🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️
#علی بودی و شبیه پیغمبر...
کل صحرا پُر شد از بُغض علی و جانِ پیغمبر...
به جوانی ات قسم، با امام خود عهد میبندیم که آخرالزمانی خیبری را برای یهود رقم بزنیم..
◾️ هشتمِ #محرم
امشب در عزاداریهاتون ارباب رو یاری کنید در غم سنگین شبیه ترین به پیامبر جوان رشید بنی هاشم حضرت علی اکبر😔😔😭
اجرک الله یا صاحب الزمان
التماس دعا
یاعلی
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
سلام ما بہ حسین و بہ پارهے جگرش
ڪه پاره شد جگرش،از شهادٺ پسرش
بہ خُلق وخو،علے آیینہے پیمبر بود
صدف علے و بہ فضل و ادب،علے گهرش
#سلام_اےآفتاب_سرخ_عاشورا
#یا_علے_اڪبر_ع
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️
هر چند کمی فرج تمنا کردیم
آقا ز سر خویش تو را وا کردیم
شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم
با واژه انتظار بد تا کردیم .
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️
#تقویم_شیعه
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۷ شهریور ۱۳۹۷
میلادی: Tuesday - 18 September 2018
قمری: الثلاثاء، 8 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹قحطی آب در خیمه های امام حسین علیه السلام، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا عاشورای حسینی
▪️17 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️26 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️41 روز تا اربعین حسینی
▪️49 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
💠 در رکاب پدر
به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، پس از استراحتی کوتاه و برداشتن آب، در مسیر حرکت، یک لحظه خواب چشمان حسین بن علی (ع) را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون، والحمد لله ربّ العالمین». سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثه تلخ و مصیبت و شهادت داشت.
علی اکبر که سوار بر اسب بود، با شنیدن این ذکر (استرجاع) نزد پدر آمد و گفت: پدر جان، جانم به فدایت، برای چه استرجاع گفتی و خدا را حمد کردی؟
امام حسین (ع) فرمود: سر بر روی زین اسب نهاده بودم که لحظه ای به خواب رفتم. سواری را دیدم که می گفت: این گروه سِیر می کنند، مرگ هم در پی آنان روان است. فهمیدم که در این سفر به شهادت خواهیم رسید.
پرسید: پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟
فرمود: چرا فرزندم، قسم به خدایی که بازگشت همگان به سوی اوست، ما بر حقّیم.
علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟
حسین بن علی (ع) فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند.
ارشاد مفید، ص 226
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از زندگی عاشقانه
8 محرّم
1 _ قحط آب در خیمه های حسینی
در این روز آب در خیمه های سیّد الشهداء علیه السلام نایاب شد. (1)
📚 منابع :
1. لهوف : ص 145. و ... .
صلی الله علیک یا ابا عبدالله😭😭😭
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️
#رساله_حقوق_امام_سجاد
۳- حق اللّسان(حق زبان👅):
اما حق زبان👅، پاکداشت آنست از زشت گویی😶 و عادت دادن آن به گفتار نیک😊، و استفاده از آن به ادب، و خودداری از کاربرد آن جز به هنگام نیاز و جایی که منافع دین و دنیا به میان می آید و نگهداری آن از پرگویی های بی فایده ای که جز زیان دربرندارد. و زبان👅 گواه دانایی و دلیل خرد به شمار می آید و نشانه ی آراستگی😇 عاقل به زیور عقل و خوش سیرتی اوست و هیچ نیرویی💪 جز به خداوند بزرگ نیست.
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از زندگی عاشقانه
#همسرداری
💞 برای عذرخواهی همیشه پیشقدم شوید، زندگی خودتان است بیهوده تلخش نکنید.
اگر مدت زیادی از دلخوری بگذره تبدیل به #کینه میشه و راه آشتی کم کم مسدود میشه!
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
#چادرانه
بانو!
ســــرت را بالا بـــگیر😌
تو....سـربازِ
عفیف جنگ
نَرمے....
نہ جان داده اے نہ عضوے از اعضاۍ بدنتـ را از دست داده ای❗️
نہ بہ جَنگـ رفته اے .
