💕زندگی عاشقانه💕
#اربعین #ختم_صلوات ڪاششیخعَباسجـٰایے ازمَفاتیحٌالجَنـانذِڪࢪتَسڪین فِࢪاقِڪَربَلاࢪامینِوِشت..
عزیزان #ختم_صلوات همچنان ادامه داره
تا الان
40000
گل صلوات به نیت تعجیل در فرج مولا فرستاده شده
#اربعین
#ختم_صلوات
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت92 در باز شد و مهلا خانم با بشقاب میوه وارد اتاق شد.... مهیا سرش را بالا آورد ــ
#جانم_میرود
#قسمت93
اولی را دیلیت کرد...
دومی را لمس کرد با خواندن پیام ازعصبانیت احساس کرد همه وجودش آتیش گرفت
_اینم یه کادوی کوچولو از من به تو عشقم... تا یاد بگیری دیگه وسط کوچه قدم نزنی
شماره مهران رو گرفت
_ای جانم اگه میدونستم خودت زنگ میزنی زودتر دست به کار می شدم
_خفه شو تو به چه حقی اینکارو کردی
_اِ خانومم بد دهن نباش
_خانومم ومرض...آشغال تو داشتی منو به کشتن می دادی
_نه گلم حواسم به تو بود... تو دیگه نباید نگران باشی اون پسر بسیجیه که نجاتت داد
_تو از جونم چی می خوای؟؟
_فقط تورو می خوانم
_احمق فکر کردی من مثل دختراییم که دورو برتن... نه آقا اشتباه گرفتی و مطمئن باش کار چند ساعت قبلو بی جواب نمیذارم
گوشی رو قطع کرد....
با دست پیشانی اش را ماساژ داد سردرد شدیدی گرفته بود
_شما گفتید که اینطور نیست
مهیا با شنیدن صدا دستش از کار افتاد با تعجب و استرس به عقب برگشت....
شهاب با چشمان عصبانی به او نگاه می کرد...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
#قسمت94
مهیا، نمی توانست در چشمان شهاب نگاه کند. سرش را پایین انداخت....
_سوال من جوابی نداشت مهیا خانم؟!
ــ من حقیقت رو گفتم.
شهاب، دستی در موهایش کشید.
_پس قضیه تلفن و حرفاتون چی بود.
_شما نباید... فالگوش می ایستادید.
شهاب خنده عصبی کرد.
_فالگوش؟! جالبه!!... خانم، شاید شما حواستون نبود ولی صداتون اونقدر بلند بود؛ که منو از پایگاه کشوند بیرون...
مهیا از حرفی که زده بود، خیلی پشیمون شده بود.
_نمی خواید حرفی بزنید؟! این اتفاق ساده نبود که بخواید بهش بی توجه ای کنید.
_من هم تازه فهمیدم کار اونه!
_کار کی؟! اصلا برا چی اینکار رو کردند؟!
مهیا که نمی خواست، شهاب از چیزی با خبر بشود گفت.
_بهتره شما وارد این موضوع نشید. این قضیه به من مربوط میشه! با اجازه!...
شهاب، به رفتن مهیا خیره شد.
نمی دانست چرا این دختر اینگونه رفتار می کرد.
در پایگاه را قفل کرد و سوار ماشینش شد. سرش را روی فرمون گذاشت. ذهنش خیلی آشفته شده بود.
برای کاری که می خواست انجام دهد، مصمم بود....
اما با اتفاق امروز....
وقتی او را در کوچه دید، او را نشناخت اما بعد از اینکه مطمئن شد مهیا است، وهمزمان با دیدن ماشینی که به سمتش می آمد، با تمام توانش اسمش را فریاد زد.
وقتی ماشین رد شد و مهیا را روی زمین، سالم دید؛ نفس عمیقی کشید. خداروشکری زیر لب زمزمه کرد و به طرفش دوید.
ولی الان با صحبت های تلفنی مهیا، بیشتر نگران شده بود.
