14.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩🍳#مرغ_زعفرونی
مواد لازم:
تکه های مرغ
پیاز
زعفران
نمک
🔅🔅🔅🔅🔅🔅
🎥 @zendegi18
14.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩🍳#مرغ_زعفرونی
مواد لازم:
تکه های مرغ
پیاز
زعفران
نمک
🔅🔅🔅🔅🔅🔅
🎥 @zendegi18
هدایت شده از " لشگر حضرت عشق"
🍁ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ آدمى ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ نکن ،حتى ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ!
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ که ﺑﻴﻞ ﺑﺰنى ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ کرم ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ میکنی
🍂ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ کسی ﺣﺴﺎﺩﺕ نکن ﺑﺨﺎﻃﺮ نعمتی که خدا به ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ...
زیرا ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چیزی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ...
🍁ﻭ غمگین ﻣﺒﺎﺵ ﻭقتی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ چیزی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺯيرا ﺗﻮ نمى دانى ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چيزى ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
پس همیشه شاکر باش.♥️
#دکتر_الهی_قمشهای
@eeshg1
4_5962976183942383387.mp3
10.13M
آهنگ احساسی و آرامشبخش دیگری از آلبوم ترکیه ای "به سوی افق" از بوراک جانوزر ..
#موسیقی #بیکلام
@zendegi18
🌸جمعه تون عالی و بینظیر
🕊یک روز پـراز آرامـش
🌸یک دل آرام و بی غصه
🕊یک زندگی آروم
🌸و عـاشقـانـه
🕊نصیب لحظه هاتون
🌸الهی آدینتون زیبـا
🕊و دنیـا بر وفق مرادتون باشه
@zendegi18
غم و اندوه اگرهم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشهایات
از لب پنجره عشق،
زمین خوردو شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی واکن
و بگوبادل خودکه
خداهست و خداهست و خداهست
@zendegi18
زن بی گناه!
بشار مکاری میگوید:
در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود:
- بشار! بنشین با ما خرما بخور!
عرض کردم!
- فدایت شوم! در راه که میآمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم!
فرمود:
- در راه چه مشاهده کردی؟
- من از راه میآمدم که دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! @zendegi18
- مگر آن زن چه کرده بود؟
- مردم میگفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین
خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة. [۱]
امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه ی شریفش تر شد.
فرمود:
- بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای نجات آن زن دعا کنیم. کسی را نیز فرستاد، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد.
وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای خلاصی آن زن دعا کرد و به سجده رفت، سر از سجده برداشت، فرمود:
- حرکت کن برویم! او را آزاد کردند!
از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شده از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد:
رفتم به دربار دیدم زن را از حبس خارج نموده آوردند پیش حاکم وی از زن پرسید:
- چه کردی که تو را مامور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد.
حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او قبول نکرد، حاکم گفت:
ما را حلال کن، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی آزاد شد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
- بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیاز دارد. سلام مرا نیز به وی برسانید.
وقتی که هفت دینار را به زن دادم و سلام امام علیه السلام را به او رساندم، آن زن از خوشحالی افتاد و غش کرد. به هوش که آمد گفت:
- آیا امام به من سلام رساند؟
- بلی!
و سه مرتبه این سؤال و جواب تکرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او کنیزایشان است و محتاج دعای حضرت.
پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که میگریستند برایش دعا کردند. [۱]
----------
[۱]: خدا ستمکاران تو را لعنت کند ای فاطمه!
[۱]: بحار، ج ۱۰۰، ص ۴۴۱
@zendegi18
•✾📚✾•