﷽࿐࿐☀️࿐•°o.O
#داستانهای_شگفت
🤲 شفای کور به برکت حضرت عسکریین(ع)
*** حاج میرزا سید باقر خان تهرانی مشهور به حاج ساعد السلطان درسال ۱۳۲۳ قمری به قصد زیارت ائمه عراق حرکت می کند چون به کاظمین (ع) می رسد فرزند یگانه چهار ساله اش به نام سید محمد به چشم دردی سخت مبتلا می شود👁 چند روزی مشغول معالجه می شود فایده نمی بخشد.
🔸🔸🔸 پس به سمت سامرا حرکت می کند به قصد اینکه ده روز انجا بماند و در راه به واسطه شدت گرما و غبار راه و حرکت درد چشم بچه سخت تر و چند برابر می شود. پس از ورود به سامرا بچه را نزد قدس الحکما که معروف به حافظه الصحه و افلاطون زمانش بود می برد.
🔅🔅🔅 مشغول معالجه می شود ثمری نمی بخشد و می گوید حتما باید بچه را بزودی برسانی به بغداد نزد فلان که متخصص بیماری چشم است و مسامحه مکن که خطرناک است.
🔹🔹🔹پدر بچه از شنیدن این مطلب سخت پریشان و نالان و حیران می گردد چون فرزند منحصر او بوده لکن چون تصمیم داشته ده روز بمانند حرکت نمی کند و مشغول دعا و زیارت می شود تا هفت روز, پس درد چشم بچه سخت تر شده به طوری که یک لحظه از گریه و ناله آرام نداشت .
🔘🔘🔘 اهل خانه و همسایه ها تا صبح خواب نرفتند چون صبح شد حافظه الصحه را می اورند چون چشم بچه را باز می کند و در ان بدقت نظر می کند حالش تغییر می کند و دست بر دست می زند و ناله می کند و به پدر بچه اعتراض می نماید و می گوید چشم بچه را کور کردی من به شما سفارش کردم. تاکید نمودم زود او را به بغداد برسانید و شما به حرف من اعتنا نکردید تا چشم بچه کور شد و دیگر رفتن به بغداد ثمر بخش نیست.
▫️◾️▫️ و این دردو ناراحتی که دارد به واسطه قرحه و زخمی است که در چشم اوست و بینایی چشمش را از بین برده.
پدر بچه از شنیدن این مطلب سخت پریشان و بمانند بدن بی جان می شود. سپس حافظه الصحه برای معالجه قرحه که بمانند دو دانه بادام از چشم بیرون بود, مشغول می شود تا از درد ارام گیرد و کوری با درد نباشد .
♦️♦️♦️ پس به سختی دو چشم او را که بیرون شده بود برگردانید به داخل چشم و بچه از شدت درد غش کرد . و این مطلب به محضر آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی و سایر علما رسید و همه ناراحت و غصه دار شدن.
✔️✔️✔️ چون مدت اقامت که ده روز بود تمام شد و عازم بر حرکت می شود و برای زیارت وداع به حرم مطهر مشرف ...
ادامه دارد....
✍ شهید محراب آیت الله عبد الحسین دستغیب
@zndegi_bartar
࿐❒❢○🌼🍀🌸○❒❢࿐
#فایل_صوتي_عاشقانه
🎧آنچه خواهید شنید ؛👇
❣تاحالاعاشق آسمون شدی؟
طعم يه رابطه دونفره آسمونی روتجربه کردی؟
💓تاعاشق نشی،
و با خدا و اهل آسمون،به رفاقت نیفتی؛
تنهاي تنهایی!👇
@zndegi_bartar
💠إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَی سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَی..
خودمونیش اینه که بگیم:
خدایا آبروی منُ توی این دنیا
بابت گناهام نریختی؛ ندید گرفتی!
اون دنیا بیشتر از این حرفا
به این بندهنوازیت احتیاج دارم؛
هوامُ داشته باش قربونت برم🙏
@zndegi_bartar
❁•••❋✨🌸﷽🌸✨❋•••❁
#حب_الله
🔮جایگاه محبت در مقایسه با جایگاه علم و عمل
#جلسه_بیستم_دوم
💟💟 ❲محبت❳ سلطان است و ❲ معرفت❳ وزیر او
๏҉๏҉
معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است.
دل انسان نمی تواند ذوقبلتین باشد.
🔸 کسانی که برای علم و معرفت خیلی ارزش و احترام قائل هستند باید بدانند وقتی کسی به معرفت اهمیت می دهد و دنبال معرفت می رود بخاطر این است که به معرفت علاقه و گرایش دارد.
