13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آموزش حجاب و حیا به فرزندان
🔴 #استاد_تراشیون
🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل اول)
قسمت 32🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
وقتی محمد خبر را از زبان مادر شنید، خنده ای بلند سر داد و در میان خنده با صدایی بریده گفت: »انقدر مامان این پسره رو دعوت کرد و بهش شام و نهار داد که بیچاره نمک گیر شد!« ابراهیم پوزخندی زد و با حالتی عصبی رو به مادرکرد: »گفتم این پسره رو این همه حلوا حلواش نکنین! انقدر ناز به نازش گذاشتین
روش زیاد شد!« که این حرفش، اعتراض شدید لعیا را برانگیخت: »حالا هر کی میومد خواستگاری عیب نداشت! اونوقت این بنده خدا روش زیاد شده!« وابراهیم با عصبانیت پاسخ داد: »ببینم این از تهران اومده اینجا کار کنه یا چشم چرونی؟!!!« از حرف تندش، قلبم شکست که مادر اخم کرد و تشر زد: »ابراهیم!خجالت بکش! تو خودت چند بار باهاش سریه سفره نشستی، یه بار دیدی که به الهه چشم داشته باشه؟ هان؟« ابراهیم چشم گشاد کرد و با صدایی بلند طعنه زد:»من نمیدونم این پسره چی داره که انقدر دلتون رو برده؟!!! پول داره؟!!! خونواده داره؟!!! مذهبش به ما میخوره؟!!!« پدر مثل اینکه از حرفهای ابراهیم باز مردد
شده باشد، سا کت سر به زیر انداخته بود و در عوض مادر قاطعانه جواب داد:مگه مذهبش چیه؟ مگه زبونم لال، کافره که اینجوری میگی؟!!! مگه این مدت ازش لاقیدی دیدی؟!!! اگه پدر و مادر بالا سرش نبوده، گناه که نکرده! گناه اون صدام ذلیل مرده اس که این آتیش رو به جون مردم انداخت! روزی رو هم که خدامیرسونه! جوونه، کار میکنه، خدا هم إنشاءالله به کار و بارش برکت میده!« اما ابراهیم انگار قانع شدنی نبود و دوباره رو به مادر خروشید: »یعنی شما راضی میشی خواهر من بره تو یه خونه اجاره ای زندگی کنه؟ که تازه آقا بشه دوماد سرخونه؟!!!« و این بار به جای مادر، محمد جوابش را داد: »من و تو هم که زندگیمون رو تو همین خونه اجاره ای شروع کردیم! تازه اگه این بنده خدا پول پیش و اجاره میده، ما که مفت و مجانی زندگی میکردیم!« و سپس با لحنی قاطع ادامه داد: »من که به عنوان برادر راضی ام!« جواب محمد در عین سادگی آنچنان دندانشکن بود که زبان ابراهیم را بست و عطیه با لبخندی پشت حرف شوهرش را گرفت: »من که چند بار دیدمش، به نظرم خیلی آدم خوبی میاد!« و لعیا هم تأیید کرد: »به نظر منم پسر خوبیه! تازه من خودم دوران دبیرستان یه دوست داشتم که با یه پسر شیعه ازدواج کرد. الان هم با دو تا بچه دارن خوب و خوش زندگی میکنن! یه بارم نشده که بشنوم مشکلی داشته باشن.« ابراهیم که در برابر حجم سنگین انتقادات کم