ماشین را روشن کرد و به سمت خانه رفت.
بعد از اینکه ماشین را در حیاط پارک کرد، به طرف تختی که در کنار حوض بود؛ رفت و روی آن نشست....
شهین خانم، با دیدن پسرش که آشفتگی از سر و رویش می بارید، لبخندی زد.
او می دانست در دل پسرش چه می گذرد...
شهاب، به آب حوض خیره شده بود. احساس کرد که کسی کنارش نشست. با دیدن مادرش لبخند خسته ای زد.
_سلام حاج خانوم!
_سلام پسرم! چیزی شده؟!
شهاب، خودش را بالاتر کشید و سرش را روی پاهای مادرش گذاشت.
_نمیدونم!
شهین خانم، نگاهی به چشمان مشکی پسرش که سرخ شده بودند؛ انداخت....
موهای پسرش را نوازش می کرد.
_امروز قبل از اینکه بری بیرون حالت خوب بود! پس الان چته؟!
_چیزی نیست حاج خانم... فقط یکم سردرگمم!
شهین خانوم لبخندی زد و بوسه ای روی پیشانی شهاب کاشت.
_سردرگمی نداره... یه بسم الله بگو، برو جلو...
شهاب حالا که حدس می زد، مادرش از رازش با خبر شده بود؛ لبخند آرام بخشی زد.
_مریم کجاست؟!
ــ با محسن رفتند بیرون.
شهاب چشمانش را بست و به خودش فرصت داد، که در کنار مادرش به آرامش برسد...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#اربعین #ختم_صلوات ڪاششیخعَباسجـٰایے ازمَفاتیحٌالجَنـانذِڪࢪتَسڪین فِࢪاقِڪَربَلاࢪامینِوِشت..
پایان #ختم_صلوات
#اربعین
مبادا این روزها عکس کربلا را که میبینی اشکت آه شود
و آهت روی زبانت بیاید و زبانت بچرخد به دعایی غیر از دعای بر فرجش!
مبادا حسرت زیارت که میخوری دستت به آسمان بلند شود
و آسمان یکپارچه گوش شود برای حاجتت و آن وقت تو چیزی جز تعجیل فرج گدایی کرده باشی.
🏴 این روزها فقط دلت را به آقایی بسپار که چلهنشین غم ارباب است.
دعاهایت را برای او خرج کن که اربعین همان روز دعا برای اوست...
در روز #اربعین با عاشقان ارباب و جاماندگان از سفر عشق هم نفس شدیم تا با ذکر صلوات مرهمی بر قلب نازنین امام غریبمان باشیم و برای فرجش دعا کنیم
ممنون از تمام عزیزانی که همراهیمان کردند ...
حاجاتتون روا
زندگیتون زیر سایه ارباب
تعداد صلواتهای فرستاده شده 😊👇
335 500 ⚫️
التماس دعا از همتون
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
♨️اربعین تجلی ظهور
🔸 امام زمان عجل الله در توقیع شریف خود تصریح فرمودند که اگر شیعیان ما جمع شوند و به عهدی که ما به گردن آنها داریم وفا کنند، به سرعت سعادتِ مشاهدۀ ما نصیبشان میشود.
📚(احتجاج،ج۲،ص۴۹۹)
🔸 یعنی اینکه هرکس «تکی» به حضرت ابراز ولایتمداری کند، مانع ظهور را برطرف نمیکند!
طبق این روایت، ولایتپذیری حضرت باید «عَلَىٰ اِجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» باشد.
👌که این حماسه #اربعین از مصادیق اجتماع من القلوب است.
🖋استاد پناهیان
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
🌾🌹🏴🌾🌹🏴🌾🌹🏴🌾🌹🏴
#سلام_مولاے_مهربانم🌺
سر شد بہ شوق_وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمےشود ڪه از این در برانیَم
یابن_الحسن براے تو بیدار مےشوم
روزت_بخیر اے همۂ زندگانیَم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج🌸
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══