eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
519 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
تهیه و توزیع بسته های حمایتی(غذایی و بهداشتی)با همت و تلاش برادر بزرگوار اجاقلو. برای کمک های بیشتر برای این کار خیر کمک های خود را به شماره کارت 6037991762213183 بانک ملی به نام خانم شعبانی مطلق واریز نمایید. 🆔:@zeinabyavaran313
🍃 emad: با سلام و احترام آرزوی قبولی طاعات وعبادات همه بزرگواران. گروه قهرمانان توسط مرکز فرهنگی خانواده برای اطلاع رسانی و تعامل جهت آمادگی وشرکت در مسابقات ورزشی استانی و کشوری ایجاد شده است و بعد از این تمامی فعالیتهای ورزشی ( دختران . پسران و همسران ) شاغلین و بازنشسته تنها از طریق این کانال انجام خواهد شد. لطفا جهت عضویت در کانال وارد لینک شوید https://eitaa.com/joinchat/96141361Ccc4da93134 🆔:@zeinabyavaran313
آغاز مسابقات قرآنی ویژه ماه مبارک رمضان همراه با جوایز ویژه🎁🎁🎁 آثار خود رابه آی دی کانال ارسال بفرمائید. مرکز فرهنگی خانواده 🆔:@zeinabyavaran313
✍️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده: 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💥 همین یک ضعف؛ برای سقوط ما در جهنم کافی‌است! چه اینجا و چه آنجا .... زیرنویس 🆔:@zeinabyavaran313
💥مسابقه شماره ۴💥 👈👈 چهارمین مسابقه از مجموعه شمیم آشنا ⏰ زمان : جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۰ شب لینک در کانال قرار خواهد گرفت. 📱منبع : محتوای کانال از روز شنبه ۶ اردیبهشت لغایت پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت 🤩 توجه توجه : شرکت در مسابقه برای عموم آزاد است پس تا میتوانید نشر دهید. ⏳ نحوه عضویت : ابتدا پیام رسان روبیکا یا ایتا یا سروش را نصب و سپس جهت عضویت، یکی از لینک‌های زیر را انتخاب کرده و نهایتا کلید دنبال کنید را کلیک نمایید. 🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا 🆔 eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 sapp.ir/Shamimeashena سروش 💻 www.Shamiim.ir سایت 🎁 🆔:@zeinabyavaran313
هدایت شده از شمیم خانواده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞‏ ⭕️اگر ظلم کردید به کسی و‌ او به هردلیلی نتونست یا نخواست از خودش دفاع کنه و‌ با شما مقابله به مثل نکرد، خدا وکیلش می شود و انتقام مظلوم رو از ظالم می گیره. ✔️خدا رو وکیل خودتون قرار بدید و مقابله مثل نکنید. 👤استاد 🆔:@zeinabyavaran313
🔴 فلسفه روزه این نیست که بترکی بعضیا هم تو ماه رمضون همه روز هارو روزه میگیرن ولی در عین ناباوری آخر ماه رمضون یه ۴_۵ کیلویی چاق میشن طرف قبل ماه رمضون صبحونه یا نمیخورده یا دولقمه نون و پنیر و چایی میخورده الان سحری دو پرس غذا میخوره با کلی آب و شربت و..‌. یعنی جوری سحری می‌خوره، آدم یاد شتر میفته که غذا و آبشو تو کوهانش ذخیره میکنه تا بتونه چند ماه تو بیابونا راه بره 🔻آقا چند ساعت میخوای چیزی نخوری این کارا چیه تو سحر انجام میدی، زشته. هی ساعتو نگاه میکنه چند دقیقه مونده تا اذان صبح هی میخوره هی میخوره، هی ساعتو نگاه میکنه، اوه چند ثانیه مونده خوردنو سریعتر میکنه تاجایی که آخرین لقمشو انقدر نزدیک اذان می‌خوره، ملائکه نمیتونن تشخیص بدن قبل اذان بوده یا بعد اذان از خدا درخواست ویدئوچک میدن (بازبینی صحنه) 🔻خلاصه جوری سحری می‌خوره وقتی نماز صبح رو می‌خونه نمیتونه سجده بره. چون شیکم قابلیت انحنا نداره، اگرم داشته باشه محتویات معده انقدر به دهان نزدیکه، هرآن ممکنه تو سجده برگرده بیرون. یعنی انقدر خورده اگه ازش بپرسی چی خوردی، دست میکنه تو گلوش یه چیزی درمیاره میگه از اینا خوردم از سحر ماه رمضون وقتی با فضیلت تر پیدا میکنی؟ یه چند دقیقه زودتر سحری رو بخور یه دعایی یکن، یه نمازی بخون. خلاصه چرا چاق میشن بعضیا چون صبحونه دو لقمه ای رو با سحری دو پرسی جایگزین میکنه. از طرفی هم دم افطار اوه اوه اصلا خون جلو چشماشو گرفته. لقمه هارو آماده کرده تا اذانو میگه چنان حمله میکنه به انواع غذاها که حیوونکی معده که چند ساعتی درحال استراحت بوده اینطوری میشه😳 یدفعه میبینه یه مایعی اومد توش با دمای صفر درجه. همون لحظه یه مایعی اومد با دمای ۱۰۰ درجه ۲۰ تا لقمه نون پنیر+ شله زرد+ کشک بادمجون+ آش+ سوپ+ زولبیا+ بامیه دوباره مایع ۱۰۰ درجه و صفر درجه و این ماجرا همینطور ادامه دارد 🔻یعنی معده میشه یه جایی که همه چی توشه، از زولبیا گرفته تا نخود، لوبیا و گاز نخود. یعنی بمب اتمی میشیم برای خودمون. دیگه کار به جایی میرسه که معده گریه میکنه، میگه آقا جون‌مادرت تو روزه نگیر😭. ما هرچی میخوریم به مغز پیام ارسال میشه فلان چیز خورده شده، تا طبق اون اسیدمعده ترشح بشه و کار هضم انجام بشه. بعد افطار انقدر پیام زیاد مخابره میشه به مغز، اتصالی رخ میده. بخاطر همین دقت کنید بعد افطار داغ میکنیم و سردرد میگیریم😃 🔻تازه این افطاره فقط. بعضی جاها بعدش شام میارن. دیگه طرف بعد افطار مث یه بشکه ولو میشه روز زمین نمیتونه تکون بخوره. یعنی طرف به‌جای اینکه تو ماه رمضون حال فقرارو درک کنه، حال زنان باردارو درک میکنه😆 آقا فلسفه روزه این نبود که تو بترکی یکم کمتر بخور 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️مراجعه به دندانپزشکی در حال روزه 🔷س 3996: با توجه به اینکه مراجعه به در حال در صورتی که شخص اطمینان داشته باشد چیزی از گلویش پایین نمی رود، اشکال ندارد، بفرمایید: اولاً آبی که هنگام وارد دهان می شود حکم آبی را دارد که برای خنک شدن دهان وارد دهان کرده است (که اگر بی اختیار فرو رود باید به احتیاط واجب روزه را قضا کند) و یا حکم آبی را دارد که هنگام وضو برای نماز واجب، می کند که قضا ندارد؟ ثانیاً آیا بین آب و غیر آب (اعم از مایعات و غیر مایعات) تفاوتی وجود دارد؟ ✅ج: اولا در مورد آب بنابر احتیاط واجب باید قضای روزه را به جا آورد. ثانیا وجوب قضا، مخصوص به آب است بنابر این اگر غیر آب بی اختیار فرو رود روزه باطل نمی شود. 🆔:@zeinabyavaran313