هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
رمان #دل_آرام
این داستان
دل آرام من
#قسمت1
دل آرام من
تو داشتی نگاهم میکردی.
آن روز که کوچه پس کوچههای شهر را با سرعت پشت سر میگذاشتم. به جرأت میتوانم بگویم پیش از آن هم تو مرا نگاه کرده بودی؛ آن روزها که کودکی را با پای برهنه میدویدم و یا پیش از آن. شاید، شاید با نگاه تو جان گرفته بودم. شاید به خاطر تو به دنیا آمده بودم.
آه که من چقدر از تو غافل بوده ام! همیشه از تو غفلت کرده ام. حتی، حتی آن غروب که تو آمدی.
تو هنوز هم داری نگاهم میکنی. این را با تمام وجود میگویم. وگرنه که دیگر پس از آن روز نمی بایستی زنده میماندم.
حالا که به دور دستهای آسمان - این آبی بیکران - این شاهد
ماندگار چشم میدوزم و به پهنای صورت اشک میریزم، باز هم تو داری نگاهم میکنی.
راستی چه شد؟
تقدیر من انگار همین بود.
دیدن یکباره و یک آن تو.
تنها همین و بس!
نخستین بار کی دیدمت؟ آخرین بار کی بود، شب بود یا روز؟
غروب بود که برای اولین بار و آخرین بار تو را دیدم و انگار تا به آن روز تمامی شبها و روزهایم تیره و تار بوده اند. سوگند میخورم در خاطرم هیچ غروبی روشن تر از آن غروب به یاد نمانده است.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#دل_آرام
این داستان : دل آرام من
#قسمت2
کوچه پس کوچههای شهر را پشت سر گذاشته و یک نفس میتاختم. وقتی به خود آمدم که تا چشم کار میکرد بیابان بود و بیابان. پهندشت کویر بود و خار. خار بود و سوز گرمای باد کولی کُش صحرا. هُرم گرما بود و قامت بی رمق من که آب میطلبید و بس.
جریان آب بر تن خستهام چون جاری شدن روح بر کالبد نیمه جانی بود رو به مرگ. نفسهای گرم اسب، تمنّای آب بود و رفع تشنگی. مشک را به دهانش رساندم و بعد از سیراب شدن، به تاخت، بیابان را پشت سر گذاشتم. رسم صحرا همین است. روزهای
بی رحمی دارد. کویر چون دهانه دروازه آتش میماند که هر چه به درون آن میروی، بیشتر تو را میبلعد. تو را مسخ میکند. عنان از کَفت میرباید و عظمت خود را به رُخت میکشد.
صحرا تمامی نداشت. انگار در یکجا ایستاده باشی و در خیال خود برانی. هیچ چیز تغییر نمی کرد. بیابان بود و خار و گرما. خیال به موقع نرسیدن آزارم میداد. گرمای موذی و راه بی پایان خسته ترم میکرد. امّا تنها امید انسان، این دو پای سر کش را در این لحظات زنده میدارد. اندیشیدن به مقصد، راه را هموارتر میکرد و تاب و تحمّل را بیشتر.
با گذشت زمان کم کم رنگ و روی صحرا تغییر میکرد. طبیعت در بیابان جلوه نمایی میکند و انسان در برابر این عظمت بسیار، احساس کوچکی میکند. روز، ابتدا در گوشه ای از پهنه آسمان چنبره زد و بعد پا از ورطه خاک کشید. نیلی آرام بخشی صحرا را فرا گرفت و شب آمد. از دور شهری پیدا بود که متواضعانه گرد حریم علوی زانو زده بود. نور گنبد بلند و مناره هایش در تمام شهر تراویده بود. بی درنگ به آغوش آن پر کشیدم تا، رها از دنیا در هوای روح بخش حرم امام علی علیه السلام جانی تازه بگیرم.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
❤ دل گفتـــ: ز راه آشنا می آیـی
💚 از جاده سرخ کربلا می آيـی
🌹يک روز ز روزهای زيبای خدا
💔يک روز به دلجويی ما می آيـی
✨ شبت بخیر زیباترین هدیه خدا✨
#شبتون_مهدوی 💫
#التماس_دعای_فرج 🤲
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma
💕💫💕💫💕💫💕💫💕
#اندکی_تامل
🔹 قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
🔸 باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
🔹اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
🔸 پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا ...
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
⚠️ بعضی از آدمای مذهبی هستن که اطلاعِ کافی از برنامه های اسلام برای لذّت بردن ندارن. ⭕️ برای همین
💕💫💕💫💕💫💕💫
#از_خانه_تا_خدا
#درس_بیست_پنجم
استاد محمد باقر #حسینی
👈 انسان فعال و منفعل
اساتید تشکیلات تنها مسیر
💞 @zendegiasheghane_ma
🔹واقعاً بین این دو نگاه خیلی فرق هست.
🔴 در #نگاه_غیر_دینی انسان "فعال نیست" بلکه اتفاقاً #منفعل هست.
مثل یه گونی سیب زمینی یه کناری میشینه! 😒
🚫 همش دنبالِ هوای نفسشه!
میگه از هر چیزی خوشم اومد سمتش میرم و از هر چیزی هم بدم اومد ازش فاصله میگیرم!😤
🔺🔺🔺