🔴سوال میکنند که فرقه شیرازی چه فرقه ای است و چه عقایدی دارد؟ چکیده افکار این فرقه، خلاصه کردن #اسلام در 4 چیز است:👇
1️⃣ ثواب داشتن #قمه زنی! (نتیجه: معرفی مذهب #شیعه بعنوان مذهب #خشونت و خونریزی در شبکه های جهانی و ذهن غیرمسلمانان)
2️⃣ #عزاداری پی در پی و #افراطی و دائمی ایام محسنیه و کاظمیه و.. (نتیجه: معرفی #شیعه بعنوان مذهب #عزا و ایجاد دلزدگی در جامعه)
3️⃣ توهین و #لعن مقدسات #اهل_سنت (برای شعله ور نگهداشتن جنگ شیعه و سنی و فتنه های مذهبی)
4️⃣ مخالفت با جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت #ضداسرائیلی (لیدر این فرقه که یک "آیت الله قلابی به اسم شیرازی است"! حتی یک جمله علیه جنایات #اسرائیل ندارد. و جالب است بدانید در #عربستانی که همه شیعیان خود را میکشد، فعالیت این فرقه آزاد است!)
👈 از اینرو، این فرقه #شیعه_انگلیسی یا #شیعه_اسرائیلی خوانده میشود.
🆔:@zeinabyavaran313
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سفره دلت را پیش دیگران باز نکن
🔴 #استاد_رفیعی
🆔 @zeinabyavaran313
اگر در زندگی نگاهت به داشته هایت باشد ،
بیشتر خواهی داشت ....
اما اگر مدام به نداشته هایت فکر کنی،
هیچ وقت هیچ چیز برایت کافی نخواهد بود
فکرت رو ترمیم کن...
🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل اول)
قسمت ۳۱🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
مریم خانم از پذیرایی مادر با خوشرویی تشکر کرد و در عوض پیشنهاد داد: »حاج خانم اگه اجازه میدید، مجید و الهه خانم با هم صحبت کنن!« مادر برای کسب تکلیف نگاهی به پدر انداخت و پدر با سکوتش، رضایتش را اعلام کرد. با اشاره مادر از جا بلند شدم و به همراه هم به حیاط رفتیم و پس از چند لحظه، آقای عادلی و مریم خانم هم آمدند. مادر تعارف کرد تا روی تخت مفروش کنار حیاط نشستیم و خودش به
بهانه نشان دادن نخلها، مریم خانم را به گوشه ای دیگر از حیاط بُرد تا ما راحتترصحبت کنیم. با اینکه فاصله مان از هم زیاد بود، ولی حس حضورمان آنقدر بر دلمان سنگینی میکرد که هر دو سا کت سر به زیر انداخته و تنها طنین تپش
قلب هایمان را میشنیدیم، ولی همین اولین تجربه با هم بودن، آنچنان شیرین و لبریز آرامش بود که یقین کردم او همان کسی است که آن شب در میان گریه های نماز مغرب، از خدا خواسته بودم، گرچه شیعه بودنش همچون تابش تیز آفتاب صبح، رؤیای خوش سحرگاهی ام را میدرید و ته دلم را میلرزاند و باز به خیال هدایتش به مذهب اهل تسنن قرار میگرفتم. هر چند با پیوند عمیق و مستحکمی که به اعتبار مسلمان بودن بین قلب هایمان وجود داشت، در بستر همین دو مذهب متفاوت هم رؤیای خوش زندگی دست یافتنی بود. نغمه نفس هایمان در پژواک پرواز شاخه های نخل ها در دامن باد میپیچید و سکوتمان را پر میکرد، که او با صدایی آرام و لحنی لبریز حیا شروع کرد: »من به پدرتون، خونواده تون و
حتی خودتون حق میدم که بابت این اختلاف مذهبی نگران باشید. ولی من بهتون اطمینان میدم که این موضوع هیچ وقت بین من و شما فاصله نندازه!« صدایش به آرامش لحظات صحبت کردن با پدر نبود و زیر ضرب سرانگشت
احساسش میلرزید. من هیچ نگفتم و او همچنانکه سرش پایین بود، ادامه داد: »بعد از رضایت خدا، آرامش زندگی برای من مهمترین چیزه. برای همین، همه تلاشم رو میکنم و از خدا هم میخوام که کمکم کنه تا بتونم اسباب آرامش شما رو فراهم کنم.« سپس لبخندی زد و با لحنی متواضعانه از خودش گفت: »من سرمایه ای ندارم. همه دارایی من همین پولی هستش که باهاش این خونه رو اجاره کردم و پس انداز این مدت که برای خرج مراسم کنار گذاشتم. حقوق پالایشگاه هم به لطف خدا، کفاف یه زندگی ساده رو میده.« سپس زیر چشمی نیم نگاهی به صورتم انداخت، البته نه به حدی که نگاهش در چشمانم جا خوش کند و بلافاصله سر به زیر انداخت و زیر لب زمزمه کرد: »به هر حال شما تو خونه پدرتون خیلی راحت زندگی میکردید...«که از پس پرده سکوت بیرون آمدم و به اشاره ای قدرتمند، کلامش را شکستم: »روزی دست خداست!« کلام قاطعانه ام که شاید انتظارش را نداشت، سرش را بالا آورد و نگاهش را به نقطه ای نامعلوم خیره کرد و من با آرامشی مؤمنانه ادامه دادم: »من از مادرم یاد گرفتم که توکلم به خدا باشه!« و شاید همراهی صادقانه ام به قدری به دلش نشست که نگرانی چشمانش به ساحل آرامش رسید و لبخندی کمرنگ صورتش را پوشاند.