آورده بود، قیافه حق به جانبی گرفت و با صدایی گرفته از خودش دفاع کرد: »من میگم بین این همه خواستگار خوب و مایه دار که مثل خودمون سنی هستن، چراانگشت گذاشتین رو این پسر شیعه؟« و این گلایه ابراهیم، بالاخره حرف گلوگیر پدر را به زبانش آورد: »به خدا منم دلم از همین میسوزه!« که مادر بلافاصله جواب داد: »عبدالرحمن! ابراهیم جوونه، یه چیزی میگه! شما چرا؟ شما که ریش سفیدکردی چرا این حرفو میزنی؟ هر کسی یه کُفوی داره! قسمت هر کی از اول روپیشونیش نوشته شده! اگرم این وصلت سر بگیره، قسمت بوده!« که در اتاق بازشد و عبدالله آمد و با ورودش، ابراهیم دوباره شروع به نیش زدن کرد: »آقا معلم!تو که رفیق گرمابه و گلستونش بودی چرا نفهمیدی چی تو سرشه؟« عبدالله که ازسؤال بی مقدمه ابراهیم جا خورده بود، با تعجب پرسید: »کی رو میگی؟« و ابراهیم طعنه زد: »این شازده دوماد رو میگم!« عبدالله به آرامی خندید و گفت: »خود الهه هم نفهمیده بود، چه برسه به من!« و ابراهیم با گفتن »آخی! چه پسر سر به زیری!!!«پاسخ عبدالله را به تمسخر داد و رو به مادر کرد: »خب مامان، ما دیگه زحمت روکم کنیم!« سپس نگاهی به من کرد و با لحن تلخی کنایه زد: »علف هم که به دهن بزی شیرین اومده! مبارک باشه!« و با اشاره ی دست، لعیا را هم بلند کرد و درحالی که دست ساجده را میکشید، خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن ابراهیم،گفتگوها خاتمه یافت و محمد و عطیه هم رفتند. مادر خسته و کلافه از مجادله ای که با ابراهیم کرده بود، روی کاناپه دراز کشید و در حالی که سر شکمش را فشار میداد، ناله زد: »نمیدونم چرا یه دفعه انقدر دلم درد گرفت!« پدر بی ِ توجه به شکوه مادر، تلویزیون را روشن کرد و به تماشای اخبار ساعت چهار بعدازظهر نشست،اما من نگران حالش، کنار کاناپه روی زمین نشستم و گفتم: »حتما
ً از حرفهای ابراهیم عصبی شدی.« و عبدالله به سمتمان آمد و گفت: »ابراهیم همینجوریه! کلا دوست داره ایراد بگیره و غُر بزنه!« سپس به صورت مادر خندید و ادامه داد:»مامان! غصه نخور! اگه خدا امری رو مقدر کنه، احدی نمیتونه مانعش بشه!« ازفرصت استفاده کردم و تا عبدالله با حرفهایش مادر را آرام میکرد، به آشپزخانه رفتم تا برای مادر شربت عرق نعنا درست کنم، بلکه دردش آرام بگیرد. لیوان را که به دستش دادم،
ادامه دارد.....
نویسنده :فاطمه ولی نژاد🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
🆔:@zeinabyavaran313
⚡️ استقامت در برابر فشار و تحریم از دیدگاه قرآن
🔸از آیات قرآن این معنا به دست میآید که انسان تنها با استقامت میتواند موفقیتهای خود را تضمین کند. پس هر حماسه بزرگی نیازمند استقامتی کامل است
🔸استقامت که در فارسی از آن به ایستادگی و پایداری تعبیر میشود، حالتی نفسانی در انسان است که آدمی را در مسیری راست به دور از هرگونه کژی و انحراف قرار میدهد و تا رسیدن به هدف هیچگونه انفعال و کوتاهی در او پدید نمیآید.
🔸از مهمترین عوامل ایجادی استقامت ایمان است؛ چرا که ایمان به معنای اذعان و تصدیق عقلی و گرایش عاطفی و قلبی به حقانیت چیزی است. چنین ایمانی است که انسان را وادار میکند تا در مقام عمل عزم نماید و استقامت ورزد. از همین روست که خداوند در آیه ۱۳۹ سوره آلعمران میفرماید کسی که ایمان داشته باشد هرگز در مقام عمل سستی نمیورزد و کوتاه نمیآید.
