eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
7.8هزار ویدیو
514 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴چرا #۹_دی یک روز ملی است و چرا بزرگداشت آن لازم است؟! 1. ۹ دی یک مناسبت حزبی نیست بلکه حقیقتا یک یوم الله ملی است. در روز ۹ دی، حامیان یک نامزد به خیابان نیامدند، بلکه مردم با ذائقه‌های متفاوت فکری و به خیابان آمدند و پاییندی همگان به قانون را مطالبه کردند. 2. در ۹ دی مردم دیدند که پای خود را از حریم یک نامزد انتخاباتی فراتر گذاشته‌اند و گام در مرحله براندازی و عقده‌گشایی در برابر جمهوری اسلامی برداشته‌اند و در این مسیر از هتک حرمت به قانون اساسی، جایگاه ولی فقیه، عاشورای حسینی و خدشه به منافع ملی، امنیت ملی و وحدت ملی ابا ندارند. 3. در ۹ دی مردم هم چنگ و دندان و نیشخند دشمنان ایران اسلامی را از می‌دیدند، هم تلاش‌شان برای حمایت از فتنه‌گران با تحمیل تحریم‌ها و فشارهای بی‌سابقه را و هم بی‌تفاوتی و بی‌خیالی فتنه‌گران و اصرارشان به طی مسیر خائنانه فتنه و دیگر نمی‌توانستند بپذیرند این اقدام در جهت احقاق حق یا خدمت به مردم یا حتی خدمت به کسانی باشد که به ایشان رأی داده‌اند. 4. در مردم از ذائقه‌های سیاسی خود گذشتند و حول محور منافع ملی و قانون اساسی و بیرق امام حسین(ع) جمع شدند و این خروش پر شور باعث شد تا فتنه‌گران متوجه شوند که حنای‌شان دیگر حتی نزد حامیان‌شان رنگی ندارد و ساکتان نیز بفهمند که دیگر مهی برای پرسه در آن وجود ندارد. 5. آری! نه تنها برای فتنه‌گرانی که با بی‌ظرفیتی در برابر رأی مردم شورش کردند، پیامی قاطع داشت بلکه هشداری هم بود برای همه کسانی که در آینده بخواهند در برابر رأی مردم بایستند و از بدعت خطرناک تبعیت کنند. 6. البته در کشور جریانات بی‌ظرفیتی داریم که همواره به غیر از راه قانونی و صحیح، دوست دارند از گزینه‌های غیرقانونی و فتنه‌گرانه علیه حاکمیت و آرای مردم، در آنجا که به نفعشان نباشد، استفاده کنند و بدیهی است این جریانات می‌کوشند قباحت فتنه را بپوشانند و خیانت فتنه‌گران را یا در حد همان رقابت قبل از توجیه کنند! 7. آری! امروز اگر چه ١٠ سال از فتنه ۸۸ گذشته است اما "٩ دی" به عنوان نماد روزی که همه مردم در حمایت از قانون اساسی، مقدسات، منافع ملی و امنیت ملی و وحدت ملی ایستادند، در تاریخ ماندگار شد، و بزرگداشت این یوم الله باعث میشود تا هیچ شخص و جریانی، دیگر به فکر شورش در برابر آرای مردم و قانون اساسی نباشد. 8. ۹ دی روزی است که شورش عظیم فتنه گران علیه جمهوریت و اسلامیت نظام شکست خورد و شکست فتنه ۸۸ همانند تشکیل و در همان راستا امری فرخنده و مبارک است که اگر بزرگ داشته نشود چه بسا زحماتی که برای کشیده شده است و آثار و برکات آن را به راحتی فراموش کنیم و به حفظ آن اهتمام لازم را نداشته باشیم. ‌‌🆔:@zeinabyavaran313
کتاب فصل بذر پاشی بیانات رهبری تربیت فرزند.pdf
2.95M
📚 #کتاب_فصل_بذرپاشی 🔴 بیانات رهبر معظم انقلاب درباره 💠 #تربیت_کودک 💠 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ معرفی | آیات عهد؛ فتنه هشتاد و هشت 👈 آیات عهد، یک روایت تصویری ویژه از چهل سال فعالیتها و نقاط مهم عملکرد انقلابی حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای است که مخاطبان را با گوشه‌های بی‌نظیری از کنش‌های اثرگذار ایشان از آغاز پیروزی انقلاب و سی سال رهبری نظام اسلامی آشنا می‌کند. 👈 شماره‌ی ویژه‌ی این مجموعه به گوشه‌هایی از تدابیر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جریان فتنه سال ۱۳۸۸، با محوریت دفاع از «قانون» و حقوق ملت می‌پردازد. 👈 در این قسمت که به مناسبت سالروز حماسه نهم دی منتشر می‌شود، سیری از تحولات مرتبط با حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، مدعیات جریان اغتشاشگر و اقدامات متقابل رهبری و نظام اسلامی را مشاهده میکنید. 📜 پرونده 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴«آشتی ملی» معنی ندارد. ♦️امام خامنه ای: مردم با کسانی که روز عاشورا آمدند وسط خیابان و با قساوت و بی‌حیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت و کتک زدند، قهرند و آشتی نمی‌کنند. 🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت (فصل سوم) قسمت 89✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ و او همچنانکه شلوارش را وارسی میکرد و شن و ماسه ها را میتکاند،لبخندی زد و با شیطنت پرسید: »یعنی من رو راه نمیدن؟