ولے با حفظ حجـــاب در گرماوسرما
با ٺحمل ڪردن طعنہ هاےـروزگار..
با زندگے شهید گونہ ات...
بــا عشقتـ نسبت بہ شُهَدا❤️
کماکان...در جهاد اڪبر...
شرکـــټ کرده اے💚
نسیم خیــال پروربهشت گواراے وجود زهرایے ات.💐
#امانتدارچـادرمـادرم✌️❤️🍃
@zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
#زن_ذلیل_مردذلیل
✅ زن ذلیل و مرد ذلیل
گاهی در زندگی های مشترک خیلی ها که نگاه می کنیم، می گوییم فلانی زن ذلیل است یا فلانی مرد ذلیل است و حال آنکه ازدواج یعنی دنیای سازش ها و گذشت ها. ازدواج و دنیای بعد از ازدواج باید پر از گذشت باشد هر چند این مساله از نگاه دیگران ذلت محسوب شود.
📕رسول مهربانی ها(صلوات الله علیه):يكديگر را به رفتار نيك با زنان سفارش كنيد.
📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج۳۳، ص۶۲۸ح۱۲
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
جلسات سرکار خانم #محمدی
#نظموهدف۱_جلسه۵_قسمت۱۲
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
😍 در #نظم_بچهداری ، بچه ها رو از همین کوچیکی با خاطرات ائمه علیهم السلام آشنا بکنید. شما چهارده روز از چهارده امام براشون بگید هر شب دو خاطره از یک امام. دفعه دیگه یه جور دیگه بگین.
👈از شهدا براشون بگید الان این همه خاطره از شهدا هست.
🔔🔔🔔 البته در انتخاب خاطرات ائمه علیهم السلام و شهدا باید دقت کنید خاطراتی رو بگید که برای بچه قابل هضم باشه. و یا تلقی ضعف اهلبیت و شهدا برای بچه نشه.
👈چون بچه ها قوی بودن قهرمان داستان براشون مهمه و مرگ وحتی شهادت در نظر بچه به خصوص زیر ۷ سال که مفاهیم انتزاعی رومتوجه نمی شه نوعی ضعفه و می ترسه.
😱 الان متاسفانه کتاب های شهدای کربلا رو با تصاویر بسیار ناراحت کننده مثل آتش گرفتن خیمه و سر بالای نی و ...برای بچه ها نوشتند که بچه حتی عکس اینها رو هم می بینه می ترسه و براش تلقی ضعف اهلبیت می شه. شما وارد اینگونه قصه گویی ها نشید.
♦️ببینید کارتونهایی که صهیونیست ها برای بچه های ما می سازند چطور قهرمان ها را قوی جلوه می دن و قوه تخیل بچه رو پرواز می دن. و بعد از طریق همان قهرمان و الگو هر چی خودشون می خوان به خورد بچه های ما می دن. و ما فکر می کنیم یه کارتون وانیمیشن ساده ست.
✅ قصه های مختلف می شه برای بچه ها ساخت. مثلاً قصه هایی از حیوانات.
🐠 یه جا آکواریوم می فروشند برید واستید به بچه بگو بیا انواع ماهی ها رو ببینیم. انواع ماهی ها رو نقاشی کنیم با ماهی ها حرف بزنیم. ماهی ها چه شکلی اند چه جوری اند کم کم بچه می فهمه که می تونه با چیزی که می بینه ارتباط برقرار بکنه. ارتباطاتش قوی می شه. نوع ارتباطاتش تقویت می شه.
💪 در بحث ارتباطات، تاثیر گذارترین رابطه در بچه، رابطه شما با همسرتان است. هر چقدر رابطه شما با همسرتون خوب باشه، بچه رابطه ش با #ولایت قوی می شه وقتی #اقتدار مرد رو شما حفظ کنید تبعیت از ولایت در بچه نصب می شه،
⛔️بچه ها هر کاری می کنند مدام بهش نگید این کار بده اون کار زشته. بچه زیر ۷ سال نمی دونه این بده. بعد از ۷ سال به مرور وقتی بزرگتر می شه عقل جایگزین می شه خودش درست می شه...