به اتاق که بازگشتیم، بحث جمع مردها، حول کسب و کار و اوضاع بازار میچرخید که با ورود ما، صحبتشان خاتمه یافت و مادر دوباره مشغول پذیرایی از میهمانان شد که عمو جواد رو به پدر کرد: »حاج آقا! بنده به خاطر کارم باید امشب برگردم تهران. خُب میدونید راه دوره و برای ما این رفت و آمد یه کم مشکله.« پدر که متوجه منظور عمو جواد شده بود، دستی به محاسن کوتاهش کشید و با لحنی ملایم پاسخ داد: »ما راضی به زحمت شما نیستیم. ولی باید با برادرهاش هم صحبت کنم. شما تشریف ببرید ما خبرتون میکنیم.« و با این جمله پدر، ختم جلسه اعلام شد.
ادامه دارد.....
نویسنده : فاطمه ولی نژاد🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خودمون رو آماده کنیم برای سربازی امام زمان(عج)
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب:
مردم امام زمان(عج) را میبینند، اما نمیشناسند. مانند حضرت یوسف که برادرانش او را میدیدند، روی فرش آنها راه میرفت، ولی نمیشناختند.
🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه:
🌺اعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»
زندگى دنیا،جز بازى و سرگرمى نیست و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزگارند، بهتر است.آیا نمى اندیشید؟!
(انعام/۳۲)
🆔 :@zeinabyavaran313
❇️ تفســــــیر❇️
سپس براى بیان موقعیت زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت، چنین مى گوید: زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
بنابراین، آنها که تنها به دنیا دل بسته اند و جز آن را نمى جویند و نمى طلبند در واقع کودکان هوسبازى هستند که یک عمر به بازى و سرگرمى پرداخته و از همه چیز بى خبر مانده اند!
تشبیه زندگى دنیا به بازى و سرگرمى از این نظر است که بازى ها و سرگرمى ها معمولاً کارهاى توخالى و بى اساسى هستند که از متن زندگى حقیقى دورند، نه آنها که در بازى پیروز مى شوند پیروز شده اند و نه آنها که شکست مى خورند شکست یافته اند; زیرا پس از پایان بازى همه چیز به جاى خود باز مى گردد!
بسیار دیده مى شود کودکان دور هم مى نشینند و بازى را شروع مى کنند یکى را امیر و دیگرى را وزیر، یکى را دزد و دیگرى را قافله اما ساعتى نمى گذرد که نه خبرى از امیر است و نه از وزیر، نه از دزد و نه از قافله .
و یا در نمایشنامه هائى که به منظور سرگرمى انجام مى شود، صحنه هائى از جنگ یا عشق یا عداوت مجسم مى گردند، اما پس از ساعتى خبرى از هیچ کدام نیست.
🌼🌼🌼
دنیا به نمایشنامه اى مى ماند که بازیگران آن، مردم این جهانند، که گاه این بازى کودکانه حتى عاقلان و فهمیده هاى ما را به خود مشغول مى دارد، اما چه زود پایان این سرگرمى و نمایش اعلام مى گردد.
لَعِب (بر وزن لَزِج) در اصل از ماده لُعاب (بر وزن غُبار) به معنى آب دهان است که از لب ها سرازیر گردد، و این که بازى را لعب مى گویند، به خاطر آن است که همانند ریزش لعاب از دهان است که بدون هدف انجام مى گیرد.
سرانجام زندگانى سراى دیگر را با آن مقایسه کرده، مى فرماید: سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است، آیا اندیشه و تعقل نمى کنید؟ (وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
زیرا حیاتى است جاویدان و فناناپذیر در جهانى وسیع تر و سطحى بسیار بالاتر.
در عالمى که سر و کار آن با حقیقت است، نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال، در جهانى که نعمت هایش با درد و رنج آمیخته نیست، و سراسر نعمت خالص است بى درد و رنج.
از آنجا که درک این واقعیات، با توجه به مظاهر فریبنده دنیا، براى غیر اندیشمندان ممکن نیست، لذا روى سخن در پایان آیه به چنین افراد شده است.
🌼🌼🌼
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که هدف از این آیات، مبارزه با وابستگى و دلبستگى به مظاهر جهان ماده و فراموش کردن مقصد نهائى آن است، و گرنه آنها که دنیا را وسیله اى براى سعادت قرار داده اند، در حقیقت جستجوگران آخرتند نه دنیا.
«تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۲ سوره انعام »
🆔 :@zeinabyavaran313
احکام
‼️اتصال به نماز جماعت در حال تشهدِ آخر امام جماعت
🔷اگر موقعی به جماعت رسد که امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب نماز جماعت برسد باید نیت کند و تکبیرة الاحرام بگوید و بعد بنشیند و تشهد نماز را با امام بخواند، ولی سلام نگوید و کمی صبر کند تا امام سلام نماز را بگوید، بعد بایستد و نماز را ادامه بدهد یعنی حمد و سوره را بخواند و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند. (این طریق مختص تشهد آخر نماز جماعت و برای درک ثواب جماعت است و نمیتوان آن را در تشهد رکعت دوم نمازهای سه رکعتی و چهار رکعتی انجام داد).
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
🆔:@zeinabyavaran313
﷽
#حدیث
💠امام حسین(علیه السلام):
🔴البُکاءُ مِن خَشیَةِ اللهِ نَجاةٌ مِنَ النّار.
🔷گریه از ترس(عظمت)خدا سبب نجات از آتش جهنم است‼️
📚حیات امام حسین(ع)/ج۱ ص۱۸۳
🆔:@zeinabyavaran313