« ومن که از این تصمیمش به هیجان آمده بودم، با خوشحالی پاسخ دادم:چرا، فقط تعجب کردم!« و فکری به ذهنم رسید که به نیم رخ صورتش نگاه کردم و با لحنی محطاتانه اطلاع دادم: »آخه اینجا مُهر نداره!« به آرامی خندید، جانماز کوچکی را از جیبش در آورد و گفت: »مُهر همرامه الهه جان!« و هر چه به مسجد نزدیکتر میشدیم،ذهن من بیشتر مشوش میشد که گفتم: »اینجا الان فقط نماز مغرب میخونن.نماز عشاء رو بعداً میخونن.« به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه جواب دلواپسی هایم را داد: »الهه جان! من الان نُه ماهه که دارم با یه دختر سنی زندگی میکنم! چرا انقدر نگرانی عزیزم؟!!! خُب وقتی اونا نماز مغرب رو خوندن، من نمازعشاء رو فُرادی میخونم. تازه دفعه اولم که نیس، قبلاً هم اینجا اومدم.« به مقابل مسجد رسیدیم و باید از یکدیگر جدا می شدیم که لبخندی نشانم داد و سفارش کرد: »مراقب خودت باشه الهه جان! هم مراقب خودت، هم مراقب حوریه!« و بادلهایی که بعد از اینهمه همراهی، هنوز تاب دوری همدیگر را نداشته و به فاصله یک نماز، بی قراری میکردند، از هم جدا شدیم و من یکسر به وضوخانه رفتم. همانطور که وضو میگرفتم تمام فکرم پیش مجید بود که بایستی در وضوخانه مردانه در میان جماعتی سنی به روش شیعیان وضو بگیرد و بعد درصفوف نماز جماعت مسجد اهل تسنن با دست باز به نماز ایستاده و بر مُهرسجده کند و مانده بودم که با این همه تفاوت، چرا پیشنهاد آمدن به این مسجد را داد و چرا به یکی از مساجد شیعیان نرفت تا با خیالی آسوده در میان هم مذهبان خودش نماز بخواند؟وضویم که تمام شد، چادر بندری ام را محکم دور سرم پیچیدم و به مسجد رفتم. وقتی در صف نماز جماعت نشستم، تازه سردردم خودی نشان داد و باز کمرم از درد ضعف رفت و با همان حال ناخوشی که بایستی بخاطر دوران مانده تا مادر شدنم، صبورانه تحمل میکردم و خوب میدانستم در پیشگاه پروردگارم چه پاداش بزرگی دارد، صدایش کردم که به مجید من عنایتی کرده و یاریاش کند تا به حرمت همه محاسن اخلاقی اش، مکارم اعتقادی اش نیزکامل شده و به مذهب اهل سنت هدایت شود. باز دلم هوایی شده بود که هر چه زودتر او هم به عنوان یک مسلمان سنی به این مسجد وارد شود که وقتی از مسجدخارج شدم و دیدم به انتظار آمدنم چند قدم آن طرفتر ایستاده، از منتهای جانم آرزوکردم که دعایم به درگاه خداوند مستجاب شود. مقابلش که رسیدم، نگاهم کرد وبا رویی گشاده گفت: »قبول باشه الهه جان!« و من با گفتن »ممنونم!« کنارش به راه افتادم و دیگر نمیتوانستم تمنای قلبی ام را پنهان کنم و میخواستم به بهانه ای سرِ صحبت را باز کرده باشم که پرسیدم: »مجید! چرا گفتی بیایم اینجا نمازبخونیم؟« شانه بالا انداخت و با خونسردی پاسخ داد: »خُب سرِ راهمون بود.«ولی خوب منظورم را فهمیده بود که صورتش را به سمتم چرخاند، با چشمانش به رویم خندید و با لحنی عاری از ریا ادامه داد: »البته چند متر بالاتر یه مسجد شیعیان هم بود، ولی دلم میخواست یه جایی بریم که تو دوست داشته باشی و راحت باشی!«و من بیدرنگ جواب دادم: »خُب اینجا هم تو راحت نبودی!« سرش را به نشانه منفی تکان داد و گفت: »نه الهه جان! اینجا هم مسجد بود. برای من مهم اینه که تو راحت باشی!« و ای کاش میتوانستم همانجا در جوابش بگویم که اگر راحتی ابدی الهه اش را میخواهد، برای همیشه چشمانش را به روی شیعه بودنش ببند وبه مذهب اهل تسنن در آید و هنوز پرنده آرزوهایم به منزل نرسیده بود که با محبت همیشگی اش ادامه داد: »هر وقت دوست داشتی، برای نماز جماعت میایم اینجا.« و همین مهربانی بی دریغش به من جسارت میداد تا هر چه دلم بهانه اش را میگیرد به زبان آورم که برای چند لحظه مکث کردم و بعد با لحنی لبریز ناز وگلایه پرسیدم: »خُب نمیشه همیشه بیایم اینجا؟« حدس زده بود که باز میخواهم قوّ ِت قفلِ قلبش را برای شکستن اعتقاداتش امتحان کنم که همانطور که کنارم قدم میزد، با لبخندی که لبانش را ربوده بود، سا کت سر به زیر انداخته و هیچ نمیگفت تا صحبتم را به مقصدی که میخواهم برسانم: »یعنی نمیشه خودت بیای اینجا؟ یعنی بخاطر من نیای...« و میدانست تا حرف دلم را نزنم، آرام نمیگیرم که نگاهش را از زمین جدا نمیکرد و با همان چشمان نجیب و به زیرافتاده، امان میداد تا دلم را به خدا سپرده و بپرسم: »یعنی نمیشه بیای اینجا ومثل بقیه نماز بخونی؟« که بالاخره نگاهش از زمین زیر پایش دل کَند و با رنجش خاطری که میخواست زیر هاله ای از لبخند پنهانش کند، پرسید: »مگه من چجوری نماز میخونم الهه؟« و شاید از حرفی که زده بودم، شیشه دلش طوری شکسته بود که همان عطر خنده هم از صورتش پرید و پرسید: »مگه من برای خدای دیگه ای نماز میخونم؟ یا مگه برای کسی غیر از خدا سجده میکنم؟
