❣﷽❣
🌴هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه
تا شام *🏴
قسمت3⃣4⃣
امام با نظر او موافقت مى كند و او به سوى لشكر كوفه مى رود و به آنها مى گويد: "من مى خواهم با فرمانده شما سخن بگويم".
او را به خيمه عمرسعد مى برند و او وارد خيمه مى شود، امّا سلام نمى كند. عمرسعد از اين رفتار او ناراحت مى شود و به او مى گويد: "چرا به من سلام نكردى، مگر مرا مسلمان نمى دانى؟".
ابن حُصين هَمْدانى در جواب مى گويد: "اگر تو خودت را مسلمان مى دانى چرا آب فرات را بر خاندان پيامبر بسته اى؟ آيا درست است كه حيوانات اين صحرا از آب فرات بنوشند، امّا فرزندان پيامبر لب تشنه باشند؟
در كدام مذهب است كه آب را بر كودكان ببندند؟".225
عمرسعد سر خود را پايين مى اندازد و مى گويد: "مى دانم كه تشنه گذاردن خاندان پيامبر، حرام است، امّا چه كنم ابن زياد به من اين دستور را داده است. باور كن كه من در شرايط سختى قرار گرفته ام و خودم هم نمى دانم چه كنم؟ آيا بايد حكومت رى را رها كنم. حكومتى كه در اشتياق آن مى سوزم. دلم اسير رى شده است. به خدا قسم نمى توانم از آن چشم بپوشم".226
اين جاست كه ابن حُصين هَمْدانى باز مى گردد، در حالى كه مى داند سخن گفتن با عمرسعد كار بيهوده اى است. او چنان عاشق حكومت رى شده كه براى رسيدن به آن حاضر است به هر كارى دست بزند.
* * *
نيمه هاى شب هشتم محرّم است. هوا كاملا تاريك است، امّا بچّه ها از شدت تشنگى خواب ندارند.
آيا راهى براى يافتن آب هست؟ نگاه كن عبّاس به سوى خيمه امام مى آيد. او ديگر تاب ديدن تشنگى كودكان را ندارد.
سلام مى كند و با ادب روبروى امام مى نشيند و مى گويد: مولاى من ! آيا به من اجازه مى دهى براى آوردن آب با اين نامردان بجنگم؟
امام به چهره برادر نگاهى مى كند. غيرت را در وجود او مى بيند.
پاسخ امام مثبت است. عبّاس با خوشحالى از خيمه بيرون مى رود و گروهى از دوستان را جمع مى كند و دستور مى دهد تا بيست مشك آب بردارند.227
آن گاه در دل شب به سوى فرات پيش مى تازند. عبّاس، ابتدا نافع بن هلال را مى فرستد تا موقعيّت دشمن را ارزيابى كند.
قرار مى شود هر زمان او فرياد زد آنها حمله كنند. نافع آرام آرام جلو مى رود. در تاريكى شب خود را به نزديكى فرات مى رساند، امّا ناگهان نگهبانان او را مى بينند و به فرمانده خود، عَمْرو بن حَجّاج خبر مى دهند. او نزديك مى آيد و نافع را مى شناسد:
ــ نافع تو هستى؟ سلام! اين جا چه مى كنى؟
ــ سلام پسر عمو! من براى بردن آب آمده ام.
ــ خوب، مى توانى مقدارى آب بنوشى و سريع برگردى.
او نگاهى به موج هاى آب مى اندازد. تشنگى در او بيداد مى كند. ولى در جواب مى گويد:
ــ تا زمانى كه مولايم حسين(ع) از اين آب نياشاميده است، هرگز آب نخواهم خورد. چگونه من از اين آب بنوشم در حالى كه مولايم و فرزندان او تشنه هستند؟ مى خواهم آب براى خيمه ها ببرم.
ــ امكان ندارد. تو نمى توانى آب را به خيمه هاى حسين ببرى. ما مأمور هستيم تا نگذاريم يك قطره آب هم به دست حسين برسد.228
اين جاست كه نافع فرياد مى زند: "الله اكبر!".
اين عبّاس است كه مى آيد. نگاه كن كه چه مردانه مى آيد! شير بيشه ايمان، فرزند حيدر كرّار مى آيد. عبّاس و عدّه اى از يارانش، راه پانصد سرباز را مى بندند و گروه ديگر مشك ها را از آب پر مى كنند.229
صداى برخورد شمشيرها به گوش مى رسد. بعد از مدتى درگيرى و تاخت و تاز، عبّاس دلاور و همراهانش با بيست مشك پر از آب به سوى خيمه ها باز مى گردند. او همراه خود آب سرد و گوارا دارد و لب هايش از تشنگى خشكيده است، امّا تا آب را به خيمه ها نرساند و امام حسين(ع) آب نياشامد، عبّاس آب نمى نوشد.230
نگاه كن! همه بچّه ها چشم انتظارند. آرى! عمو رفته تا آب بياورد.
