eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 ( خیلی با دقت بخوانند ) 🕊 میخوام از بین بره❗️.. یکی از مواردی که آقایون تشنه اون هستند ... ... .... البته نه واسه همه چیز ها ... بلکه فقط و فقط برای ... 🔹 نون خریده؛ دستت درد نکنه لطف کردی،چه حالی میده نون تازه.😜 🔹مثلا استکان چای رو که نوش جان کرده گذاشته تو ظرفشویی؛ دستت درد نکنه لطف کردی😏 🔹وقتی ازتون تشکر میکنه کنید، وقتی خوشحالتون میکنه کنید، وقتی ناهار یا شام میاد خونه خوشحالیتونو نشون بدید😛 🔹بعد از اجرای این کار متوجه میشید که کارهای رو میکنه و کارهای رو میکنه ... بدون اینکه چیزی بهش گفته باشید. 💞 @zendegiasheghane_ma
🧕🏻 💠 اگر شوهرتان در کمک کردن به شما در امور خانه کم‌کاری می‌کند و شما خواهان و حمایت‌های بیشتر او هستید حتما بابت کارهایی که برای شما انجام می‌دهد از او و قدردانی ویژه کنید. 💠 تشکرِ مهربانانه و همراه با روی گشاده‌ی شما حتی در موارد جزئی، واقع‌بینی و درک و توجه شما نسبت به نقاط مثبت همسرتان است که انگیزه خوبی برای ادامه‌ی و کمکهای اوست. 💠 ترک و نداشتن زبان تشکر، شما را در نزد او انسانی ، راحت‌طلب و قدرنشناس جلوه می‌دهد و یقینا از شما می‌کاهد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
👈زنها نیاز به دیده شدن دارند👀👉 👈گاهی بخاطر دست پختش 👈گاهی بخاطر آراستگی ظاهرش 👈گاهی بخاطر همراه بودنش باشما ازاو کنید🙏 💜حتی برای همسرش شفا دهنده روح زن است💜 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🧕🏻 چیکار کنم شوهرم مطابق خواسته ی من عمل کنه⁉️ خانم های عزیز توجه کنید 👇 برای اینکه رو مطابق بعضی خواسته هاتون عادت بدین اول باید خواسته هاتون رو به صورت و با ازش بخواین ؛ نه به صورت و تکلیف 🔺اگر انجام داد کلی کنید تا برای انجام دوباره ی اون تشویق بشه و این طور تبدیل به یک میشه براش ❌اما اگه خواسته ی شما رو انجام نداد مثلا گفتید اومدنی ماست بخر نخرید اصلا نکنید، چند روز بعد دوباره با حالت خواستتون رو بگید کلا مردا باید فقط بشن 🚫سرزنش و غیره نتیجه عکس میده ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
های عزیز 😉 💖 اگر شوهرتان در کمک کردن به شما در امور خانه کم‌کاری می‌کند و شما خواهان کمک و حمایت‌های بیشتر او هستید حتما بابت کارهایی که برای شما انجام می‌دهد از او و قدردانی ویژه کنید. تشکرِ مهربانانه و همراه با روی گشاده‌ی شما حتی در موارد جزئی، نشانگر واقع‌بینی و درک و توجه شما نسبت به نقاط مثبت همسرتان است که انگیزه خوبی برای ادامه‌ی حمایتها و کمکهای اوست. ترک قدردانی و نداشتن زبان تشکر، شما را در نزد او انسانی مغرور، راحت‌طلب و قدرنشناس جلوه می‌دهد و یقینا از شما می‌کاهد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