«نتوانستم این همه دل شکستگی اش را طاقت بیاورم که با نگاه پشیمانم به پای چشمانش افتادم و گفتم: نه مجید جان، منظورم این نبود!« و نمیخواستم فرصتی را که به قیمت شکستن قلب همسر مهربانم به دست آورده بودم، به همین سادگی از دست بدهم که با لحنی نرمتر، تکلیف امر به معروف و نهی از منکرم را اَداکردم: »مجید جان! من میدونم که شما هم برای خدا نماز میخونید، ولی خُب یه چیزایی سنت پیامبر ص هست که باید رعایت بشه. مثلاً اینکه موقع قرائت حمد وسوره، دست راست رو روی دست چپ بذاری، یا اینکه وقتی سوره حمد رو قرائت کردی، آمین بگی، یا اینکه هیچ نیازی نیس روی مُهر سجده کنی، روی فرش یاهمون سجاده هم میشه سجده کرد. یا مثلاً بعد از سلام نماز نباید سه بار دستت رو بیاری بالا و باید سلام نمازت رو به سمت چپ و راست بدی.« و بعد لبخندی زدم تا نفوذ کلامم بیشتر شده و با مهربانی ادامه دادم: »اگه این کارها رو انجام بدی،سنت پیامبر ص رو به جا اُوردی و خدا بیشتر دوست داره!« از چشمانش به خوبی میخواندم که نمیخواهد لحظات با هم بودنمان به این مباحثه های فرسایشی بگذرد و باز به روی خودش نمیآورد که با آرامش به حرفهایم گوش داد و بعد باطمأنینه آغاز کرد: »الهه جان! من خیلی از احکام و تاریخ اسلام اطلاع ندارم، ولی فکر کنم این چیزایی که تو میگی استنباط علمای اهل سنته! یعنی فقهای سنی اعتقاد دارن که این کارها سنت پیامبرص بوده، ولی فقهای شیعه یه چیز دیگه میگن. ما اعتقاد داریم که باید موقع نماز دستهامون دو طرف بدن آزاد باشه.اعتقاد داریم که نباید بعد از خوندن حمد، آمین بگیم، چون پیامبرص آمین نمیگفتن. ما روی چیزی غیر از خا ک سجده نمی کنیم و فقط سرمون رو روی مُهریا یه چیزی شبیه مُهر میذاریم، چون اعتقاد داریم پیامبرص اینجوری نمازمیخوندن. اینم که بعد از سلام نماز، سه بار تکبیر میگیم، از مستحبات نمازه.« از اینکه اینچنین بی با کانه قدم به میدان مناظره گذاشته بود، جا خوردم و ناراحت شدم که تنها به استناد فتوایی که علمای مذهب تشیع صادر کرده اند، سنت پیامبر ص را زیر سؤال میبرد که ابرو در هم کشیدم و با دلخوری پرسیدم: »یعنی میگی من دروغ میگم مجید؟!!!« از سپر معصومانه ای که در همین ابتدای مباحثه برافراشته بودم، به آرامی خندید و با مهربانی پاسخ داد: »نه الهه جان! برای چی ماباید به همدیگه دروغ بگیم؟ خُب تو حرف علمای سنی رو قبول داری، منم حرف علمای شیعه رو قبول دارم. همه ما هم از امت همین پیامبر ص هستیم. حالا سرِ یه سری مسائل یه کم اختلاف نظر داریم. همین!« و من که نمیخواستم بحث درهمین نقطه مبهم تمام شود، با لحنی قاطعانه پاسخ دادم: »خُب باید تحقیق کنیم تا این اختلاف نظر حل بشه. باید دید کدوم طرف درست میگه.«« که هر چند میدانستم حق با علمای اهل تسنن است اما میخواستم بحث را با همین موضع بی طرفانه پیش ببرم تا شاید بهتر نتیجه بگیرم، ولی دیگر نتوانستم ادامه دهم که غافل شده و طول یک خیابان بلند را بدون توقف آمده و هر چند میتوانستم همچنان تنگی نفسم را تحمل کنم، اما کمر دردم دیگر قابل تحمل نبود که همانجا وسط پیاده ِ رو ایستادم و با صدایی که از درد کمرم شبیه ناله شده بود، ادامه دادم:باید روی دلایل هر طرف فکر کرد و بحث کرد تا بالاخره بفهمیم چه کاری درسته!«که مجید مقابلم ایستاد و با نگاهی که از نگرانی حالم به لرزه افتاده بود، التماسم کرد: »الهه جان! تو رو خدا بس کن! رنگت مثل گچ سفید شده!«« سپس دستم راگرفت که خوب متوجه شده بود از شدت خشکی کمرم نمیتوانم سرِ پا بایستم وکمکم کرد تا تکیه ام را به کرکره بسته مغازه حاشیه پیاده رو بدهم و با دلواپسی پرسید: »الهه! حالت خوبه؟و من همانطور که چشمانم را از درد بسته بودم، زیرلب پاسخ دادم: »خوبم!« ادامه دارد... نویسنده :فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🆔:@zeinabyavaran313