دستهاى كوچك آنها به حالت قنوت است و دعا بر لب هاى تشنه آنها نشسته است: "خدايا، تو عموى ما را يارى كن!".
صداى شيهه اسب عمو مى آيد.
الله اكبر!
اين صدا، صداى عمو است. همه از خيمه ها بيرون مى دوند. دور عمو را مى گيرند و از دست مهربان او سيراب مى شوند.
همه اين صحنه را مى بينند. امام حسين(ع) هم، به برادر نگاه مى كند كه چگونه كودكان گرد او را گرفته اند.
همسفر! آيا مى دانى بعد از اينكه بچّه ها از دست عموى خود آب نوشيدند به يكديگر چه گفتند: "بياييد از امشب عموى خود را سقّا صدا بزنيم".
نيمه هاى شبِ است. صحراى كربلا در سكوت است و لشكر كوفه در خواب هستند.
آنجا را نگاه كن! سه نفر به اين طرف مى آيند. خدايا، آنها چه كسانى هستند؟
او وَهَب است كه همراه همسر و مادر خود به سوى كربلا مى آيد.231
#ادامه_دارد....
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ
، الْفَـــرَج🌺✨
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
✳️ دعای پیش از خواندن قرآن✳️
اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار..
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
🆔 @zekrroozane
هدایت شده از ذکر روزانه
🌙🍂🌼🌙🍂🌼🌙🍂🌼
🌼🌙🍂🌼🌙🍂
🍂🌼🌙
🌙🍂
🌼
🍂
🌙
تفسیرکوتاه سوره مبارکه
بقره_آیه_198
🌼 عرفات، نام سرزمینى است در بیست كیلومترى مكّه كه بر زائران خانه خدا واجب است از ظهر روز نهم ذى الحجة تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند باید یك شتر جریمه دهند.
🌼 واژه ى «عرفات» از «معرفت» به معناى محلّ شناخت است. در آنجا آدم و حوا علیهما السلام یكدیگر را شناختند و به گناه خود اعتراف كردند. به فرموده امام صادق و امام باقر علیهما السلام جبرئیل در این مكان به حضرت ابراهیم گفت: وظایف خود را بشناس و فراگیر.
🌼در حدیث مى خوانیم: حضرت مهدى علیه السلام هر سال در عرفات حضور دارند. زمین عرفات خاطراتى از ناله ها و اشكهاى اولیاى خدا دارد. در روایات مى خوانیم: غروب عرفه، خداوند تمام گناهان زائران خانه خود را مى بخشد. و براى روز عرفه دعاهاى خاصّى از امام حسین و امام سجاد علیهما السلام نقل شده است.
🌼 از نشانه هاى جامعیّت اسلام آن است كه در كنار اعمال عبادى حج، به زندگى مادّى و كسب معاش نیز توجّه دارد. همانگونه كه در سوره جمعه در كنار دستور به شركت در نماز جمعه، مى فرماید: بعد از پایان نماز به سراغ كسب معاش بروید. آرى، حج در عین عبادت، اقتصاد است.
🌙
🍂
🌼
🌙🍂
🍂🌼🌙
🌼🌙🍂🌼🌙🍂
🌙🍂🌼🌙🍂🌼🌙🍂🌼
🆔 @zekrroozane
هدایت شده از ذکر روزانه
کو نوح ِ پیمبر⁉️
به جهان آید و بیند
دنیا همگی غرقه یِ
طوفان حسین(ع)است.
خدایا به حرمت
🌹اللهم صل علی محمد
وآل محمدوعجل فرجهم🌹
مارا به کشتی
🛳نجات امام حسین برسان⛳️
🆔 @zekrroozane
بیعت_امام_سجاد_با_یزید
🤔پرسش
❔آیا راست است که امام سجاد با یزید #بیعت کرد ❗️می گویند در کتاب کافی هم آمده است که امام سجاد بیعت کردند ❕❕
💠پاسخ💠
👌مردم مدینه پس از آگاهی از انحراف یزید و دوری او از اسلام سر به #شورش بر علیه یزید بلند کردند و از امام سجاد علیه السلام خواستند که شورش آنها را هدایت کند اما امام علیه السلام از به عهده گرفتن رهبری شورش #امتناع کرد زیرا میدانست که شورش با شکست مواجه می شود و همگان جان خود را از دست خواهند داد و از سوی دیگر با نفوذ عبد الله بن زبیر و دیگران در بین شورشیان ، این شورش یک نهضت اصیل #شیعی محسوب نمی شد و رهبران شورش نیز در برقراری اصل شورش از امام سجاد علیه السلام نظر خواهی نکرده بودند و این نشان دهنده این بود که شورش مذکور یک حرکت #خالص شیعی نیست و در صورتی پیروزی معلوم نیست که به نفع شیعیان تمام شود لذا امام علیه السلام در این شورش شرکت نکرد ؛
📚سیره پیشوایان ص270
❕یزید ، مسلم بن عقبه را برای سرکوب شورشیان به مدینه فرستاد و او توانست شورش را سرکوب و کشتاری بس عظیم در #مدینه به راه بیاندازد و شهر را تصرف کند و به زور از مردم برای یزید بیعت بگیرد .
