🌹شهدای امام زمانی (10)
#شهید_احمد_نیری👇
💥شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد... دکتر محسن نوری دوست و همراز شهید احمد علی نیری می گوید: یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من…لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
🔹نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!
🔸بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.
🔸یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:
«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم... حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات می
کردم خیلی با توجه گفتم:
«یاالله یا الله…»
🔹به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند...
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: 👈 از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.
💥تشرف_به_محضر_امام_زمان
🍃یک بار با احمد آقا و بچّه های مسجد رفتیم زیارت قم و جمکران. در مسجد جمکران پس از اقامهی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. راننده گفت: اگر میخواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و…، یک ساعت وقت دارید. ما هم رفتیم سمت مغازه ها، که یک دفعه دیدم احمد آقا رفت سمت بیابان . من و رفیقم دنبالش راه افتادیم. یک دفعه احمد آقا برگشت و گفت: چرا دنبال من می آیید!؟
☘جا خوردیم. گفتیم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجّه شدی؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید برگرد. گفتم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم مییایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنه…
☘گفت: خواهش میکنم برگردید. دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی…
سرش را انداخت پایین و گفت: #طاقتش_رو_دارید؟ می تونید با من بیایید!؟ ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟!
🌟نفسی کشید و گفت: دارم میرم #دست_بوسی_مولا باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله.
🌿نمی دانید چه حالی بود، آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود مجبور شدیم با ترس و لرز برگردیم.ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس میآید. چهرهاش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست.
#کتاب_زندگي_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
منبع : کتاب عارفانه
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن...
✅ نیمهی شعبان، مظهر امید به آینده است؛ بقیه امیدها ممکن است بشود، ممکن است نشود؛ امّا امید به اصلاح نهایی بهوسیلهی حضرت صاحبالزّمان امید غیر قابل تخلّف است. السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه. ۹۷/۲/۱۰
🔸 سالروز ولادت حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجه الشریف و عید نیمه شعبان مبارک.
🆔 @zendegi_besabk_Quran313
خدایا ! به حق قرآن عظیم ما را به هُدی امام زمان سلام الله علیه مُهتدی بفرما. ما را از معارف محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین دل روشن بفرما. به اشک چشمهای امام حسین سلام الله علیه در روز عاشورا، چشم ما را به زودی به جمال نورانی صاحبمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف روشن بفرما.
Eitaa.com//hefzequranchannel
@zendegi_besabk_Quran313
هیچکس نباید تورا برای رسیدن به اهدافت بترساند
اهدافت را بنویس و برای رسیدن به آن ها تلاش کن
🎀 وقتی تو زندگیت هدف داشته باشی از هیچ وسوسه ای که سر راهت قرار میگیره و تورو میترسونه که مسیرتو عوض کنی نمیترسی اگر خدارو باور داری 🎀
✍ Eitaa.com//hefzequranchannel
@zendegi_besabk_Quran313
🌱شما یک پیغام از طرف امام زمان عليه السلام دارید😍
به انتخاب خودت بزن روی یکی از این دوازده تا لینک و قول بده به حرف آقا امام زمان (عليه السلام ) گوش بدی ❤
اول:🌸 https://digipostal.ir/cnsrsg0
دوم:💐 https://digipostal.ir/c7uj6b7
سوم🌻 https://digipostal.ir/c9dwo5u
چهارم🌹 https://digipostal.ir/cnhjy2j
پنجم🌺 https://digipostal.ir/cq4r1gc
ششم🍁 https://digipostal.ir/c3t9sub
هفتم🌼 https://digipostal.ir/cl8fi0v
هشتم🥀 https://digipostal.ir/cjmvyxy
نهم🍀 https://digipostal.ir/c35uvd9
دهم 🍂 https://digipostal.ir/ctquouh
یازدهم🍃https://digipostal.ir/c0oioy5
دوازدهم🌸 https://digipostal.ir/ceizndn
🌸 برای تعجیل در ظهور آقامون صلوات
*ظرائف سلوکی*
- بزرگان عرفا به سالکین الی الله ، دستور به رفتن قبرستان می دادند و از آن به عنوان " توحید عملی در مدرسه ی قبرستان " یاد می کردند ؛ باری ، در قدیم ، قبرستان های شهر و یا روستا را در بین خانه ها و محل کار قرار می دادند تا مردم شهر ، هر صبح در هنگام رفتن به محل کار و در شب ، جهت رفتن به منزل از قبرستان عبور کنند تا باد مرگ در قلب آنها خاموش نشود ؛ آری یاد مرگ ، بهترین واعظ است.
- در صورت امکان ، رفتن به قبرستان های بزرگ و مخروبه جهت احیای حال معنوی در هر هفته ، مخصوصا در ماه مبارک رمضان مطلوب است ؛ به تعبیر مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، وقتی به قبرستان مشرف می شوید ، در هنگام بازگشت از قبرستان ، به یاد شب اول قبرتان باشید و یاد کنید آن روزی که از خدا می خواهید تا به دنیا برگردید و عمل صالح انجام دهید و در آن موقع با خود بگویید : خداوند به تو عمری دوباره داد تا عمل صالح انجام دهی ، حال مراقب باش و از فرصت کمال استفاده را کن !
- در قبرستان تنها مشرف شوید و با خود تفکر کنید که اینجا مردمی خوابیدند که همه ی آنها روزگاری گریان و خندان بودند و حال همه ی شان ساکت و تسلیم اعمال صالح و یا غیر صالح خود هستند.
*آری بهجت العرفا می فرمود : هر شب از طریق خواب ، در عوالمی از برزخ می رویم که اختیار هیچ کدامش دست ما نیست ، با این حال این همه از مرگ غافلیم. *