احکام
‼️پیش پول اجاره و مانند آن
🔷پول پیشی که مستأجر به موجر میدهد، اگر از منفعت کسب مستأجر باشد بعد از گذشت سال خمس دارد و هر وقت مستأجر بتواند آن را از موجر بگیرد باید خمس آن را بپردازد
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
🆔:@zeinabyavaran313
حدیث
🏴امام حسين عليه السلام:
🔺در باره چیزی که به تو مربوط است هم صحبت مکن مگر بدانی آنجا جای صحبت کردن است چه بسا گویندگانی که به حق سخن گفتند ولی سرزنش شدند.
📕بحارالأنوار ج 75 ص127
🆔:@zeinabyavaran313
💢محترمانه و قدرشناسانه برخورد کنید"
✍️مردان دوست دارند که همسرشان به آنها احترام بگذارد و از آنها تمجید کند. در عین حال آنها به خاطر برخی از ویژگیهایشان دوست دارند تا قدردانی خود از همسرشان را به صورت غیرمستقیم ابراز کنند.
جریحه دار کردن غرور یک مرد برای او خیلی گران تمام میشود و امکان دارد در زندگی زناشویی تأثیر نامطلوب دائمی بگذارد. یک مرد به سختی میتواند خفیف شدن از جانب زنش را به فراموشی بسپارد...!
وقتی مرد احساس کرد که زن او را لایق و با جرأت میداند به خود میبالد و این شهامت را به دست میآورد که برای مقابله با هر مشکلی سینه سپر کند. او از لیاقت خود اطمینان مییابد و همین امر اعتماد به نفس لازم را در او به وجود میآورد.
💥زن میتواند با جملات تمجید آور که در نهایت لطف و محبت تنظیم شده باشد، شخصیت و احساس شوهرش را کاملاً عوض کند و از او مردی با لیاقت و با کفایت بسازد.
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بی توجهی در تربیت فرزند...( حاج آقا ماندگاری)⚡️⚡️
🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل اول)
قسمت 23🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
معذرت میخوام،الان که از سر کار بر میگشتم یه جا داشت نذری میداد من میدونم شما اهل سنت هستید ولی...« مانده بودم چه میخواهد بگوید و او همچنانکه چشمش به زمین بود، با لحنی گرم و شیرین زمزمه کرد: »ولی این نذری رو به نیت شماگرفتم.« سپس لبخندی زد و در حالی که ظرف را به سمتم میگرفت، ادامه داد:»بفرمایید!« نگاهم به دستش که ظرف شله زرد را مقابلم نگه داشته و آشکارامیلرزید، ثابت ماند که دستم را از زیر چادر بیرون آورده و ظرف را از دستش گرفتم. به قدری تحت اضطراب قرار گرفته بود که فرصت نداد تشکر کنم و با گفتنِ »سلام برسونید!« راه پله ها را در پیش گرفت و به سرعت بالا رفت. در حیرت رفتارشتابزده اش مانده بودم و در خیال غذای نذری که به نیت من گرفته بود و با همان حال دوباره به اتاق بازگشتم. عبدالله با دیدن من، چشمانش از تعجب گشاد شدو با خنده پرسید: »رفتی لباسها رو جمع کنی یا نذری بگیری؟« با این حرف او،مادر و پدر هم به سمتم رو گرداندند که پاسخ دادم: » نه... آقای عادلی تو راهرو منو دید و اینو داد.« پدر بی اعتنا سرش را برگرداند و باز به صفحه تلویزیون خیره شدو مادر که با زیرکی مادرانه اش حالم را خوب فهمیده بود، سؤال کرد: »خُب چرارنگت پریده مادرجون؟!!!« از کلام مادر پیدا بود که این ملاقات کوتاه و عمیق،دل مرا هم به اندازه دست او لرزانده که رنگ از رخم پریده است. ظرف راروی میزآشپزخانه گذاشتم و برای تبرئه قلبم که هنوز در پریشانی عجیبی میتپید، بهانه آوردم: »آخه تا در رو باز کردم، یه دفعه دیدمش، ترسیدم.«و برای فرار از نگاه عمیق مادر، به سمت در بازگشتم و از اتاق بیرون رفتم. وارد حیاط که شدم، به سرعت به سمت بند لباسها رفتم. دست قدرتمند باد، شاخه های تنومند نخلها را هم به بازی گرفته بود چه رسد به چند تکه لباس سبک که یکی از آنها هم بر اثر شدت وزش باد، کنده شده و روی خا ک باغچه افتاده بود. به سرعت لباسها را جمع کردم و بیآنکه نگاهی به پنجره طبقه بالا بیندازم، به اتاق رفتم. وارد اتاق که شدم دیدم ظرف شله زرد، دست نخورده روی میز مانده است. دسته لباسها را به یک چوب رختی آویختم تا سر فرصت مرتب کنم و به آشپزخانه رفتم. حیفم میآمدغذایی که با دنیایی از احساس برایمان آورده بود از دهان بیفتد. چهار کاسه چینی به همراه چهار قاشق در یک سینی چیدم و به همرا ظرف شله زرد به اتاق بازگشتم.شله زرد را با دقت به چهار قسمت تقسیم کردم و درون کاسه ها ریختم. اولین کاسه را مقابل پدر گذاشتم و کاسه بعدی را برای مادر بردم که لبخندی زد و باگفتن»دستش درد نکنه!« کاسه را از دستم گرفت. سهم عبدالله را کنار برگه ها روی میز گذاشتم که خندید و گفت: »این میخواد مثلامهمونداری مامان رو جبران کنه! ولی قبول نیس! چون خودش که نمیپزه، میره از بیرون میگیره!