عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمام شما عزیزان و سروران خودم😊🌺
ان شاءالله در این ایام پر خیر و برکت هرچی از خدا میخواید بگیرید☺️🙏
همراه ما باشید....
زندگی برتر
═══════❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤ #تربیت_بهتر #جلسه_بیستم نزدیک ایام محرم هم هستیم ، سعی میکنیم بحث رو به سمت
═══════❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤
#تربیت_بهتر
#جلسه_بیست_و_یکم
جلسه قبل گفتیم
کاری که سید الشهدا انجام دادن به خاطر عشق خداوند به ایشون بود💗
امام حسین (ع)با تمام وجود این عشق رو حس میکردن.💯
بعضی از تاریخ ها نوشتن
خداوند سید الشهدا رو مخیر کردن بین اینکه به شهادت برسن یا خداوند کاری بکنه که این اتفاقات نیفته📯
❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤ ۱ ═════
═══════❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤
سیدالشهدا می تونست نجات پیدا کردن رو انتخاب بکنه ✅
خداوند هم به هیچ وجه ناراحت نمیشد🆗
ولی ولی ولی...
امام حسین (ع) دیدن که خداوند شهادت رو بیشتر میپسنده🚩
خداوند حسین(ع) شهید رو بیشتر دوست داره
😭🥀
❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤ ۲ ═════
═══════❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤
سید الشهدا به خاطر اینکه محبت خدا رو داشته باشه این تصمیم رو گرفتن💯
زن و بچه رو فدا کردن😭
کلا کربلا همش محبت بود✔️
تمام رفتارهای اصحاب و بنی هاشم و سیدالشهدا بوی محبت میداد.
❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤ ۳ ═════
═══════❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤
مثلاً حبیب بن مظاهر شب عاشورا به سیدالشهدا میفرماید:
ما بهشت نمیخوایم
بهشت ما توئی حسین(ع)😭
خیلی حرفه
محبت عمیق اینه💓
به خاطر محبت امام از دنیا دل کندن🖐
از هیچ چیزی نمیترسیدن
✅اصلا فکرشون جای دیگه بود
❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤ ۴ ═════
═══════❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤
آخه روایت میفرماید:
روز قیامت وقتی همه بهشت میرن
یک عده ای میمونن که به جایی خیره شدن😳
بهشون میگن برید بهشت👌
ولی نمیرن😐
میگن چرا نمیرید⁉️
میگن ما حسین(ع) رو میخوایم 😢
فقط خیره به اهل بیت شدن😯
ما هم باید به اینجا برسیم و تا میتونیم محبت خودمون رو به اهل بیت بیشتر و بیشتر کنیم 🤲
ان شاالله جلسات بعدی بیشتر صحبت میکنیم.
با ما همراه باشید.
🏴 @zndegi_bartar
❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤ ۵ ═════
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊اصلا نمی دونم...
این چه جذابیتی داره...
━━━━━✤ꙮ✤━━━━
@zndegi_bartar
═══════❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤
#نظر_لطف_او
✍مسئول مشاوره به زندانیان محکوم به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد:
🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار میشود، شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها، صاحب مغازه به قتل میرسد. او متواری میشود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش میکنند و به اینجا منتقل میشود.
🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول میانجامد؛ میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها قلبا دوستش داشتند.
🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری بودند، برای اجرای حکم میآیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمهچینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند. همسر مقتول گفت: " من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده است. بههرحال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم."
🔸بههرحال روی اجرای حکم مسر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبهرو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا بهشدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم"
❀ ⃟⃟ ⃟🖤 ⃟✤ ۱ ═════