🔸شکی نیست که برای جامعه اسلامی، رضایت خداوند و رسیدن به سعادت ابدی اصالت دارد. البته اگر بتواند این سعادت را با زندگی آرامش بخش و آسایش نسبی در همین دنیا قرین سازد که بسیار مطلوب است، ولی اگر نتواند و میبایست سعادت دنیوی را فدای سعادت اخروی کند، همان کار را خواهد کرد. از این روست که از جان و مال خود میگذرد و بدبختی دنیوی را برای سعادت و عزت ابدی میپذیرد.
🔸وقتی دشمنان اسلام پیامبر(ص) را در محاصره قرار دادند و همه گونه فشار نظامی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را بر حضرت وارد کردند تا ایشان از مواضع خود عقبنشینی کند و اسلام و دولت اسلامی را کنار گذارد و به جمع جهانی آنان بپیوندد که همان سنتهای باطل و بیدادگری فراگیر و ستم و استکبار و ظلم بود، ایشان با استقامت خود و مومنان همراهش کوشیدند تا از اصول خود کوتاه نیایند.
🔸آیه ۱۲۰ سوره بقره یادآور میشود که دشمنان هرگز کوتاه نمیآیند مگر اینکه اصول را ترک کرده و با آنان همراه شوید. پس گمان نکنید که با کوتاه آمدن در یک امر و یا اصلی آنان کوتاه بیایند بلکه همان طور گام به گام مواضع اصولی شما را تسخیر کرده و پیشروی میکنند تا شما را نابود کنند و به دین و ملت خود بازگردانند.
🔸اکنون فشارهای جهانی از سوی استکبار نیز به همین منظور است تا دولت و امت اسلام کوتاه بیابند و به جامعه جهانی استکباری آنان بازگردند. دادن هر امتیازی به دشمنان به معنای موفقیت نیست؛ بلکه انحرافی است که مانع از استقامت و صبر است؛ چرا که دشمن را گستاختر و به تغییر مواضع اصولی امیدوارتر میکند. هنگامی که فشار بر دولت اسلامی پیامبر(ص) بهویژه تحریمهای سخت و کشنده صورت گرفت، برخی از مومنان مدینه گمان کردند که باید کوتاه بیایند تا از نظر اقتصادی کمتر تحت فشار قرار گیرند و خداوند هشدار میدهد که اینگونه نیست که با کوتاه آمدن شما دشمن کوتاه بیاید.
🔸امت اسلام اگر استقامت ورزد و با خلق حماسههای بزرگ در صحنههای جهاد علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و نظامی دشمن را خوار و زبون کند، آنگاه است که آسایش و آرامش دنیوی نیز نصیب امت خواهد شد و رستگاری در آخرت برای آنان تضمین میشود.(فصلت، آیه ۳۰؛ احقاف، آیه ۱۵؛ انفال، آیه ۴۵)
🔸در هنگام حماسهسازی امت از طریق ایستادگی و پایداری در برابر دشمن است که امدادهای غیبی نصیب امت خواهد شد.(فصلت، آیات ۳۰ و ۳۱) پس باید امت همواره با توکل به خدا امیدوار باشد که بر خلاف تحلیلهای علمی و منطقی، تغییراتی به نفع آنان رخ خواهد داد که مقام ایشان را تثبیت و هرگونه تزلزل مادی و معنوی را از ایشان میزداید و جایگاه ایشان را در بلندی اقتدار اسلام و علو الهی تثبیت و استحکام میبخشد؛ چنانکه بر اصحاب بدر این اتفاق افتاد و معادلات دشمن را در هم ریخت.
📝 محمد صدرا آقاجانی روزنامه کیهان
🆔:@zeinabyavaran313
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اهل مسابقه باش!
➕پاسخ به یک پرسش مهم:
🔻 با استرس بردن و ناراحتی باختن چجوری کنار بیایم؟
#تصویری
🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه:
🌺اعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ ۖ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ»
به یقین مى دانیم که گفتار آنها، تو را غمگین مى کند؛ ولى (غم مخور و بدان که) آنها تو را تکذیب نمى کنند. بلکه ستمکاران، آیات خدا را انکار مى نمایند.
