#لذت_عشق
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند
رنج لذتبخش هجران را بجز مجنــون، نداند
تا نگشتى كوهـــكن، شيرينى هجران ندانى
نــــاز پـــــرورده، ره آورد دل پر خــــون نداند
خسرو از شيرينى شيرين، نيابد رنگ و بويى
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بيرون نداند
يوسفـــى بايــــــد كه در دام زليخا، دل نبازد
ورنه خورشيد و كواكب در برش مفتون نداند
غــــــرق دريا جز خروش موج بى پايان، نبيند
باديه پيماى عشقت ساحل و هامـون نداند
جلـــــــوه دلدار را آغاز و انجامــــــــــى نباشد
عشق بى پايان ما جز آن چرا و چـون، ندان
*امام خمینی(ره)
@zendagibazendagishohada
زندگی ما آدم ها حکایت یخ فروشی است
که از او پرسیدند
فروختی ؟
گفت : نخریدند، ولی تمام شد
@zendagibazendagishohada
بدترین چیز این است که شخص خودش را تعریف کند.
*افلاطون
@zendagibazendagishohada
*اگه می خواهی مزه #توکل را بچشی....
آیه آخر #سوره_توبه را ببین و همیشه با خودت زمزمه کن
@zendagibazendagishohada
2.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*توصیه امام (ره) .....
@zendagibazendagishohada
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_مرحمت_بالازاده:
آری ای ملت غیور شهید پرور ایران درود بر شما، درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و میایستید تا آخرین قطره خونتان.
درود برشما ای ملت ایران، ای مشعل داران امام حسین تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به #منجی_عالم_بشریت تحویل بدهید.
@zendagibazendagishohada
بخوان دعای فرج را دعــــــــــا اثــــــر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عـافــيــت بـطـلـــب که روزگار بســـی فتنه زير ســـر دارد
بخوان دعای فرج را کـه يـوسـف زهــــــرا ز پشت پرده ی غيبت به ما نظـر دارد
بخوان دعای فرج را به ياد خيمه ی سبز که آخرين گل سرخ از همه خبـــر دارد
ولادت با سعادت #منجی_عالم_بشریت حضرت امام زمان(عج) را خدمت شما اعضای محترم تبریک عرض می کنم....🌹🌹🌹🌹🌹
@zendagibazendagishohada
انتقاد از خویشتن را جزء برنامه های خود قرار دهید .
#شهید_بهشتی
@zendagibazendagishohada
ای انسانی که همیشه آنقدر سیری که اصلا گرسنگی را درک نمی کنی ، تو انسان نیستی.
#شهید_بهشتی
@zendagibazendagishohada
*در حضور غربت یاران
#شهید_آوینی
سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب»های او در نیمهشب
آشنا بودند. پاسی از شب که میگذشت، در انتظار صدای نالههای آوینی چشمانشان را باز میکردند مرتضی مرثیهسرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بیتابش را عاشق میساخت. یکبار در دوکوهه به او گفتم: شهید داوود یکبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه کرد وقتی علت گریهاش را پرسیدم، پاسخ داد:«یاد عباس (ع) افتادم که هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً خیلی سخت به زمین افتاده است. با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعتها به یاد غربت عباسبنعلی (ع) و داوود گریست. گوئی پردههای غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه میدید. لب به سخن گشود، داوود باید میرفت. برخاست، پا برجای گامهای داوود نهاد. مرتضی مردی آسمانی بود که پای بر خاک داشت.
منبع : کتاب هسفر خورشید.
راوی : برادر رضا برجی
@zendagibazendagishohada