☑️ حسین شریعتمداری: تصویب خودکشی از ترس مرگ است! 🔘مدیرمسؤول روزنامه کیهان:۹ دی سال ۸۸ ایستگاه پایانی فتنه است. در فتنه ۸۸ مشخص شد که دست دشمن از دیگر برنامه‌ها خالی است. 🔘پس از حضور حماسی و واقعی مردم در صحنه علیه اغتشاشگران، «کلینتون» در جایی عنوان کرد که ۴۰۰ میلیون دلار بودجه برای جنبش سبز در نظر گرفتیم تا فعالیتش را در فضای مجازی ادامه دهد چرا که در این فضا تعداد افراد قابل رصد نیستند و با این کار به دنبال بزرگ نمایی و ادامه همین فتنه بودند. 🔘تصویب FATF خودکشی از ترس مرگ است. پذیرفتن FATF یعنی اجازه داده به دشمن برای رصد همه تراکنش های مالی، اکنون که در جنگ اقتصادی با دشمن هستیم نباید به آنها اجازه دهیم تراکنش های تجاری و اقتصادی ما را رصد کنند و مانع از دور زدن تحریم‌ها توسط ایران شوند. 🆔:@zeinabyavaran313
🚨در فضای مجازی به یک دیگر نیازمندیم... ▪️«جاویدنیا»، معاون دادستان کل کشور در امور فضای مجازی: هدف از راه اندازی شبکه ملی اطلاعات این است که در عین حفظ استقلال و پویایی کشور، با دنیا بتوانیم ارتباط و تعامل داشته باشیم. ▪️در ناآرامی‌های اخیر اگر کنترل‌ها انجام می‌شد، نرم‌افزارهای ایرانی به همراه خدمات الکترونیکی به مردم ارائه شده بود و فیلترشکن‌ها محدود می‌شد، اصلا نیازی به بستن نبود. ▪️فضای مجازی فرصتی طلایی برای ضد انقلاب است تا با به کارگیری افکار مردم، امنیت کشور را به خطر بیندازند. ▪️اکنون در فضای مجازی به یک ۹ دی دیگر نیازمندیم چرا ‌که امروز می‌بینیم جزئیات زندگی هر فرد در اختیار دشمنان قرار گرفته است. 🆔:@zeinabyavaran313
🌺دعای روز سه شنبه 🆔:@zeinabyavaran313
🌺ذکر روز(صدمرتبه) 🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ» آنها کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده. پس به هدایت آنان اقتدا کن. (و) بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشى از شما نمى طلبم. این (رسالت، چیزى) جز یک یادآورى براى جهانیان نیست.» (انعام/۹۰) 🆔:@zeinabyavaran313
❇ تفســــــیر❇ آیه، برنامه این پیامبران بزرگ را یک سرمشق عالى هدایت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) معرفى کرده، مى فرماید: اینها کسانى هستند که مشمول هدایت الهى شده اند، بنابراین، به هدایت آنها اقتدا کن (أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ).(۴) این آیه، بار دیگر تأکید مى کند که اصول دعوت همه پیامبران الهى یکى است، اگر چه از نظر ویژگى ها و خصوصیات، به تناسب نیازمندى هاى مختلف هر زمان تفاوتهاى قابل ملاحظه اى داشته اند و آئین هاى بعدى کامل تر از آئین هاى قبلى بوده اند، کلاس هاى علمى و تربیتى، تا به آخرین آنها که برنامه نهائى است، یعنى اسلام، رسیده است. 🌼🌼🌼 در این که منظور از این هدایت که باید سرمشق پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) قرار گیرد چیست؟ بعضى از مفسران، احتمال داده اند همان صبر و پایدارى در مقابل مشکلات است. بعضى گفته اند: مقصود توحید و تبلیغ رسالت است. ولى ظاهراً هدایت مفهوم وسیعى دارد که هم توحید و سایر اصول اعتقادى را شامل مى شود، هم صبر و استقامت، و هم سایر اصول اخلاق و تعلیم و تربیت. از آنچه گفتیم روشن مى شود آیه فوق هیچ منافاتى با این ندارد که اسلام ناسخ ادیان و شرایع پیشین باشد; زیرا نسخ تنها شامل قسمتى از احکام مى شود، نه اصول کلى دعوت آنها. 🌼🌼🌼 پس از آن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین دستور داده مى شود: به مردم بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمى کنم، همان طور که پیامبران پیشین چنین درخواستى نکردند، من هم از این سنت همیشگى پیامبران پیروى کرده و به آنها اقتدا مى کنم (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً). نه تنها اقتداء به پیامبران و سنت جاویدان آنها ایجاب مى کند، پاداشى مطالبه نکنم، بلکه از آنجا که این آئین پاک که براى شما آورده ام یک ودیعه الهى است که در اختیار شما قرار مى دهم، در برابر رساندن ودیعه الهى به شما اجر و پاداش، مفهومى ندارد. به علاوه این قرآن، رسالت و هدایت جز یک بیدار باش و یادآورى به همه جهانیان چیز دیگرى نیست (إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرى لِلْعالَمینَ). و چنین نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومى و جهانى دارد، و هیچ گاه خرید و فروش نمى شود و کسى در برابر آن اجر و پاداشى نمى گیرد. این هدایت و رسالت نیز جنبه خصوصى و اختصاصى ندارد که بتوان براى آن پاداش قائل شد. با توجه به آنچه در تفسیر این جمله گفته شد، پیوند آنها با یکدیگر و با آیات قبل کاملاً روشن مى گردد. ضمناً از جمله اخیر، به خوبى استفاده مى شود که آئین اسلام جنبه قومى و و منطقه اى ندارد; چرا که یک آئین جهانى و همگانى است. «تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۰ سوره انعام » 🆔:@zeinabyavaran313