ادامه دارد
✅ ارسال مطالب مجاز
⛔ کپی مطالب ممنوع
@jalasaaat
#کلاس_خانواده_عاشورایی
#قسمت3
#خانم_محمدی
🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
👈 #خانواده_عاشورایی امام حسین علیه السلام از زمانی که راه افتادند شاخصه شون اینه که بین همه شون #محبت خیلی زیاده.
👌 یک دونه از زن ها رو شما نمی بینید که گلایه کنند بگن حسین جان چرا فرزند من شهید شد؟ چرا قراره من اسیر بشم؟ چرا ما قراره سختی بکشیم؟ چرا ما هجرت کردیم؟ چرا ما از منزلی به منزل دیگه کوچ می کنیم؟ چرا در کربلا؟ چرا بی آبی؟
🔔 هیچ زنی چرا نگفت. چرا؟ چون که به امامش #التزام_عملی داشت
🍃حالا ما خانمها باید التزام عملی داشته باشیم.
⚫️ ماه محرم که نزدیک می شه مراسم سیاه پوشی دارند همه جا.
🕌الان مسجد شما کلی تفاوت کرده. من اومدم تو خیابون پیدا نمی کردم چرا؟ چون همیشه یک ریسه چراغانی در خیابان تفرش بود که مال مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه بود
⚫️ اما امروز سر تا سر خیابون پر از پرچم و بیرق و علم و کتل بود یعنی همه نمادها یکسان شده.
📢حالا می گیم خانوما شما می خواین بگید که ما در خانواده عاشورایی می خوایم قدم اول را برداریم
🍃قدم اول چی هستش؟ اینه که ما خانواده را آماده می کنیم الان تن بچه این خانم لباس مشکیه. این بچه داره از الان با امام حسین علیه السلام بزرگ می شه.
👈داره می گه چی؟ الان اول محرم داره می یاد. من خونه مو #پرچم_سیاه می زنم. ندارم یه روسری مشکی مو پهن می کنم روی مبل
✋ می گم یا امام حسین اینو از من قبول کن که من در آمادگی با شما دارم بیعت می کنم من میخوام عزای شما رو بزرگ بدارم
🍲 هر روز غذای #نذری درست می کنیم برای امام حسین علیه السلام.
🗣 می گی بسم الله الرحمن الرحیم وضو می گیرم به نیت امام حسین علیه السلام به نیت شهدای کربلا به نیت حضرت رباب ، به نیت علی اکبر، به نیت علی اصغر، تمام روزهای محرم و صفر را شما غذای نذری تو خونه تون درست کنید.
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
هدایت شده از زندگی عاشقانه
👫 پیادهروی با همسر
🕊 با همسرتان به پیادهروی بروید و با مهربانی با او رفتار کنید 😍
@zendegiasheghane_ma
970626-Panahian-ImamSadeqUni-SabkeZendegiMoaserTarAzAgahiVaIman-18k-08.mp3
7.3M
🔉 #سبک_زندگی، موثرتر از آگاهی و ایمان(۸)
📅 جلسه ۸ | ۹۷/۶/۲۶
🕌 #دانشگاه_امام_صادق
🔍 #محرم #محرم۹۷
@Panahian_ir
@Panahian_mp3
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
داستان واقعی صبر و عشق یک بانو و فداکری و ایثار یک مرد
🏴 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #واینک_شوکران3 #شهیدایوب_بلندی #قسمت16 سفره صبحانه ک جمع شد ،امد کنارم ....خوشحال بود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
#قسمت17
از خیابان های نزدیک دانشگاه تهران رد میشدیم...
جمعه بود و مردم برای نماز جمع می شدند...
همیشه ارزو داشتم وقتی ازدواج کردم با همسرم بروم دعای،کمیل و نماز جمعه....
ولی ایوب سرش زود درد میگرفت.....
طاقت شلوغی را نداشت....
در بین راه سنگینی نگاه مردم را حس میکردم ک ب دستبند اهنی ایوب خیره میشدند...
