#پنجشنبه؛
یادآورِ نداشته هاست
آدم هایی که نیستند !
خاطراتی که
جایشان هنوز درد می کند،
و آرزوهایی که محقق نخواهند شد
پنج شنبه گاهی خیلی سرد می شود
حتی اگر بهار باشد !
شادی روح درگذشتگان
بخوانیم فاتحه و صلوات🌸
💞 @zendegiasheghane_ma
صفحه سی و هفتم از قرآن🌷🌷
جزء دو🌷🌷
#صفحه37
سوره #بقره
هدیه به سردار دلها و تمام شهدای مدافع حرم
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#روزسیزدهم
❁❁
#یامرتضے_علے_ع🌷
🌾 #روز_سیزدهم یاد رُخٺ هو بڪشم
✨تیغ اَبروے تو را بالِ پرستو بڪشم
🌾سحرے ڪاش بہ #ایوان_نجف سجده ڪنم
✨مرمر صحن تو را با مژه جارو بڪشم
#آقابطلب_دلم_حرم_میخواهد❤️
قبول باشه روزه تون
التماس دعا
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #قسمت128 #بهناز_ضرابی_زاده #فصل_چهاردهم دنبال صمد رفتم توی آشپزخانه. برگشت و نگاهم کرد
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت129
#فصل_چهاردهم
دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود. برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند. شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند. یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هن کنان راه افتادم طرف خانه.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨✨✨🌹✨✨✨🌹
•|حسین جان|•
اصلا
متولد
شدیم
که
دوستت
داشته
باشیم...
#شب_زیارتی
#دلتنگ
💞 @zendegiasheghane_ma
🍂میڪنم باخودم این زمزمہ برمیگردد
🍃بین دنیای پر از واهمہ #برمیگردد
🍂شڪ بہ دل راہ ندہ دروسط بهت همہ
🍃حتم دارم #پسرفاطمہ برمیگردد
#السلام_علیک_یابقیه_الله🌸🍃
🌾🍀🍃🌾🍀🍃🌾🍀🍃🌾🍀🍃
شبتون پر نور
💞 @zendegiasheghane_ma
#سلام_مولا_جانم❤️
دلم خوشاست به تو ای بهشتِ عطرآگین
تو ای ذخیره ی پروردگار، روی زمین
تو ای که گسترهی آسمان در آغوشت
و زیر پای تو پهن است عالَمِ تکوین
تو آمدی و از آن پس شکوفه ها بستند
به شوق آمدنت بر درخت ها آذین
نگاه گرم تو افتاد بر دل سرداب
و سلسبیل شد از چشمهای تو تامین
یهود و هندو و بودا تو را دعا کردند
مسیحیان همه گفتند یکصدا آمین
تویی که معجزهی صد مسیح را داری
عجیب نیست که احیاشود بهدستت دین
تو وارث همهی انبیائی و انگار
شده تمامی قرآن خلاصه در یاسین
نوشته اند که روزی بهار می آید
شکوفه میدهد این انتظارها به یقین
ظهور میکنی و با تو میرسد حتی
صف نماز جماعت به مَعبدی در چین...
💞 @zendegiasheghane_ma
#حدیث_عشق
🌸 *امـام صـــادق (ع):
#روزهدار دو شـادے دارد:
➖👌 يك شادے هنگام گشودن روزه اش و
شادے ديگر هنگام ديدار با پروردگارش* 📿❤️
"ميزان الحكمه ج6 ص394"
💞 @zendegiasheghane_ma