📝 گامهای دیگه رو بعد از دیدن تکالیف ارائه میدیم!!
📲 منتظر تکالیف جذابتون هستیم تا بقیه هم ایده بگیرن.
♨️ البته نمیخوایم کل وقتتون رو بذارید برای خوشگل کردن دفتر،
📖همین که یک دفتر مرتب داشته باشید با خط زیبا برای ما کافیه فعلا سرمون شلوغه بعدا خوشگلش میکنیم نگران نباشید.
😌 💕 🌹
به ایدی
@yamahdi85
بفرستید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانه_زیبای_من
#خانه_تکانی
#قسمت3
🔵 کار پیشنهادی ما برای روز دوم درس:
👇
1⃣ ) بسته به تعداد کابینت های منزلتون، امروز یک تا دو کابینت رو به طور کامل خالی کنید،
🍾 با جوش شیرین و سرکه و یا هر ماده شوینده که دوست دارید البته با دستکش، ←داخل کابینت ودربش رو به طور کامل تمیز کنید👌
اگر ظـــــ🍽ـــروف داخلش احتیاج به شستشو داره ومدت زیادیه استفاده نشده ظروف رو بشورید،ومجدد بچینید.✨
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
2⃣ ) به یکی از اتاق ها بروید با توجه به تعداد کمد وکشوها،
یک تا دو کمد یا کشو رو به طور کامل خالی کرده وبعد از گردگیری مرتب بچینید.👏
➖در صورت نیاز به جابه جایی کمدها وکشوها این کار رو انجام بدین.
✅👆💯
3⃣ ) لوستر یکی از اتاق ها رو گردگیری کنید.
4⃣ ) کشوی قاشق و چنگال آشپزخانه رو مرتب کنید.
5⃣ ) یک طبقه از یخچال را چک کنید وهر چی مواد تاریخ گذشته هست دور بریزید.❌
💢موادی که در حال خراب شدن هست جدا کنید و در اولین فرصت ازش استفاده کنید؛
یک دستمال تمیز مخصوص یخچال بردارید وهمان طبقه را دستمال بکشید👌
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
2⃣ ) به یکی از اتاق ها بروید با توجه به تعداد کمد وکشوها، یک تا دو کمد یا کشو رو به طور کامل خالی ک
🧔از آقایون بزرگوار هم خواهش میکنیم به بانوان عزیزشون در امر خانه تکانی در حد توان کمک کنند🌹
🔸هرچند میدونیم خیلی کار بیرون ممکنه خستتون کنه ؛
اما یه کمک کوچیکتون میتونه برای همسرتون دلگــــ💞ـــرمی بزرگی باشه
موفق باشید😊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
*📌سه شکایت مردان اززنان:
🔹اینکه زنان موقع ناراحتی سکوت میکنند
🔹اینکه مدام ازگذشته ی مردسوال میپرسندوکارهای اورابه اویادآوری میکنند
🔹وسوم اینکه به اوبگویند تو عرضه ی فلان کاررانداری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
💟 پرسیدن به شما تواضع می دهد نه کوچکی.*
✔️ما چون خودمان رفتار متکبرانه داریم دیگران را هم مثل خود میبینیم.
⭕️ همسرم از دست پخت جاریم خوشش می آید چه اشکالی دارد که ازشون قلق دست پختش را سوال کنم.🙄
🔸با این کار دل همسرم را بدست آورده ام و به حفظ زندگیم کمک کرده ام.🦋
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه295ازقرآن🌸
#جز_پانزده🌸
#سوره_کهف🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سعید_بیاضی_زاده 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت136 💠 دست پیرزن را گرفتم و میکشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نم
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت137
💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط #دعا میکردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی نالههایم را نشنود.
نمیدانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرممان کافی بود که بیامان سرم عربده میکشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن میکوبید.
💠 دندانهایم را روی هم فشار میدادم، لبهایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر نالهام از گلو بالا نیاید و #عشقم بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینهام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و نالهام در همان سینه شکست.
با نگاه بیحالم دنبال مادر مصطفی میگشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش میکشد. پیرزن دیگر نالهای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط #خدا را صدا میزد.
💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا میزدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بیرحمانه از جا بلندم کرد.
بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده میشدم و خدا را به همه #ائمه (علیهم-السلام) قسم میدادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#دمشق_شهرعشق
#قسمت138
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت137
💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بیحس شده بود، دعا میکردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد.
خیال میکردم میخواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمیدانستم برای زجرکش کردن زنان #زینبیه وحشیگری را به نهایت رساندهاند که از راهپله باریک خانه ما را مثل جنازهای بالا میکشیدند.
💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را میکشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده میشد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمیزد.
ردّ #خون از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمیتوانستم تصور کنم از دیدن جنازهام چه زجری میکشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به #عشق همسرم از گوشه چشمم چکید.
💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم #زینبیه محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا میرفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانههای اطراف شنیده میشد.
چشمم روی آشوب کوچههای اطراف میچرخید و میدیدم حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان #تکفیری گوشم را کر کرد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══