‼️کرم ضد آفتاب برای زن 🔷س 2279: زدن کرم ضد آفتاب که کمی پوست را سفیدتر می کند برای زن چه حکمی دارد؟ ✅ج: فی نفسه اشکال ندارد ولی اگر عرفاً زینت محسوب شود، باید از نامحرم پوشانده شود. 🆔:@zeinabyavaran313
‼️ امام صادق عليه السلام: 🔺آن کس که بدون حرکت می کند مانند کسی است که بیراهه می رود و تند رفتنش جز به دور شدن از راه نمی انجامد. 📕 الکافي ج 1 ص 43 🆔:@zeinabyavaran313
همسرتان را بر همه مقدم بشمارید 💟وقتی ازدواج کردید، اولین و پراهمیت ترین شخص بعد از خودتان، همسرتان خواهد بود. 💟هیچکس و هیچ چیز حتی فرزندتان را به او ترجیح ندهید. 🆔:@zeinabyavaran313
ما نسبت به زندگی بسیار حریص هستیم و سعی میکنیم تا زندگی ای را که خودمان در بدست آوردنش شکست خورده ایم، از طریق فرزندانمان تجربه کنیم. این مانع بزرگی بر سر راه فرزندان بوجود می آورد و باعث میشود که آنها استعدادهای بی استفاده و یا آرزوهای ناخودآگاه والدینشان را زندگی کنند. افرادی زیادی هستند مشغول شغل هایی هستند که هیچ علاقه ای به شغل خود ندارند و زمانی که به عمق ماجرا نگاه می‌کنند، در می‌یابند که این والدینشان بوده اند که آرزوهای نزیسته خودشان را به فرزندان خود تحمیل کرده اند. 🆔:@zeinabyavaran313
1_160546536.mp3
5.45M
نمیره از تو ذهنمون که خندیدن تو روز ماتم یادمونه شکسته شد چجوری حرمت محرم جسارت و اهانت و تمسخر و فتنه و آشوب حالا باید جواب بدن یا بخورن سیلی محکم 🎤سید رضا نریمانی 🇮🇷به مناسبت نهم دی ماه 🆔:@zeinabyavaran313
داستان عاشقانه جان شیعه اهل سنت(فصل سوم) قسمت 90✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ با همه علاقه ای که به ادامه بحث داشتم، دیگر توانی برایم نمانده بود که ضعف عجیبی تمام بدنم را گرفته و سرم گیج میرفت و مجید با دلشوره ای که به جانش افتاده بود، گفت: »همین جا وایسا تا یه ماشین بگیرم.« ومنتظر پاسخم نشد و به سمت خیابان رفت، ولی من تمایلی به رفتن نداشتم که بوی دل و جگر کباب شده از چند مغازه آن طرف تر، فضای پیاده رو را پُر کرده و دلم را بُرده بود که آهسته صدایش کردم: »مجید!« هنوز از پل روی جوی کنار خیابان رَدنشده بود که از صدایم برگشت و به سمتم آمد. به چراغهای زرد و سفیدی که مقابل مغازه جگرکی آویخته شده بود، نگاهی کردم و زیر لب گفتم: »خیلی ضعف کردم...« و نگذاشت حرفم تمام شود و با محبتی شیرین پاسخم را داد: »اگه میتونی چند قدم بیای، با هم بریم، وگرنه همینجا وایسا،برم برات بگیرم.« قدمی برداشتم و آهسته پاسخ دادم: »نه، میتونم بیام.« و به سختی مسیر چند متری مانده تا مغازه را طی کردم و همین که مقابل درِ شیشه ای جگرکی رسیدم، بوی غلیظ جگر کباب شده حالم را به هم زد. چه لحظات سختی بود که تنم ازگرسنگی ضعف میرفت و نمیتوانستم حتی بوی غذا را تحمل کنم و مجید با چه صبر و محبتی پا به پایم میآمد که برایم دل و قلوه خام خرید تا خودش در خانه کباب کند. به خانه که رسیدیم، به بالکن رفته و در را هم پشت سرم بستم تا در خنکای لطیف شب زمستانی بندر، بوی کباب کردن دل و قلوه ای که مجید درآشپزخانه برایم تدارک میدید، حالم را به هم نزند. به توصیه لعیا، لیمو ترش تازه ای را مقابل صورتم گرفته و میبوییدم تا حالت تهوعم فروکش کند که مجید درِ بالکن را باز کرد و با سیخ های دل و قلوهای که زیر لایه های از نان و نعنا پنهانشان کرده بودتا بوی تندش حالم را بدتر نکند، قدم به بالکن گذاشت، کنارم نشست و با چه صبر و حوصله ای برایم لقمه میگرفت تا بالاخره توانستم شام مقوی و خوشمزه ای راکه برایم تهیه کرده بود، نوش جان کنم و قدری جان بگیرم و در نخستین شبی که چشمانمان به مژدگانی آمدن حوریه روشن شده بود، چه شب زیبا و دل انگیزی را در بالکن کوچک و باصفای خانه مان سپری کردیم.عروسک پشمی کوچکی را که همین امروز صبح با مجید از بازار خریده بودم،بالای تخت سفید و صورتی اش آویزان کردم تا سرویس خواب حوریه را تکمیل کرده باشم که هنوز دو هفته از تشخیص دختر بودن کودکم نگذشته، تختخواب و تشک و پتویش را خریده بودم و چقدر دلم میخواست در دل این روزهای رؤیایی، مادرم زنده بود تا سیسمونی نوزاد تنها دخترش را با دستان مهربان خودش آماده میکرد. اتاق خواب کوچکی که کنار اتاق خواب خودمان بود و تا پیش از این جز برای نگهداری وسایل اضافی استفاده نمیشد، حالا مرتب شده و اتاق خواب دختر قشنگم شده بود.