👌#مورخان می نویسند ؛
« مسلم بن عقبه چنین از مردم مدینه بیعت می گرفت که بگوید من بنده مملوک یزید هستم و او درباره من و خون و مال و خانواده من هر چه بخواهد می کند و هرکس از این نوع بیعت امتناع می کرد و حاضر به عبودیت یزید نمی شد کشته می شد »
📚تاریخ طبری ج5 ص493
📚الکامل فی التاریخ ج4 ص118
❕شیخ عباس #قمی می نویسد ؛
« نماینده یزید مردم را به بیعت با او و اقرار بر بندگی یزید فرا می خواند و هر کس امتناع می کرد کشته می شود و تمامی مردم مدینه جز امام #زین العابدین و علی بن عبد الله بن عباس بیعت کردند »
📚منتهی الامال ج2 ص1162
🔶شیخ #مفید و ابن #اثیر نقل می کنند ؛
« هنگامی که مسلم بن عقبه به مدینه رسید به دنبال امام سجاد فرستاد ، و چون امام به نزد او آمد او را بزرگ داشت و به خود نزدیک کرد و گفت امیر المومنین یزید مرا به نیکویی درباره تو سفارش کرده و گفته است که حساب تو را از دیگران جدا کنم . او امام را مجبور به #بیعت نکرد »
📚الارشاد ج2 ص152
📚الکامل فی التاریخ ج4 ص51
📚بحار الانوار ج46 ص139
👌بی شک یزید نمی خواست بار دیگر دستش به خون اهل بیت پیامبر گرامی آلوده شود و با این کار زوال حکومتش را به #ارمغان آورد و از سوی دیگر چون امام سجاد علیه السلام هیچ نقشی در شورش مردم مدینه نداشته بود ، اجبار او بر بیعت و ریختن خونش بدون دلیل بود .
⚫️اما در روایتی در کتاب #کافی آمده است که یزید به زور از امام سجاد علیه السلام بیعت گرفت .
👌او از امام باقر علیه السلام نقل می کند ؛
« یزید وارد مدینه شد و قصد حج گذاردن کرد ، دستور داد مردی از قریش را به نزد او حاضر سازند ، یزید به او گفت آیا اقرار می کنی که بنده منی و من اگر بخواهم تو را می فروشم و اگر بخواهم به اسارت خودم در می آورم ، آن مرد این اقرار را نکرد و یزید او را کشت .
❕یزید به سوی امام #سجاد فرستاد و به امام گفت همان اقرار را بکند . امام سجاد گفت اگر اقرار نکنم مرا هم مانند آن مرد می کشی ؟ یزید گفت آری .
🔶امام گفت آنچه می خواهی را اقرار می کنم و من بنده ای مکره و مجبور هستم ، اگر می خواهی دست نگه دار و اگر می خواهی مرا بفروش ، یزید پس از این اقرار از امام دست برداشت...»
📚الکافی ج8 ص235
💠با توجه به آن که تمام مورخان اتفاق دارند که #نماینده یزید عازم مدینه شد و خودش از شام خارج نشد و و نیز در نقل های #تاریخی آمده است که امام سجاد علیه السلام بیعت نکرد و نماینده یزید نیز او را مجبور به بیعت نساخت ، صحت نقل مزبور زیر سوال می رود .
👌علامه #مجلسی می نویسد ؛
« در این خبر اشکالی است زیرا معروف در تاریخ آن است که یزید از شام تا زمان مرگ خارج نشد و هیچ گاه به مدینه نیامد و این روایت با نقل هایی که می گوید امام سجاد بیعت نکرد #معارضه دارد »
📚بحار الانوار ج46 ص138
❕این قرائن نشان دهنده صحیح نبودن روایت مذکور است ، خصوصا آن که راوی روایت که ابی #ایوب نام دارد توثیقی ندارد و مجهول است و احیانا مشترک بین چندین راوی به این نام است و دقیقا شناخته شده نیست ؛
📚رجال #نجاشی ص455
🆔 @zekrroozane