نبات داغ را با قاشق چای خوری هم زدم تا خوب حل شود و سپس به همراه بشقابی برای مادر بُردم که روی مبل نشسته و دستش را سر شکمش فشارمیداد تا دردش قرار بگیرد. کمی خودش را روی مبل جلو کشید و با گفتن »قربون دستت!« لیوان را از دستم گرفت و من همانجا جلوی پایش روی زمین نشستم.تلویزیون روشن بود و با صدای بلند اخبار پخش میکرد. پدر به پشتی تکیه زده و در حالی که پاهایش را به سمت تلویزیون دراز کرده بود، با دقت به اخبار گوش میکرد. تعطیلی روز اربعین برای عبدالله فرصت خوبی بود تا برگه های امتحانی دانش آموزانش را صحیح کند و همچنانکه با خودکار قرمزش برگه پاسخنامه را علامت میزد، به اخبار هم گوش میداد. متن اخبار مربوط به حوادث تروریستی در عراق بود. حادثه ای که با بمب گذاری یک تروریست در مسیر زائران کربلا رخ داده و چندین کشته و زخمی بر جای گذاشته بود. عبدالله خودکار را روی میز
رها کرد و با ناراحتی گفت: »من نمیدونم اینا چه آدمهای بی وجدانی هستن؟!!!تو بغداد بمب میذارن و سنیها رو میکشن، از اینور تو جاده کربلا شیعه ها رومیکُشن!« که صدای رعد و برق در اتاق پیچید و عبدالله با لحنی تلختر ادامه داد: »اینا اصلاً مسلمون نیستن! فقط از طرف آمریکا و اسرائیل مأموریت دارن که مسلمونا رو قتل عام کنن! مادر که از شنیدن خبر کشته شدن تعدادی انسان بیگناه سخت ناراحت شده بود، نفس بلندی کشید، سپس رو به من کرد و گفت:»الهه جان! خیلی باد و خا ک شده. پاشو برو لباسها رو جمع کن.« از جا بلندشدم و چادرم را از روی چوب لباسی برداشتم که همزمان عبدالله هم نیم خیز شدو تعارف کرد: »میخوای من برم؟« و من با گفتن »نه، خودم میرم!« چادرم را سرکردم و از اتاق بیرون رفتم. در را پشت سرم بستم و به سمت راهرو چرخیدم که دیدم آقای عادلی با ظرف شله زردی که در دستانش قرار داشت، مردد روی پله اول راه پله ایستاده است. با دیدن من با دستپاچگی سلام کرد و از روی پله پایین آمد. جواب سلامش را زیر لب دادم و خواستم به سمت حیاط بروم که صدایم کرد: »ببخشید...« روی پاشنه پا به سمتش چرخیدم. سرش را پایین انداخت و با صدایی که از پشت پرده شرم و حیا بیرون نمی آمد، آغاز کرد: »معذرت میخوام،...
ادامه دارد....
نویسنده :فاطمه ولی نژاد🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
🆔:@zeinabyavaran313
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | افق علمی کشور در پنجاه سال آینده
🔻 رهبر انقلاب در #دیدار_نخبگان:
👈 من چند سال پیش گفتم که باید پیشرفت ما جوری باشد که تا پنجاه سال بعد ــ که از آن پنجاه سال الان پنج شش سالش گذشته ــ اگر کسی خواست به تازههای علمی دنیا دست پیدا کند مجبور باشد #فارسی یاد بگیرد؛ ما باید به اینجا برسیم؛ کما اینکه امروز اگر شما بخواهید تازههای علمی را به دست بیاورید مثلاً فرض کنید که مجبورید زبان انگلیسی بلد باشید؛ در بعضی زمینهها مثل حقوق و مانند اینها منباب مثال باید زبان فرانسه بلد باشید؛ ما باید کار را به اینجا برسانیم، یعنی باید این قدر شما پیش بروید که به طور تقریبی تا آن مقطعی که بنده اشاره کردم، در آن مقطع هر کس در دنیا بخواهد تازههای علمی را در بخشهای مختلف به دست بیاورد، ناچار باشد #زبان_فارسی یاد بگیرد تا بتواند از نوشتههای شماها استفاده کند. ۹۸/۰۷/۱۷
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️مثل زنان زمان جاهلیت نباشید....
حجت الاسلام رفیعی..
🆔:@zeinabyavaran313
✅تلنگر
✍بی ارزشترین نوعِ افـــتخار افتخار به داشتن ویژگیهایی است ڪه خود انسان در داشتنشان هیچ نقـشی ندارد. مثلِ: چهره، قد، رنگ چـشم، ملیت ثـروت خانوادگی و مذهب و..
از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حـرف بزنید. مثل: انسانیت، مهربانی، گذشت و
صـداقت و.. آدمی را آدمـيت لازم است عـــود را گـر بو نباشد هـيزم است.
🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه:
🌺اعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ»
سپس پاسخ و عذر آنها، چیزى جز این نیست که مى گویند: «به خداوندى که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبودیم!»
(انعام/۲۳)
🆔:@zeinabyavaran313
❇️ تفســــــیر❇️
در این آیه به این بحث توجه مى دهد: مگر بنا نبود آنها در مشکلات، شما را یارى کنند؟ و شما به این امید به آنها پناه مى بردید؟ پس چرا کمترین اثرى از آنها دیده نمى شود؟
آنها در بهت، حیرت و وحشت عجیبى فرو مى روند و پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که: سوگند یاد کنند: به خدا قسم ما هیچ گاه مشرک نبودیم به گمان این که: در آنجا نیز مى توان حقائق را انکار کرد (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنـّا مُشْرِکینَ).
در این که فتنه در آیه فوق، به چه معنى است، میان مفسران گفتگو است:
بعضى آن را به معنى پوزش و معذرت.
بعضى به معنى پاسخ.
و بعضى به معنى شرک گرفته اند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که: منظور از فتنه و افتنان همان دلباختگى به چیزى است، یعنى نتیجه دلباختگى آنها به شرک و بت پرستى که پرده اى بر روى اندیشه و خِرَد آنها افکنده، این شده است: در قیامت که پرده ها کنار مى رود، متوجه خطاى بزرگ خود بشوند، و از اعمال خود بیزارى جویند و به کلى انکار کنند.
🌼🌼🌼
و اصل فتنه در لغت چنان که راغب در مفردات مى گوید: آن است که طلا را در آتش بیفکنند و زیر فشار حرارت قرار دهند، تا باطن آن آشکار گردد و معلوم شود خالص است یا ناخالص؟
این معنى را در آیه فوق مى توان به عنوان یک تفسیر دیگر پذیرفت; زیرا آنها هنگامى که در روز رستاخیز در فشار سخت و وحشت هاى آن روز فرو مى روند بیدار مى شوند و به خطاى خود واقف مى گردند و براى نجات خود اعمال گذشته را انکار مى کنند.
«تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۳ سوره انعام »
🆔:@zeinabyavaran313
احکام
‼️پیش پول اجاره و مانند آن
🔷پول پیشی که مستأجر به موجر میدهد، اگر از منفعت کسب مستأجر باشد بعد از گذشت سال خمس دارد و هر وقت مستأجر بتواند آن را از موجر بگیرد باید خمس آن را بپردازد
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
🆔:@zeinabyavaran313
حدیث
🏴امام حسين عليه السلام:
🔺در باره چیزی که به تو مربوط است هم صحبت مکن مگر بدانی آنجا جای صحبت کردن است چه بسا گویندگانی که به حق سخن گفتند ولی سرزنش شدند.
📕بحارالأنوار ج 75 ص127
🆔:@zeinabyavaran313