eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
➕هر چی میگم بچم گوش نمیکنه،نمیفهمه،چه کنم؟ کنترل بچه ها را زمین بذارید و کنترل خودتون رو در دست بگیرید ، چون بچه ها شنونده های خوبی نیستند اما مقلدهای خیلی خیلی خوبی هستند: ➖داد بزنید = داد میزنند ➖لج کنید =لج میکنند ➖مهربان نگاه کنید=مهربان نگاه میکنند ➖اول سلام کنید= اول سلام میکنند ➖احترام بگذارید=احترام میگذارند ✖️حالا به نظرتون چه کسی باید شروع کند؟؟! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👧🏻👦🏼 ✅غر زدن‌ها و شکایت های والدين چه تاثيری بر فرزندان‌شان دارد؟ متاسفانه نق زدن والدين، کودکان را از داشتن تفکر خلاق و ارتباط سالم دور می کند و باعث مي‌شود کودکان محدود فکر کنند و زاويه شناختی خود را بسته نگه دارند. بنابراين از انديشه و تفکرات‌شان استفاده نمي‌کنند و فکر مي‌کنند براي به دست آوردن اهداف و آرزوهای شان فقط مي‌توانند حرف بزنند و به دنبال پيدا کردن راه‌هاي مختلف برای رسيدن به هدفشان نيستند. همه اين عوامل باعث می شود کودکان به نوعی وابسته و درمانده شوند زيرا فکر می کنند که چون مادرشان نق می زند و به نتيجه می رسد پس من هم از طريق نق زدن به اهدافم می رسم در حالی که هميشه اين‌طور نيست. اين کودکان از تکامل و پيشرفت باز می مانند. پس در رفتار خودتان تجدید نظر نمایید تا الگوی خوبی برای کودکان خود باشید. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇 سلام دختر من اصلا دلش نمیخواد وسایل خودشو جمع کنه یا به من توی جمع کردن وسایل خونه کمک کنه به بهانه خسته ام یا خوابم میاد یامامان هم کمکم کنه .چیکار باید کرد؟ آیا منع کردن بازی بااسباب بازیهایش جواب میده ؟ ممنون میشم راهنمایی بفرمایید. سلام مامان خانم گل، بچه ها ی سنین 3 تا 6 سال معمولا نظم گریز هستند،، گاهی رفتار مادر هم این مسئله رو تشدید می کنه، مادرها یه راه حل تربیتی اشتباه دارن به نام" تذکر دادن " متاسفانه زیاد هم ازش استفاده می کنند! با این روش در هیچ سنی تربیت صحیح صورت نمیگیره! چون فرایند تذکر دادن به این شکل هست 👇👇 تذکر دادن( اسباب بازی هات رو جمع کن)👈 بی توجهی کودک تذکر دوباره با صدای بلند 👈 اضطراب درونی کودک و بی توجهی و خشم درونی مادر تذکر سه باره با داد زدن و عصبانیت 👈 ترسیدن کودک، و اکثر مواقع باز هم بی توجهی کودک،، یا انجام کار به صورت ناقص و..... عصبانیت بیشتر مادر،، 👈ناراحتی مادر 👈غر زدن مادر 👈ناراضی شدن مادر 👈خشم درونی و تغییر رفتار با کودک... متاسفانه این چرخه رفتار اشتباه در بیشتر خانواده هاست. "تذکر دادن " به معنای یادآوری و یکی از پایه های تربیتی هست و برای تکمیل تربیت کودک استفاده میشه نه برای دستور دادن! چون بچه ها به راحتی ممکنه چیزی رو فراموش کنند، این 🍭🍭🍭🍭🍭 وظیفه مامانه که به اونها تذکر بده . مثلاً اگه کودک شما فراموش کرد به دستشویی بره . باید با مهربانی بهش بگید 👈" وقت دستشویی" رفتنه✅👉 این یک کلمه ی یاد آوری یا تذکر براش بسیار مفید و کاربردی خواهد بود . ✅👌✅👌✅👌 بهترین راهکار برای نظم کودکان زیر هفت سال،،، کمک به اونها و درگیر شدن بزرگترها با مسئله مورد تذکر به جای تذکر دادن های بسیار هست. دخترم بیا اسباب بازی ها رو با هم جمع کنیم ببریم تو خونه شون، بخوابن. زبان داستانی و بازی بهترین راه برای ایجاد نظم و همکاری کودکان هست.. یا اگه خودتون حوصله ندارید، به جای اینکه بهش بگید " اتاقت را مرتب کن " بهتره به مورد مشخصی اشاره کنید . یعنی بگید کتاب ها رو در قفسه آبی ، و اسباب بازی ها رو در قفسه پایینی بذار. هر قدر فرمان های شما واضحتر باشه قبول کردن و پذیرفتن اونها برای کودک راحت تره 😉✅ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
مامان خوب، کتک زدن، سرزنش و تحقیر کردن یعنی خشونت!! کودکانی که به وسیله نزدیکترین افراد از نظر عاطفی مثل *پدر و مادر* مورد خشونت قرار می گیرند، اطمینان و اعتماد خود را به تمام دنیا از دست می دهند.( فکانما قتل الناس جمیعاً ) ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹 بانو! برای نوازش فرزندانت، عدالت را فراموش نکن! بزرگ و کوچک،، نیازمند خورشید وجودت هستند. بی دریغ ببخش! بدون شرط گرما دهنده باش! تو خورشید خانه ای! 🌞☀🌝 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#دمشق_شهرعشق #قسمت61 نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خا
💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠امام‌ صادق علیه السلام ؛ 🔅«او همان کسی است که پس از از دوران فشاری شدید و بلائی طولانی و ستمگری و بیم و هراس، از شیعه خویش اندوه و گرفتاری را می گشاید؛پس خوشا به حال کسی که آن زمان را در یابد...» 📚غیبت نعمانی،ص۱۳۰ 🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