« مادر چین به پیشانی انداخت و با مهربانی گفت: »من که از این جوون توقعی ندارم! بازم دستش درد نکنه! بالاخره این بنده خدا هم تو این شهر غریبه! کاری بیشتر از این ازدستش برنمیاد.« اولین قاشق را که به دهان ُبردم، احساس کردم طعم گرم و شیرین این نذری خوش طعم، شبیه تابش سخاوتمندانه خورشید به سرتاسر عالم وجودم،انرژی بخشید. نمیتوانستم باور کنم این همه حلاوت از مقداری برنج و شکر وزعفران آفریده شود، مگر این ِ که احساس ته نشین شده در این معجون طلایی رنگ معجزه کرده باشد! شاید احساس کسی که به مناسبت چهلمین روز شهادت یکی از فرزندان پیامبرآن را پخته یا احساس کسی که به نیتی آن را در ظرف کشیده وتزئین کرده است! هر چه بود در مذاق من، طعمی از جنس طعم های معمول ایندنیا نبود! مادر کاسه خالی را روی میز گذاشت و با خوشحالی گفت: »با اینکه دلم درد می ِ کرد، ولی مزه داد!« عبدالله در حالی که با قاشق و با دقتی تمام ته کاسه را پا ک میکرد، با شیطنت گفت: »برم ببینم کجا نذری میدن، اگه تموم نشده بازم بگیرم!« از حرف او همه خندیدند، حتی پدر که لبخندی زد و کاسه خالی را کنارش روی فرش گذاشت.کاسه های خالی را جمع کردم و برای شستنشان به آشپزخانه رفتم. در خلوت آشپزخانه، نگاه نجیب و با حیایش، صدای آرام ولبریز از احساسش، لرزش دستانش، همه و همه به سراغم آمده و باز پایه های دلم را میلرزاند. لحظاتی که نگاهش نجیبانه به زیر افتاده بود، گمان میکردم دریایی از احساس در چشمانش موج میزد و به ساحل مژگانش میرسید، احساسی که نه سرچشمه اش را میشناختم و نه میدانستم به کجا سرازیر میشود و نه حتی میتوانستم به عمق معنایش دست پیدا کنم، ولی حس میکردم بار دیگر پرنده
خیالش در آسمان قلبم به پرواز در آمده و تنها حصارش، پناه پروردگارم بود که به ذکری خالصانه، طلب مغفرت از خدای مهربانم کردم...
ادامه دارد......
نویسنده :فاطمه ولی نژاد🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
🆔:@zeinabyavaran313
💠هرچه خواستي گناه كن!
شخصی خدمت #امام_حسين علیه السلام آمد و گفت: من فردی گناه كارم و در برابر گناه تاب نمي آورم مرا نصيحتي بفرماييد.
حضرت #سيدالشهدا علیه السلام به او فرمودند: پنج كار را انجام بده و سپس هرچه خواستي گناه كن!
♦️اول: روزی خدا را نخور و هرچه خواستی گناه كن!
♦️دوم: از قلمرو فرمانروايی خدا بيرون برو و هرچه خواستی گناه كن!
♦️سوم: به جايی برو كه خدا تو را نبيند و هرچه خواستی گناه كن!
♦️چهارم: هرگاه فرشته مرگ آمد تا جانت را بگيرد او را از خود بران و هرچه خواستی گناه كن!
♦️پنجم: هرگاه مالك دوزخ خواست تو را در آتش افكند در آتش نرو و هرچه خواستی گناه كن!
بحار الأنوار ج۷۸ قسمت كلمات امام حسين عليه السلام
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه:
🌺اعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ ۚ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ»
ببین چگونه به خودشان (نیز) دروغ مى گویند، و (آن روز) آنچه را به دروغ همتاى خدا مى پنداشتند، از دست مى دهند.
(انعام/۲۴)
🆔:@zeinabyavaran313
❇️ تفســــــیر❇️
در آخرین آیه مورد بحث براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مى فرماید: درست توجه کن! ببین! اینها کارشان به کجا مى رسد که به کلّى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مى کنند و حتى به خودشان نیز دروغ مى گویند (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ).
و تمام تکیه گاه هائى که براى خود انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مى پنداشتند همه را از دست مى دهند و دستشان به جائى نمى رسد، مى فرماید: و آنچه را به دروغ شریک خدا مى دانستند از دست مى دهند (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ)
🌼🌼🌼
نکته ها:
۱ ـ منظور از انْظُرْ: نگاه کن مسلّماً نگاه کردن با دیده عقل است نه دیده حسّ; زیرا صحنه هاى قیامت در دنیا قابل مشاهده نیست.
۲ ـ این که مى گوید: آنها بر خودشان دروغ بستند، یا به معنى این است که آنها در دنیا خود را فریب دادند و از راه حق بیرون رفتند.
و یا این که: در جهان دیگر که سوگند یاد مى کنند: ما مشرک نبوده ایم در حقیقت به خودشان دروغ مى بندند; زیرا مسلّماً آنها مشرک بودند.
«تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۴ سوره انعام »
🆔:@zeinabyavaran313