🌺حدیث
💠امیرالمٶمنین علی(عليه السلام):
🔴إذا رَغِبتَ فِى المَكارِمِ فَاجتَنِبِ المَحارِمَ🔅
🔷اگر خواهان مکارم و بزرگواری ها هستی از حرام ها دوری کن‼️
📚غررالحکم و دررالکلم/ص۳۱۷
🆔:@zeinabyavaran313
🌺احکام
‼️توالی روزه های کفاره ی عمد و عید قربان
🔷س 1608: بنده در ماه رمضان روزه را با کار حرام باطال کرده ام و در حال حاضر که به گرفتن قضای آن پرداخته ام به عید قربان رسیده ام و روز عید را روزه نگرفته ام، حکم روزه های ۳۱ روزه ی بنده که بین آن فاصله افتاده چیست؟
✅ج: باید برای ۳۱ روز روزه متوالی که برای کفاره می گیرند، روزی شروع کنند که در بین ۳۱ روز به روزه ی حرام نرسد، و إلاّ توالی بهم می خورد؛ و باید از اول، دوباره شروع کنند، مگر این که موقع شروع تا فرا رسیدن عید قربان، غافل باشند.
📕منبع: leader.ir
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 #همسرداری_شفّاف_و_متواضعانه
💠 دوستی میگفت صبح زود بخاطر کار اداری وارد ادارهی مربوطه شدم سالن اداره #شلوغ بود و کار ارباب رجوع کُند پیش میرفت دو سه ساعتی داخل صف بودم صدای زمزمهی اعتراض از داخل صف کم و بیش به گوشم میخورد با خود گفتم خدا به خیر کند اگر همین جور پیش برود صدای #اعتراض مردم بلند خواهد شد در همین لحظه درب اتاق مدیر باز شد آقای #مدیر آمد و رفت بالای یک صندلی ایستاد و بدون مقدّمه و با لحنی متواضعانه گفت: "من خاک کف پای همهی شما هستم، من شرمندهی شما شدم، سیستم کامپیوتر اداره امروز مشکل پیدا کرده و از صبح زود، سخت پیگیرم تا #شرمندهی شما مردم عزیز نشوم از همهی شما عذرخواهی میکنم و از همهی شما میخواهم بخاطر کوتاهی امروز #حلالم کنید! ..." به طرز عجیبی جوّ سالن تغییر کرد و کم و بیش، آرامش را در چهرهی مردم میدیدم دیگر کسی اعتراض جدّی نمیکرد ...
💠 چه خوب است در زندگی مشترک نیز سیستم شفّاف سازی و همسرداری متواضعانه رعایت شود و در مواقعی که حس میکنید همسرتان از فضای زندگی #کلافه و یا دلخور است متواضعانه و بدون قیافهی حق به جانب بگویید: "اگر کم و کاستی در زندگی وجود دارد مرا #حلال کن اگر در انجام وظایفم کوتاهی میبینی شرمندهات هستم."
💠 ذکر #متواضعانهی کمکاری خود نسبت به انجام وظایف همسرداری و بیان شفّافانهی تلاشهای #پنهان شما که از چشم همسرتان پوشیده مانده است #فرمول خوبی برای آرام کردن، امیدبخشی و تعدیل توقّعات و گلایههای همسر است.
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙کوچک دانستن خدمت خود به همسر
🔴 #استاد_عباسی
🆔:@zeinabyavaran313
عاشقانه هاے پاکــ💗ـ⇧
💌 داستان عاشقانه و دنباله دار
💟 #مثل_هیچکس 💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
#قسمت_پانزدهم
انگار هربار که قامت میبستم بار غصه برای دقایقی از شانه ام برداشته می شد. اما هنوز دلم بی تاب بود و مرتب به بهشت زهرا می رفتم. پدر و مادرم متوجه نماز خواندنم شدند. پدرم که تا آن روز کمتر درمورد تصمیماتم اظهار نظر می کرد یک شب صدایم زد و گفت :
_ بیا چند دقیقه بشین اینجا من و مادرت میخوایم باهات صحبت کنیم.
مادرم با طعنه گفت :
+ آقا افتخار نمیدن که. الان خلوتشون بهم میخوره.
پدرم نگاه سنگینی به مادرم کرد و ادامه داد :
_ ببین رضا، من و مادرت خیلی مدته متوجه شدیم تو اون آدم سابق نیستی. خیلی مدته میخوایم باهات حرف بزنیم. ولی مراعات حالتو می کنیم. ببین پسرم تو دیگه مرد شدی، بزرگ شدی، مهندس شدی. ما نمیدونیم چی باعث شده تو انقدر بهم بریزی و با هرچیزی که ما میگیم مخالفت کنی ولی دوست نداریم تو این حال و روز ببینیمت. خودت بهتر از هر کسی میدونی من و مادرت هرکاری توی این زندگی میکنیم برای رفاه توئه. پس سعی نکن انقدر تو روی ما وایسی و با رفتارات پیش غریبه و آشنا سرشکسته مون کنی. من هیچوقت نخواستم توی کارها و تصمیماتت دخالت کنم یا مجبورت کنم طوری رفتار کنی که باب میل منه. با اینکه گاهی گستاخی ها و سرکشی هات از حد گذشت. مثل شب آخر سفر ترکیه. اون کاری که توی رستوران کردی من و مادرت رو پیش جمع کوچیک کرد. همه تصور کردن تو یه بچه ی ترسو و بی دست و پایی. الانم مثلا برای ما نمازخون شدی. نمیخوام مجبورت کنم نخونی، ولی میدونم دو روز دیگه میخوای توی جمع بگی وقت نمازه من نمیام، وقت نمازه من نمیرم، وقت نمازه فلان کارو نمی کنم.