(انعام/۳۳)
🆔:@zeinabyavaran313
❇️ تفســــــیر❇️
مصلحان و مشکلات راه
شک نیست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فکرى که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت، گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان، و گاهى از نسبت هاى ناروائى که به او مى دادند غمگین و اندوهناک مى شد. خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلدارى مى داد، تا با دلگرمى و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند.
از جمله درآیه فوق مى فرماید: ما مى دانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین مى کند (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَـقُولُونَ).
ولى بدان که آنها تو را تکذیب نمى کنند و در حقیقت آیات ما را انکار مى کنند و بنابراین طرف آنها درحقیقت ما هستیم نه تو (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظّالِمینَ بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ).
نظیر این سخن در گفتگوهاى رائج میان ما نیز دیده مى شود که گاهى شخص برتر به هنگام ناراحت شدنِ نماینده اش، به او مى گوید:
غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلى ایجاد شود، براى من است نه براى تو، و به این وسیله مایه تسلّى خاطر او را فراهم مى سازد.
🌼🌼🌼
این احتمال نیز از جهتى قابل ملاحظه است که منظور از آیه، این است که مخالفان تو در حقیقت به صدق و راستى تو معتقدند و در حقانیت دعوتت شک ندارند، اگر چه ترس از به خطر افتادن منافعشان مانع از تسلیم در مقابل حق مى شود و یا تعصب و لجاجت اجازه قبول به آنها نمى دهد .
از تواریخ اسلامى نیز استفاده مى شود که حتى مخالفان سرسخت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در باطن، به صدق و راستى او در دعوتش معتقد بودند، از جمله این که نقل کرده اند: روزى ابوجهل با پیامبر(صلى الله علیه وآله)ملاقات کرد و با او مصافحه نمود. کسى به او اعتراض کرد: چرا با این مرد مصافحه مى کنى؟
گفت: به خدا سوگند مى دانم او پیامبر است و لکن ما زمانى تابع عبد مناف بوده ایم! (یعنى پذیرفتن دعوت او سبب مى شود که ما تابع قبیله آنان شویم).
و نیز نقل شده: شبى ابوجهل، ابوسفیان و اخنس بن شریق که از سران سرسخت مشرکان بودند هر کدام به طور مخفیانه که هیچ کس متوجه نشود، و حتى این سه نفر از حال یکدیگر هم با خبر نبودند، براى شنیدن سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در گوشه اى خزیده تا صبح تلاوت آیات قرآن حضرت را مى شنیدند، هنگامى که سپیده صبح دمید، پراکنده شدند.
اما در راه بازگشت به هم رسیدند و هر کدام عذر خود را براى دیگرى شرح مى داد، سپس عهد کردند: این کار را تکرار نکنند; زیرا قبول داشتند اگر جوانان قریش از آن آگاه گردند، سبب گرایش آنها به محمّد(صلى الله علیه وآله) خواهد شد.
شب دیگر، هر کدام به گمان این که رفقایش آن شب نخواهد آمد براى شنیدن آیات قرآن به نزدیکى خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا مجمعى که مسلمانان داشتند آمد، اما هنگام صبح باز سرّ آنان بر یکدیگر فاش شد، و به سرزنش یکدیگر پرداختند و مجدداً عهد و پیمان بستند که این آخرین بار بوده باشد.
ولى اتفاقاً این کار در شب سوم باز تکرار شد، صبح اخنس بن شریق عصاى خود را برداشت و به سراغ ابوسفیان آمده، به او گفت:
صریحاً با من بگو: عقیده تو درباره سخنانى که از محمّد شنیدى چیست؟
گفت: به خدا سوگند! من چیزهائى شنیدم که آنها را به خوبى درک کردم، و مقصود و مضمون آن را مى فهمم، اما آیاتى نیز شنیدم که معنى و مقصود آن را نفهمیدم.
