💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت34 می خواهی خدا تحویلت بگیره؟؟ ✅🌸✅ خدایا ازت ممنونیم که این نماز
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت35
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم36
می خواهی کارت با برکت بشه؟؟
☘🌺🌺
استاد پناهیان؛
💢برم در مغازه دیر شد..
الان مشتری ها میایند
"دیر نشد"
✅سجده رو یه کم طولانی بکن اون مشتری که باید تو روبه نوا برسونه میاد
🔰♻️♻️
جلسات قبل از نماز اول وقت گفتیم
یه روایت؛
یه پیر مرد صحرا نشین امد پیش رسول خدا
گفت ای رسول خدا🌺
یادتونه در بیابان گرفتار شده بودید
من بهتون کمک کردم
🍀🌺
حالا امدم پاداشم و بگیرم
🌺رسول خدا گفت هر چی بخوای بهت میدم
❎✅
پیرمرد خوشحال شد😊😊
گفت صبر کنید فکر کنم
❎
بعد یه مدتی گفت یا رسول خدا یه حاجت دارم
🌺آقا رسول خدا گفت چیه حاجتت و بگو بر آورده ش کنم
🌺🔰✅
پیرمرد گفت یا رسول خدا میخوام تو بهشت همنشین شما باشم
🍀🌺
رسول خدا گفت؛
کسی بهت گفته یا خودت فکر کردی
🔹گفت خودم فکر کردم
»چشمه باید از خودش اب داشته باشه«
🌺آقا رسول خدا گفت چطوری به این نتیجه رسیدی؟
🔹گفت دیدم هرچی بخوام تموم میشه آخرش
🔴🔺
آخرش میرسیم به جایی که باید زندگی ابدی رو شروع کنیم
اون وقت شما کجا ،من کجا
🔶🔷
من بالاترین نقطه رضوان الهی رو میگیرم
دیگه چیزی نمیخوام
🔶🔶🔶🔹
رسول خدا گفت باشه
🌸🌸🌸
به شرطی که تو هم منو تو این راه یاری کنی
✅☘✅☘
تو هم منو کمک کن با
سجده زیاد کردن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت36
می خواهی خدا تحویلت بگیره؟؟
✅🌸✅
خدایا ازت ممنونیم که این نماز رو به ما هدیه کردی
✅✅
سجده خیلی قشنگه
آدم نهایت کوچک شدنش رو در خونه ی خدا تمرین میکنه
♨️🚷💢
این تمرین اول ،تو دل غوغا به پا نمی کنه
⭕️⭕️
مودبانه این کار رو انجام میدی
خدا میبینه ،میدونه از عشق و عرفان خبری نیست تو دل من
💢❌⭕️
ولی وقتی میبینه من خودمو نگه داشتم
میگم
سبحان ربی الاعلی و بحمده
سبحان ربی الاعلی وبحمده
❎✅❎
دلم میگه بلند شو بسته دیگه
میگم یه دونه دیگه ،میگم حال خودمو میگیرم
✅🌸✅🌸
"خدا نگاه میکنه"
در روایت داریم؛
اگه بنده ی من بفهمه که در هنگام سجده چه رحمتی اون رو در بر گرفته
✅✅✅
دیگه سر از سجده بر نمیداشت
💢💢⭕️💢
امام سجاد🌺بعضی مواقع از شب تا به صبح یک سجده انجام میداد
فرصت داشته باشند اهل تقوا
چه میکنند در خانه ی خدا ، بماند
✅🌸✅🌸
خدا میدونه وقتی من سجده ميکنم عشق و عرفان ندارم
🔴🔴
اما خدا میدونه من دارم خودمو وادار میکنم به سجده
بالاخره اون شعور واگاهی امد کمک کرد
میگه در خونه خدا هرچی خاک بشی عیبی نداره
☘🌺🌺☘
خدا به ملائکه اش میگه این جوون منو ببینید
"""تازه کاره ها""
اما ببینید چگونه داره سرمایه و وقت خودشو میزاره
✅یه ذره وقت بزاریم✅
""اینقدر تحویلت میگیرند""
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند 🧕🏻😉
#حرفای_دل_مردان_به_خانم_هایشان👇
ای کاش زن زندگيم اين رازها را مي دانست👇
💞 مرا تحسین کن.
💞 می دانم که همیشه با من موافق نیستی و برخی از تصمیم هایم را نمی پسندی، اما همیشه تاکید کن که عاشقم هستی
💞 سعی کن نیازهای مهم مرا با صداقت برطرف کنی.
💞مرا همین طور که هستم بپذیر و سعی نکن مرا
تغییر دهی.
💞طوری با من رفتار کن که احساس کنم بی همتا هستم
گاهی مردها مثل پسربچه ها میشوند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
#خانمها_بخوانند 🧕🏻
*آسان گیر* یعنی سخت گیر نیست
خیلی خوبه که زن تمیز باشه و مواظب نظافت منزل باشد
🔴اما افراط کردن درست نیست، گاهی خانم ها مثل یک ناظم در خانه برخورد میکنند نریز، جمع کن، مرتب کن.........
✔️زندگی رو نه برای خود نه برای خانواده سخت نکنید.
🧔آقایونِ مرتب کم هستند که اون هم برمیگرده به تربیت خوانواده اولشون، مادران قدیمی بیشتر کارهارو به دختران میدادند، و حالا همون پسران، همسران ما شدند
👈 اونها دیگر قابل تغییر نیستند چون با این فرهنگ بزرگ شدند، مگر دسته ی محدودی از آقایون.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت58 💠 چانهام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده
#دمشق_شهرعشق
#قسمت59
💠 اشکم تمام نمیشد و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت میخواد بره #ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم #ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!»
حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره #خنجر سعد در قلبش نشست که بیاختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد #صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد :«این #تکفیری با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز #عراق وارد #سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و #داریا رو کرده انبار باروت!»
💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت میکشیدم به این مرد #نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، #خون میبارید و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیدهام که گلویش را با تیغ #غیرت بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید #حرم؟»
با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و #مردانه امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!»
💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظهای که در #آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم.
دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل میشد. هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شببوها در هوا میرقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت60
💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا میآمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنهسازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟»
زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این #غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم #شیعه هستن، امشب #وهابیها به حرم #سیده_سکینه (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانوادهشون!»
💠 جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم، میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره #غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم که دستی چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
مصطفی کمی عقبتر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم #مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بیمنت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟»
💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از #ایران اومده!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
متاهلی؛ عقد کرده ای یا نامزد 🤔
فرقی نمیکنه باید حتما در کانال عاشقانه های حلالمون هم #عضو باشی تا بتونی هر روز ایده های جذابی رو تو زندگیت پیاده کنی عجله کن👆👆
#صفحه264ازقرآن🌸
#جز_چهارده🌸
#سوره_حجر🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_فرزاد_کریمی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فاطمیه
🍀بزرگترین آموزهی حضرت زهرا "سلام الله علیها"، برای شیعیان این بود؛
اگر #ولایت درخطر افتاد،
و تو میان ولایت و حتی "یک صورت مقدس" "مخیّر شدی؛ باید دفاع از ولایت را برگزینی!
🍀دفاعی که،
نه جنسیّت، نه بیماری، نه سن و سال و ... هــرگز مانع آن نیست!
#استاد_شجاعی
#فاطمیه
#اللّهمعجّللولیکالفرجبحقفاطمه
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