مادرم بغض کرده بود و سردرد داشت. با صدای لرزان گفت :
+ مگه من بجز تو که یه دونه بچهمی کی رو دارم توی این دنیا؟ مگه ما برات چی کم گذاشتیم که باهامون اینجوری میکنی؟
نتوانست ادامه دهد و اشکهایش سرازیر شد. پدرم جعبه ی دستمال کاغذی را برایش نگه داشت. از دیدن اشک های مادرم تحت تاثیر قرار گرفته بودم. از اینکه دیدم پدر و مادرم بخاطر من این همه غصه خوردند قلبم به درد آمده بود. روی پای مادرم افتادم، پایش را بوسیدم و گفتم :
_ غلط کردم. باور کنین من هیچوقت نخواستم شمارو اذیت کنم...
گریه ی مادرم شدید تر شد، مرا در آغوش گرفت و باهم اشک ریختیم. بعد از آنکه کمی قربان صدقه ام رفت و آرام شد قول دادم بیشتر مراعات حالشان را بکنم.
اواخر تابستان بود. طبق هرسال برای زیارت به مشهد رفتیم. این سفر برایم فرق می کرد. با دلی اندوهگین و لبریز از نیاز رفته بودم. همیشه سفر ما زیارتی و سیاحتی بود. اما این بار دلم میخواست فقط در حرم بمانم و دعا کنم. میدانستم اگر بازهم در گردش و تفریح همراه پدر و مادر نروم باعث ناراحتیشان می شود. به ناچار همراهشان می رفتم و وانمود می کردم حالم خوب است، اما هربار که از حرم برمیگشتم چشم های قرمزم حال دلم را لو می داد. روز آخر قبل از خداحافظی روبروی حرم نشستم و گفتم :
" من حرف زدن بلد نیستم. تا الان که 21 سالمه هر سال اومدم اینجا اما هیچوقت ازتون چیزی نخواستم. میگن شما هر دردی رو شفا میدی، هر گره ای رو باز می کنی، هر زخمی رو مرهم میذاری، هر پریشون حالی رو آروم می کنی. ازت میخوام یا این محبتی که به دلم افتاده رو ازم بگیری یا کمکم کنی پیداش کنم. امام رضا... گرفتارم... "
بعد از درد و دل کردن نماز خواندم و خداحافظی کردم. پس از آن سفر احساس آرامش بیشتری می کردم. با آنکه بعد از چند ماه حاجتم را نگرفته بودم اما نماز خواندن را ادامه دادم. یک روز محمد از من پرسید :
_ چرا با اینکه حاجتتو نگرفتی هنوز نماز می خونی؟
من هم بدون مکث گفتم :
+ فقط برای آرامش خودم...
🖊 نویسنده: فائزه ریاضی
❌کپی بدون #ذکر_منبع و نام #نویسنده پیگردالهی دارد❌
🆔:@zeinabyavaran313💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
29.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟مراسم تشییع پیکر پاک شهید محسن محمدی و کلام وپاسخ سرشار از صبر حسینی خانواده شهید....احسنت به این به پدر و مادر ها و آفرین بر چنین همسران شهیدی.... اجرتون با مولایمان امام حسین علیه السلام🌟🌟🌟🌟
🆔:@zeinabyavaran313
5445295.mp3
7.58M
🌺بسم رب الشهدا والصدیقین.....
(حاج مهی رسولی...)دلم تنگ شهیدان است امشب....
مرا بیچاره نامیدند ورفتند...
التماس دعا✨✨✨✨
🆔:@zeinabyavaran313
🌺حدیث
💠امام محمد باقر(علیه السلام):
🔴خذو الکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّن قالَها و اِن لَم یَعمَل بِها.
🔷سخن نیکو و پاکیزه را از هر کسی فرا گیرید،هر چند او(گوینده)به آن عمل نکند🌺
📚بحارالانوار/ج۷۵ ص۱۷۰
🆔:@zeinabyavaran313
🌺احکام
‼️شراکت چند نفر در گوسفند قربانی
🔷س 1609: در عید قربان با یک قربانی حداکثر چند نفر می تواند شریک بشوند؟
✅ج: در قربانی مستحبی محدود به تعداد خاصی نیست.
📕منبع: leader.ir
🆔:@zeinabyavaran313