ایوب خونسرد بود...من جایش بودم،از اینکه بچه های کوچه دستبند اهنیم را ب هم نشان میدادند،ناراحت میشدم....
ایوب دوزانو روی زمین نشست و گفت
-بچه ها بیایید نزدیکتر
بچه ها دورش جمع شدند ایوب دستش را جلو برد
-به ش دست بزنید،از اهن است این را ب دستم میبندم تا بتوانم حرکتش بدهم
بچه ها ب دستبند ایوب دست میکشیدند و اوبا حوصله برایشان توضیح میداد......
چند روز مانده ب مراسم عقدمان ،ایوب رفت ب جبهه و دیر تر از موعد برگشت ..
به وقتی ک از اقای خامنه ای برای عقد گرفته بودیم نرسیدیم ..
عاقد خبر کردیم تا توی خانه خطبه بخواند ....
دو شاهد لازم داشتیم ...
رضا ک منطقه بود....
ایوب بلند شد
-میروم شاهد بیاورم
رفت توی کوچه ....مامان چادر سفیدی ک زمان خودش سرش بود برایم اورد ...
چادر مشکی را از سرم برداشت و چادرش را سرم کرد....
ایوب با دو نفر برگشت...
-این هم شاهد
از لباس های خاکیشان معلوم بود تازه از جبهه برگشته اند...
یکی از انها ب لباسش اشاره کرد و گفت
-اخه با این وضع؟نگفته بودی برای عقد میخواهی!
-خیلی هم خوشگل هستید ،آقا بفرمایید....
نشست کنارم....
مامان اشکش را پاک کرد و خم شد...
از توی قندان دو حبه قند برداشت...
عاقد شروع کرد....
صدا خرت خرت قندی ک مامان بالای سرم میسایید بلند شد......
@zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
#قسمت18
اقا جون راننده تاکسی فرودگاه بود،همیشه قبل از اینکه از خانه بیرون برود ،همه ی ما بچه ها را میبوسید و بعد پیشانی مادر را ....
یک بار یادش رفت ...
چنان قشقرقی ب پا کردیم که اقاجون از ترس ابرویش برگشت و پیشانی مامان را بوسید و رفت....
برای خودشان لیلی و مجنونی بودند....
برای همین مامان خیلی عصبانی شد ،بعد از شش ماه هنوز ایوب را "برادر بلندی"صدا میزنم....
با دلخوری گفت
-گناه دارد شهلا،جلویش باچادر ک مینشینی،مثل غریبه ها هم ک صدایش میزنی...طفلک برادرت نیست ،شوهرت است.....
ایوب خیلی زود با من.صمیمی شد،یک بار بعد عقدمان جلوی مامان گفت
-لااقل این جمله ای ک میگویم را تکرار کن ،دل من خوش باشد....
گفتم
-چی دل شما را خوش میکند؟؟
گفت
-به من بگو،مثل بچه ای که به مادرش محتاج است،ب من
احتیاج داری....
شمرده شمرده گفت ک خوب کلماتش را بشنوم
رنگم از خجالت سرخ شد...
چادرم را زیر گلویم محکم گرفتم و عین کلمات را تکرار کردم....
همان فردای عقدمان هم رفته بود تبریز ،یک روزه برگشت ؛با دست پر....
از اینکه اول کاری برایم هدیه اورده بود ،ذوق کرده بودم....
قاب عکس بود...
از کادو بیرون اوردم....
خشکم زد......
عکس خودش بود،درحالی ک میخندید.....
-چقدر خودت را تحویل میگیری،برادر بلندی!
ایوب قاب را ازدستم گرفت ...
روی تاقچه گذاشت.....
یک گلدان کوچک هم گذاشت کنارش....
-منو هر روز میبینی دلت برام تنگ نمیشه.....
دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم میدیدند،میگفتند"تو ک میخواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟"
هر چه میگفتم ایوب هم جانباز است ،باورشان نمیشد،مثل خودم،روز اول خواستگاری....
بدن ایوب پر از تیر ترکش بود و هرکدام هم برای یک عملیات ...
با ترکش های توی سینه اش مشهور شده بود.....