✔️✔️ یعنی این علاقه است که مادر معرفت اوست.
✍استاد علیرضا پناهیان
ادامه دارد...
👉@zndegi_bartar
❁•••❋🌸✨🌸❋•••❁
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨کاش خدا مرا نیز مانند خرمشهر آزاد کند...
👈آزاد از نفس...
🔍و روزی روی تابلو دل حک کند؛
این دل را خدا آزاد کرد...💖
📆 سوم خرداد ماه
سالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد 🌹
𖠇@zndegi_bartar
💠أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ
استادی می فرمود ꧇
این آیه معنایش
این نیست که با
ذکر خدا دل آرام میگیرد ؟!
خدا می گوید꧇
جوری ساخته ام تو
را که جزبا یاد من آرام نگیری!❤️
⁂@zndegi_bartar
﷽࿐࿐☀️࿐•°o.O
#داستانهای_شگفت
🤲 شفای کور به برکت امامین عسکرین (ع)
#قسمت_دوم
🤲🤲پس از زیارت نزد ضریح امامین علیها سلام می نشیند مشغول خواندن زیارت عاشورا می شود.
پس در ان حال خادم ایشان حاج فرهاد بچه را بغل کرده به حرم مشرف می شود .
و سپس چشم بچه را که با پارچه ای بسته بود به ضریح می مالد و پس از زیارت از حرم بیرون می رود.🚶♂
🔸🔸پدر بچه که منظره بچه اش را می بیند و متذکر می شود که بچه با چشم سالم به عراق آمد و حال با چشم کور برگردد،پس بی اختیار گریان و نالان می شود😭
فریاد می زند،می لرزد ،خواندن تتمه زیارت عاشورا را فراموش می کند و خود را به ضریح می چسباند و در سخن با امام رعایت ادب نمی کند و می گوید آیا سزاوار است بچه ام را با این حالت کوری برگردانم؟پس بی حال شده گوشه ای می نشیند،
💟💟 ناگاه بچه در حالی که دایی او به دنبالش بوده وارد حرم می شود و بر دامن پدرش می نشیند و می گوید پدر جان!خوب شدم چشمم روشن شده دردی هم ندارد.😳
پدر حیران شده دست در چشمان بچه کشیده میبیند هیچ اثری از قرحه نیست و حتی قرمزی هم ندارد،از دایی بچه می پرسد این بچه ربع ساعت پیش حرم بود چشمان کور و بسته شده چه پیش آمد؟
✅✅ دایی بچه می گوید:
بله هنگامی که از حرم بیرون شدیم بچه بر شانه من بود و در صحن راه می رفتم و منتظر آمدن شما بودم ناگاه بچه سر از شانه من برداشت و با دستش پارچه ای که بر چشمش بود بر می داشت و می گفت ببین آقا دایی!چشمم خوب شده است و برای بشارت به شما زود او را به حرم فرستادم که شما شاد شوید.😊
🛐🛐 پدر سجده شکر میکند و از امامین علیهم السلام عذر خواهی و شکر گزاری می نماید و با شادی و فرح از حرم بیرون می شود و می آید نزد حافظا الصحه و بچه را در بیرون خانه نزد دایی او می سپارد.
و به حافظا الصحه می گوید می خواهم حرکت کنم برای بغداد دوائی بدهید برای چشم بچه که در راه به آن مداوا کنیم.
طبیب میگوید که چرا مرا مسخره میکنی برای چشم کور دوائی نیست،شما در اثر مسامحه او را کور کردید.
پس پدر بچه را صدا می زند،دایی او را میآورد چون طبیب چشم او را گشوده و روشن میبیند بهت زده و حیران می گردد😳 چشمان بچه را می بوسید و اطرافش می گردد و سخت گریان می شود و می گوید چه شد دو غده چشم تو؟
پس جریان شفا را برایش می گوید و صلوات بر اهل بیت علبه السلام می فرستد.💟💟
✔️✔️✔️سپس به منزل میرزایی شیرازی می روند میرزا هم که با سابقه بود گریه شوق میکند چشمان بچه را می بوسید و می فرماید سزاوار است بمانید تا شهر را چراغانی کنیم.
پدر عذر می آورد و در همان روز برای کاظمین حرکت می کند.
✍ شهید محراب آیت الله عبد الحسین دستغیب
@zndegi_bartar
࿐❒❢○🌼🍀🌸○❒❢࿐