اخنس گفت: من نیز به خدا سوگند چنین احساس مى کنم، سپس برخاست و به سراغ ابوجهل آمد و همین سؤال را از او کرد که رأى تو درباره سخنانى که از محمّد شنیدى چیست؟
او در جواب گفت: چه مى خواهى بشنوم؟ حقیقت این است که ما و فرزندان عبد مناف در به چنگ آوردن ریاست با هم رقابت داریم، آنها مردم را اطعام کردند، ما نیز براى این که عقب نمانیم اطعام کردیم، آنها مرکب بخشیدند ما نیز مرکب بخشیدیم، آنها بخشش هاى دیگر داشتند ما نیز داشتیم و به این ترتیب دوش به دوش یکدیگر پیش مى رفتیم.
اکنون آنها مى گویند: ما پیامبرى داریم که وحى آسمانى بر او نازل مى شود، اما ما اکنون چگونه مى توانیم در این موضوع با آنها رقابت کنیم؟! وَ اللّهِ لا نُؤْمِنُ بِهِ أَبَداً وَ لا نُصَدِّقُهُ: به خدا سوگند! هرگز نه به او ایمان نخواهیم آورد و نه او را تصدیق خواهیم نمود .
اخنس برخاست و مجلس او را ترک گفت.
🌼🌼🌼
در روایت دیگرى مى خوانیم: روزى اخنس بن شریق با ابوجهل رو به رو شد، در حالى که هیچ کس دیگر در آنجا نبود، به او گفت:
راستش را بگو! محمّد صادق است یا کاذب؟ هیچ کس از قریش در اینجا غیر از من و تو نیست که سخنان ما را بشنود.
ابوجهل گفت: واى بر تو و اللّه به عقیده من او راست مى گوید و هرگز دروغ نگفته است.
ولى اگر بنا شود خاندان محمّد همه مناصب را به چنگ آورند: پرچم حج، آب دادن به حجاج، پرده دارى کعبه، و مقام نبوت، براى بقیه قریش چه باقى مى ماند؟!
از این روایات و مانند آنها استفاده
مى شود که بسیارى از دشمنان سرسخت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در باطن به صدق گفتار او معترف بودند.
اما رقابت هاى قبیلگى و مانند آن، به آنها اجازه نمى داد، و یا شهامت آن را نداشتند که رسماً ایمان آورند.
البته این را نیز مى دانیم که: این گونه اعتقاد باطنى مادام که با روح تسلیم آمیخته نشود، کمترین اثرى نخواهد داشت، و انسان را در سلک مؤمنان راستین قرار نمى دهد.
«تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۳ سوره انعام »
🆔:@zeinabyavaran313
احکام
‼️انواع تقلید
🔷تقلید از یک نظر بر دو قسم است:
1️⃣ ابتدایی: (یعنی تقلید کردن از مجتهد مرده بدون آن که قبلاً در زمان حیات وی از او تقلیدکرده باشد) که بنا به احتیاط(واجب) جایز نیست.
2️⃣بقایی: (یعنی باقی بودن بر تقلید از مجتهد مردهیی که در زمان حیات وی از او تقلید کرده است) که در همهی مسایل حتی در مسایلی که تا کنون مکلف به آنها عمل نکرده جایز و مجزی است.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
🆔:@zeinabyavaran313
﷽
#حدیث
💠امام رضا(علیه السلام):
🔴من فَرَّجَ عَن مُٶمِنٍ؛ فَرَّجَ اللهُ عَن قَلبِه یَوَمَ القِیامَه.
🔷هر کس مشکلی از مومنی برطرف کند،خداوند در قیامت غم و اندوه را از قلب او برطرف میکند🌸
📚اصول کافی/ج۳ ص۲۶۸
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_کوتاه
💠خانمها دنبال ارتباط #کلامی هستند!
🔴 #پیشنهاد_دانلود
🆔:@zeinabyavaran313