eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 گامهای دیگه رو بعد از دیدن تکالیف ارائه میدیم!! 📲 منتظر تکالیف جذابتون هستیم تا بقیه هم ایده بگیرن. ♨️ البته نمیخوایم کل وقتتون رو بذارید برای خوشگل کردن دفتر، 📖همین که یک دفتر مرتب داشته باشید با خط زیبا برای ما کافیه فعلا سرمون شلوغه بعدا خوشگلش میکنیم نگران نباشید. 😌 💕 🌹 به ایدی @yamahdi85 بفرستید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 کار پیشنهادی ما برای روز دوم درس: 👇 1⃣ ) بسته به تعداد کابینت های منزلتون، امروز یک تا دو کابینت رو به طور کامل خالی کنید، 🍾 با جوش شیرین و سرکه و یا هر ماده شوینده که دوست دارید البته با دستکش، ←داخل کابینت ودربش رو به طور کامل تمیز کنید👌 اگر ظـــــ🍽ـــروف داخلش احتیاج به شستشو داره ومدت زیادیه استفاده نشده ظروف رو بشورید،ومجدد بچینید.✨ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
2⃣ ) به یکی از اتاق ها بروید با توجه به تعداد کمد وکشوها، یک تا دو کمد یا کشو رو به طور کامل خالی کرده وبعد از گردگیری مرتب بچینید.👏 ➖در صورت نیاز به جابه جایی کمدها وکشوها این کار رو انجام بدین. ✅👆💯 3⃣ ) لوستر یکی از اتاق ها رو گردگیری کنید. 4⃣ ) کشوی قاشق و چنگال آشپزخانه رو مرتب کنید. 5⃣ ) یک طبقه از یخچال را چک کنید وهر چی مواد تاریخ گذشته هست دور بریزید.❌ 💢موادی که در حال خراب شدن هست جدا کنید و در اولین فرصت ازش استفاده کنید؛ یک دستمال تمیز مخصوص یخچال بردارید وهمان طبقه را دستمال بکشید👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
2⃣ ) به یکی از اتاق ها بروید با توجه به تعداد کمد وکشوها، یک تا دو کمد یا کشو رو به طور کامل خالی ک
🧔از آقایون بزرگوار هم خواهش میکنیم به بانوان عزیزشون در امر خانه تکانی در حد توان کمک کنند🌹 🔸هرچند میدونیم خیلی کار بیرون ممکنه خستتون کنه ؛ اما یه کمک کوچیکتون میتونه برای همسرتون دلگــــ💞ـــرمی بزرگی باشه موفق باشید😊 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
*📌سه شکایت مردان اززنان: 🔹اینکه زنان موقع ناراحتی سکوت میکنند 🔹اینکه مدام ازگذشته ی مردسوال میپرسندوکارهای اورابه اویادآوری میکنند 🔹وسوم اینکه به اوبگویند تو عرضه ی فلان کاررانداری ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💟 پرسیدن به شما تواضع می دهد نه کوچکی.* ✔️ما چون خودمان رفتار متکبرانه داریم دیگران را هم مثل خود می‌بینیم. ⭕️ همسرم از دست پخت جاریم خوشش می آید چه اشکالی دارد که ازشون قلق دست پختش را سوال کنم.🙄 🔸با این کار دل همسرم را بدست آورده ام و به حفظ زندگیم کمک کرده ام.🦋 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت136 💠 دست پیرزن را گرفتم و می‌کشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نم
✍️ 💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط می‌کردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی ناله‌هایم را نشنود. نمی‌دانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرم‌مان کافی بود که بی‌امان سرم عربده می‌کشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن می‌کوبید. 💠 دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دادم، لب‌هایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر ناله‌ام از گلو بالا نیاید و بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینه‌ام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و ناله‌ام در همان سینه شکست. با نگاه بی‌حالم دنبال مادر مصطفی می‌گشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش می‌کشد. پیرزن دیگر ناله‌ای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط را صدا می‌زد. 💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا می‌زدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بی‌رحمانه از جا بلندم کرد. بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده می‌شدم و خدا را به همه (علیهم-السلام) قسم می‌دادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بی‌حس شده بود، دعا می‌کردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد. خیال می‌کردم می‌خواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمی‌دانستم برای زجرکش کردن زنان وحشی‌گری را به نهایت رسانده‌اند که از راه‌پله باریک خانه ما را مثل جنازه‌ای بالا می‌کشیدند. 💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را می‌کشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده می‌شد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمی‌زد. ردّ از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمی‌توانستم تصور کنم از دیدن جنازه‌ام چه زجری می‌کشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به همسرم از گوشه چشمم چکید. 💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا می‌رفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانه‌های اطراف شنیده می‌شد. چشمم روی آشوب کوچه‌های اطراف می‌چرخید و می‌دیدم حرم (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان گوشم را کر کرد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══