به سلیقه خودم، پارچه ساتن صورتی رنگی تهیه کرده وپنجره کوچکش را پرده زده بودم و درست زیر پنجره، تخت لبه دارش را گذاشته بودم؛ همان تختی که از دو ماه پیش مجید برای دخترمان نشان کرده و من به خیال اینکه کودکم پسر است، از خریدش طفره میرفتم و حالا همان تخت را با ِست تشک و پتوی صورتی اش خریده و به انتظار لحظات خواب ناز دخترمان،کنار اتاق خوابش چیده بودیم. همانطور که گوشه اتاق روی زمین نشسته بودم، به اطرافم نگاه میکردم و برای تهیه بقیه وسایل سیسمونی نقشه میکشیدم که امشب تنها بودم و باید به هر روشی این تنهایی را پر میکردم. مجید خیلی تلاش کرده بود در دوران بارداری ام، شیفتهای شبی که برایش تعیین میشد با همکارانش عوض کرده و هر شب کنارم بماند، ولی امشب نتوانسته بود کسی را برای تغییرشیفتش پیدا کند و نا گزیر به رفتن شده بود و حالا باید پس از مدتها، امشب راتنهایی سر میکردم که بیش از اینکه به کمکش نیاز داشته باشم، محتاج حضورگرم و با محبتش بودم. وقتی به خاطر می آوردم که لحظه خداحافظی، چقدر نگران حالم بود و مدام سفارش میکرد تا مراقب باشم و با چه حالی تنهایم گذاشت که دلش پیش من و دخترش مانده بود و ما را به خدا سپرد و رفت، دلم بیشتر برایش تنگ میشد و بیشتر هوای مهربانی هایش را میکردم. هر چند این روزها دخترم ازخواب خوشش بیدار شده و از چند روز پیش که برای نخستین بار در بدنم تکانی خورده بود، حرکت وجود کوچکش را همچون پرواز پروانه در بدنم احساس میکردم و همین حس حضور حوریه، مونس لحظات تنهایی ام میشد.ساعت هفت شب بود که بالاخره از اتاق خواب کودکم دل کَندم و سنگین از جا بلند شدم که زنگ درِ حیاط به صدا در آمد. پدر و نوریه ساعتی میشدکه از خانه بیرون رفته و حتماً کلید داشتند. با قدمهایی کُند و کوتاه به سمت آیفون میرفتم که صدای باز شدن در حیاط، خبر از بازگشت پدر داد. خودم را پشت پنجره های بالکن رساندم تا از پشت پرده های حریرش نگاهی به حیاط انداخته باشم که حضور چند مرد غریبه در حیاط توجهم را جلب کرد. پدر ونوریه همراهشان نبودند و خوب که نگاه کردم متوجه شدم برادارن نوریه هستند و متحیر مانده بودم که کلید خانه ما دست اینها چه میکند! داخل شدند و دررا پشت سرشان بستند و همین که درحیاط با صدای بلندی به هم خورد، دل من هم ریخت که حالا با این چهار مرد غریبه در خانه تنها بودم. خودم را از پشت پنجره عقب کشیدم که از حضور عده ای نامحرم در خانه مان سخت به وحشت افتاده و مانده بودم به اجازه چه کسی اینچنین گستاخانه وارد شده اند که صدای ِ ساختمان طبقه پایین پرده گوشم را لرزاند. یعنی پایشان را از حیاط هم فراترگذاشته و وارد خانه شده بودند که تنها به فکرم رسید درِ خانه را از داخل قفل کنم.تمام بدنم از عصبانیت آتش گرفته بود که برادران نوریه، همچون صاحبخانه، دررا گشوده و بی هیچ اجازه ِ ای وارد خانه ما شده بودند. بند به بند بدنم به لرزه افتاده و بیآنکه بخواهم از حضورشان دراین خانه به شدت ترسیده بودم و آرزو میکردم که ای کاش مجید امشب هم در خانه کنارم بود تا اینچنین جانم به ورطه اضطراب ِ نیفتاده و دل نازک دخترم، از ترس ریخته در وجود مادرش، اینهمه نلرزد. روی کاناپه کز کرده و فقط زیر لب ذکر خدا را میگفتم تا قلبم قدری قرار گیرد که صدای قدم های کسی که از پله ها بالا می آمد، در و دیوار دلم را به هم کوبید و سراسیمه ازجا بلندم کرد. از وحشتی که به یکباره به جانم افتاده و هر لحظه نزدیکتر میشد، ضربان قلبم به شدت باال رفته و سرم از درد تیر میکشید که کسی محکم به درچوبی خانه ام کوبید. قلبم از جا کَنده شد و مثل اینکه بدنم دیگر توان ایستادن نداشته باشد، زیرِ پایم خالی شد که دستم را به دیوار گرفتم تا زمین نخورم. گوشم به صدای درِ حیاط بود تا پدر بازگردد و چشمم به در خانه، تا غریبه ای که آنطرف ایستاده بود، زودتر برود و دلم به هوای بودن مجید، پرپَر میزد. از ترسی که سراپای وجودم را گرفته بود، بیصدا نفس میکشیدم تا متوجه حضورم در خانه نشوند وفقط خدا را صدا میزدم تا به فریادم برسد که صدای نخراشیده اش، پرده گوشم راپاره کرد: »کسی خونه نیس؟!!!« صدایم در نمیآمد و او مثل اینکه مطمئن شده باشد کسی در خانه نیست، سر به مسخره بازی گذاشته بود: »آهای! صابخونه؟!!!کجایی پس؟!!! ما اومدیم مهمونی!« و بعد همچنانکه صدای پایش میآمد که ازپله ها پایین میرفت، با لحنی تمسخرآمیز ادامه داد: »برادرا! کسی اینجا نیس! از خودتون پذیرایی کنید تا این عبدالرحمن ِ بی پدر برگرده ببینیم میخواد چه غلطی بکنه!