انها را از عملیات فتح المبین با خودش داشت...
از وقتی ترکش ب قلبش خورده بود تا اتاق عمل ،چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود.....
روزنامه ها هم خبرش را نوشتند ،ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند....
همان عملیات فتح المبین تعدادی از رزمنده ها زیر اتش خودی و دشمن گیر می افتند،طوری ک اگر ب توپخانه یک گرای اشتباه داده میشد،رزمنده های خودمان را میزد.....
ایوب طاقت نمی اورد،از فرمانده اجازه میگیرد ک با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد ...
چند نفری را میرساند و بر میگردد.
@zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
#قسمت19
ب مجروحی کمک میکند تا از روی زمین بلند شود .....
خمپاره کنارشان منفجر میشود....
ترکش ها سرِ آن مجروح را میبرد و بازوی ایوب را.....
موج انفجار چنان ایوب را روی زمین میکوبد ک اشهدش را میگوید....
سرش گیج میرود و نمیتواند بلند شود ....
کسی را میبیند ک نزدیکش میشود....
میگوید بلند شو....
و دستش را میگیرد و بلندش میکند...
ایوب بازویش را ک ب یک پوست اویزان شده بود ،بین کش شلوار کردیش میگذارد و تا خاکریز میرود....
میگفت.....
من از بازمانده های هویزه هستم
این را هر بار میگفت ،صدایش میگرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد.......
دکترها میگفتند سردرد های ایوب برای ان سه تا ترکشی است ک توی سرش جا خوش کرده اند.....
از شدت درد کبود میشد و خون چشمانش را میپوشاند....
برای انکه ارام شود سیگار میکشید....
روز خواستگاری گفتم ک از سیگار بدم می اید،قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود ،سیگار را هم بگذارد کنار....
دکتر ها موقع عمل به جای سه تا ،پنج تا ترکش دیدند ک ب قسمت حساسی از مغز نزدیک بودند...
عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست بینایی ایوب را بگیرد....
وقتی عمل تمام شد،دکتر با ذوق دور ایوب تازه ب هوش امده میچرخید...
عددهایی را با دست نشانش میداد و ایوب ک درست میگفت،دکتر بیشتر خوشحال میشد......
خانه پدری ایوب بودیم ک برای اولین بار از حال رفتنش را دیدم ....
ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود......
نگاهش میکردم .....منتظر بودم با هر نفسی ک میکشد ،سینه اش بالا و پایین برود ....
تکان نمیخورد.....
ترسیدم.....
صورتم را جلوی دهانش گرفتم....
گرمایی احساس نکردم....
کیفم را تکان دادم ،ایینه کوچکی بیرون افتاد ....
جلوی دهانش گرفتم....
ایینه بخار نکرد...
برای لحظاتی فکر کردم مردی را ک حالا همه زندگیم شده است
مرد من....
تکیه گاهم....
از دستش داده ام......
بعد ها فهمیدم از حال رفتنش ،یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است....
دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد....
حس میکردم حتی در و دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند
"عاقبت راهی ک انتخاب کرده ای،خیر است"
@zendegiasheghane_ma
چندشب پیش حاج آقا پناهیان تو سخنرانیشون از برکات غذا دادن برای اهل بیت علیه السلام گفتن، منم خیلی دلم خواست، روم نمیشد به تعداد زیاد سفارش مواد غذایی به آقام بدم ولی اجازه گرفتم تا با همون چیزایی که تو خونه داریم یه غذایی بدیم و با کمال میل موافقت شد و شد ۱۲ پرس
زحمت پختش رو مامان جونم کشیدن و زحمت میل کردنشم چندتا از همسایه ها
برای فرزند دار شدن همه ی بی فرزندها دعا کنید😢🌸
#ارسالی_اعضا ☝️☝️
زدستم میروی
اماصدایم درنمےآید
دلم میسوزد
وکارےزدستم برنمےآید
سرم رامیگذارم
روےکتف خواهرم زینب
الا اےمحرم دردم
چرا اکبرنمیآید😭
💞 @zendegiasheghane_ma