« و صدای خنده های شیطانی شان راهرو را پر کرد و دیگری میان خنده پاسخ داد: »میخوای چه غلطی بکنه؟ عبدالرحمن خرِ خودمونه! هر سازی براش بزنی، برات میرقصه! فقط باید تا میتونی خَر ِش کنی! بعد افسار رو بنداز گردنش ِو هی!!!!« و باز هیاهوی مشمئزکننده خنده هایشان، خانه را پُر کرد. ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه ولی نژاد✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️آثار بد فیلمهای تلویزیون : چرا اینقدر فیلم نگاه میکنید؟؟ اکثر کارگردان ها و نویسندگان لیبرالند و تفکراتشان دارای اشکال.. شیعه ی امام زمان، دقت کن... هر چیزی را به خورد فرزندانتان ندهید.. 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 👌 🔺با نوای حاج زینب ای گل محمدی، همدم حسین خوش آمدی ... ولادت (س) مبارک باد💐💐 🆔:@zeinabyavaran313
🌺دعای روز چهارشنبه 🆔:@zeinabyavaran313
ذکر روز (صدمرتبه) 🆔:@zeinabyavaran313
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا ۖ وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوا أَنتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» خدا را آنگونه که باید بشناسند، نشناختند که گفتند: «خدا، هیچ چیز بر هیچ انسانى، نازل نکرده است.» بگو: «چه کسى کتابى را که موسى آورد، نازل کرد؟! کتابى که براى مردم، نور و هدایت بود. (امّا شما) آن را به صورت اوراق پراکنده اى قرار مى دهید. قسمتى را آشکار، و قسمت زیادى را پنهان مى دارید. در حالى که مطالبى به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان، از آن آگاه نبودید.» بگو: «خدا!» سپس آنها را در سخنان باطلشان رها کن، تا سرگرم بازى شوند. (انعام/۹۱) 🆔:@zeinabyavaran313
❇ تفســــــیر❇ شأن نزول: جمعى از یهودیان گفتند: اى محمّد! آیا راستى خداوند کتابى بر تو فرستاده است؟! پیامبر گفت: آرى. آنها گفتند: به خدا سوگند! خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است! در شأن نزول این آیه، روایات دیگرى نیز نقل شده، اما چنان که بعداً خواهیم دانست آنچه در بالا آوردیم از همه بهتر و مناسب تر است. 🌼🌼🌼 تفسیر: در این که این آیه درباره یهود است یا مشرکان، میان مفسران گفتگو است، ولى از آنجا که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مکّه گفتگوئى با یهود نداشته و آنچه بوده در مدینه بوده است و از طرفى سوره انعام که این آیه جزء آن است مکّى است، بعضى معتقدند که این آیه استثنائاً در مدینه نازل شده است و به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تناسب خاصى در وسط این سوره مکّى قرار گرفته و این موضوع در قرآن نمونه هاى فراوانى دارد. براى روشن شدن حقیقت مطلب، ابتدا باید تفسیر اجمالى آیه را بدانیم و بعد درباره این که آیه از چه اشخاصى سخن مى گوید و هدفش چیست؟ بحث کنیم. نخست مى گوید: آنها خدا را آن چنان که شایسته است نشاختند; زیرا گفتند: خدا هیچ کتابى بر هیچ انسانى نازل نکرده است! (وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى بَشَر مِنْ شَیْء). خداوند به پیامبرش دستور مى دهد: در جواب آنها بگو: چه کسى کتابى را که موسى آورد و نور و هدایت براى مردم بود نازل گردانید؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنّاسِ). و توضیح مى دهد: همان کتابى که آن را به صفحات پراکنده اى تبدیل کرده اید، بعضى از آن را که به سود شما است آشکار مى کنید و بسیارى را که به زیان خود مى دانید پنهان مى دارید (تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً). و مى افزاید: و در این کتاب آسمانى مطالبى به شما تعلیم داده شد که نه شما و نه پدرانتان از آن با خبر نبودید و بدون تعلیم الهى نمى توانستید با خبر شوید (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ). و در پایان آیه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد در برابر آنها چنین موضع بگیرد.بگو: فقط خدا، و آنها را در اباطیل و لجاجت و بازیگرى خود رها ساز (قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ) زیرا آنها جمعیتى هستند که کتاب الهى و آیات او را به بازى گرفته اند. 🌼🌼🌼 اکنون ملاحظه کنیم اگر این آیه در مدینه نازل شده باشد، و روى سخن به یهود باشد معنى آن چنین مى شود: جمعى از یهود، منکر نزول کتاب آسمانى بر تمام پیامبران بودند. آیا چنین چیزى ممکن است که یهود، پیروان تورات، نزول کتاب آسمانى را انکار کنند؟ اگر تعجب نکنید آرى، که با توجه به یک مطلب، نکته این موضوع روشن مى شود; زیرا چنان که کتب عهد جدید (اناجیل) و عهد قدیم (تورات و کتاب هاى وابسته به آن) را به دقت بررسى کنیم خواهیم دید این کتاب ها هیچ کدام لحن آسمانى ندارد، یعنى جنبه خطاب خداوند به بشر در آنها نیست. بلکه به خوبى از آنها استفاده مى شود: اینها از زبان شاگردان و غیر شاگردان از پیروان آئین موسى(ع) و مسیح(ع) به شکل تاریخ و شرح زندگى نوشته شده است. و ظاهراً یهود و مسیحیان کنونى نیز این مطلب را انکار نمى کنند; چرا که داستان مرگ موسى و عیسى(علیهما السلام) و حوادث زیادى مربوط به زمان هاى بعد از آن در این کتاب ها آمده است، نه به عنوان پیش بینى، بلکه به عنوان خبرى از گذشته، آیا امکان دارد چنین کتابى بر موسى و عیسى(علیهما السلام) نازل شده باشد؟ منتها مسیحیان و یهودیان عقیده دارند این کتاب ها چون به دست انسان هائى نوشته شده که از وحى آسمانى با خبر بودند، کتاب مقدس، قابل اعتماد و خالى از اشتباه محسوب مى شود. با توجه به این نکته، روشن مى شود چرا آنها از لحن قرآن که به شکل خطاب خدا به پیامبر و بندگان است تعجب مى کردند. و در شأن نزول فوق نیز خواندیم که آنها با تعجب از آن حضرت پرسیدند: آیا خداوند کتاب آسمانى نازل کرده؟ و سپس این موضوع را به طور کلى انکار کردند که هیچ کتابى از ناحیه خدا بر هیچ انسانى حتى موسى(ع) نازل نشده است. ولى خداوند در جواب آنها به این موضوع اشاره مى کند که خود شما عقیده دارید الواح و مطالبى بر موسى(ع) نازل گردید. یعنى اگر آنچه در دست شما است کتاب آسمانى نیست، لااقل قبول دارید که چنین چیزى از طرف خدا نازل شده است که قسمتى از آن را آشکار و قسمت زیادى را پنهان مى دارید. و به این ترتیب، اشکالى باقى نمى ماند که چگونه ممکن است یهود منکر نزول کتاب آسمانى شده باشند؟ (دقت کنید). 🌼🌼🌼 اما اگر آیه همانند سایر آیات این سوره درباره مشرکان باشد معنى آن چنین مى شود: آنها منکر هر گونه کتاب آسمانى شدند، تا دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را انکار کنند، ولى خداوند براى آنها استدلال مى کند: چگونه ممکن است چنین ادعائى داشته باشند با این که
خداوند تورات را بر موسى(ع) نازل کرد؟ مشرکان اگر چه آئین یهود را قبول نداشتند ولى انبیاء پیشین و ابراهیم(ع) و حتى موسى(ع) را احتمالاً به عنوان پیامبرى براى منطقه و عصر خاصى قبول داشتند، و خود را پیرو آئین ابراهیم(ع) مى دانستند. لذا هنگامى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ظهور کرد، براى جستجوى علائم او به نزد اهل کتاب رفتند و از آنها خواستند در کتب خود بررسى کنند، آیا خبر از چنین پیامبرى مى دهد؟ اگر آنها این کتب را به هیچ وجه قبول نداشتند، چگونه ممکن بود، چنین درخواستى کنند؟ لذا بعد از سؤال از یهود، آنچه به سود آنها بود اظهار و آنچه به زیانشان بود مخفى مى کردند (مانند نشانه هاى پیامبر که در کتب پیشین آمده بود). و به این ترتیب، آیه قابل تطبیق بر گفتار مشرکان مکّه نیز مى تواند باشد، گر چه تفسیر اول با لحن آیه و شأن نزول، و ضمائرى که در آیه است ظاهراً سازگارتر مى باشد. «تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۱ سوره انعام » 🆔:@zeinabyavaran313
‼️نماز در جای پُر سر و صدا 🔷س 2282: در جایی که سروصدا زیاد است اگر نماز ظهر یا عصر یا تسبیحات اربعه را آهسته بخوانم، صدایم به گوش خودم نمی‌‌رسد. آیا باید آنها را بلند بخوانم؟ ✅ج:حتی در فرض سؤال باید آهسته بخوانید 📕منبع: leader.ir 🆔:@zeinabyavaran313
💠امام سجّاد(علیه السلام) خطاب به عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) چنین فرمودند: 🔴اَنتِ بِحَمدِ اللهِ عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلِّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهِّمَةٍ🔅 🔷بحمدالله تو عالمی هستی که معلم نداشته و زن فهمیده ای هستی که از کسی آن را نیاموختی🌸 (یعنی مستقیما مورد تعلیم و پرورش خداوند بوده ای) 📚بحارالانوار/ج۴۵ ص۱۹۹ 🆔:@zeinabyavaran313
عکسی از چهره زهراست جمالت زینب مَثَل هیبت دریاست جلالت زینب توچه کردی که فرداهمه زنهای بهشت غبطه دارند به سرحدّکمالت زینب توهمان صدرنشین ملکوتی که هنوز کره خاک ندیده ست مثالت زینب 🌺میلاد حضرت زینب سلام الله علیها مبارک🌺 🆔:@zeinabyavaran313