با خنده گفتم: _چشم الان وسایلمو جمع میکنم.😁 گوشی رو قطع کردم.بلافاصله مامان وحید زنگ زد.گفت: _وحید گفته به زور فرستادیش مأموریت.اگه میخوای دیرتر بری خونه مامانت من الان میام پیشت.😐 اونقدر خنده م گرفته بود که حتی نمیتونستم صحبت کنم.به سختی گفتم: _الان بابام میاد دنبالم.حتما بهتون سر میزنم.😂 تا گوشی رو قطع کردم،محمد زنگ زد.ای بابا.😧😂وحید به همه گفته.خوبه سفارش کرد خودم بگم. از خنده نمیتونستم صحبت کنم.ولی اگه جواب نمیدادم نگران میشد.گفتم: _سلام داداش😂 -سلام.چرا دیر جواب دادی؟ نگران شدم.😐 با خنده گفتم: _باور کن نمیخواست بره.به زور فرستادمش.😅 محمد هم از حرفم خندید.😁 به وحید زنگ زدم.با خنده گفت: _چرا اینقدر گوشیت اشغاله.با کی حرف میزدی سر صبحی؟😐 -با کسانی که شما بسیجشون کردی برای مراقبت از من.😁 -خب خداروشکر.پس خداحافظ.😍😃 نسبت به مأموریت های دیگه ش بیشتر تماس میگرفت... دلم واقعا براش تنگ شده بود.همه دور و برم بودن ولی هیچکس نمیتونست جای وحید رو برام بگیره.دخترهام فاطمه سادات👶🏻 و زینب سادات👶🏻 خواب بودن. داشتم با عشق بهشون نگاه میکردم و تو دلم بخاطر هدیه هایی که به من و وحید داده، میکردم.☺️✨ مامان اومد تو اتاق.گوشی تلفن رو گرفت سمت من و گفت: _بیا به آقا وحید زنگ بزن.تماس گرفته بود.😊 خودش از اتاق رفت بیرون.شماره وحید گرفتم.سریع جواب داد. -جانم😍 -سلام آقای پدر☺️ -سلام عزیز دلم.خوبی؟ -خوبم.مگه میشه وقتی خدا دو تا هدیه ی ناز و خوشگل به آدم میده،آدم خوب نباشه؟😌 -هدیه هات خوبن؟سالمن؟😊 -آره خداروشکر. با ذوق گفتم: _وحید دو تاشون شبیه شما هستن.☺️😍 خنده ش گرفت.😁 -نمیدونی چقدر ذوق کردم.از این به بعد وقتی نیستی دو تا کپی برابر اصل دارم.😌 بلند خندید.😂دلم آروم شد. -وحید..دلم برای خنده هات تنگ شده بود.☺️ -هدیه هات مثل من نمیخندن؟😜😁 -نه.ولی مثل شما گریه میکنن.😫😃 دوباره بلند خندید.😂گفتم: _حتی چشمهاشون هم مشکیه. جدی گفت: _زهرا.یه کم از خودمون بگو.همش از دخترات میگی.😕😅 -چه زود حسادت ها شروع شد.☺️😍 -چیزی لازم داری بگم برات تهیه کنن؟😊 -نه عزیزم.اینجا همه چی خوبه.خیالت راحت.☺️ -زهرا جان،من حدود دو هفته دیگه میام. خیلی مراقب خودت باش.حواست به خودت باشه ها.فقط به فکر هدیه هات نباش،باشه؟😍 -چشم قربان☺️✋ -من دیگه باید برم.خداحافظ -خداحافظ -زهرا -جانم -خیلی دوست دارم.خداحافظ😍 بعد قطع کرد... گوشی هنوز تو دستم بود.گفتم: _منم خیلی دوست دارم..خیلی☺️❤️ چند روز بود مدام تو فکر وحید بودم. هرکاری میکردم حواسم پرت بشه بازهم یادش میفتادم.😟😥دلم شور میزد. تو اتاقم خونه بابا بودم.بابا گفت: _زهرا،وحید میخواد باهات صحبت کنه. گوشی رو گرفت سمت من. -سلام خانومم😊 -سلام وحیدجان.خوبی؟😥 -خوبم.خداروشکر.☺️ صدای پیج کردن دکترها تو بیمارستان اومدگفتم: _کجایی؟😨 -تهران هستم.😊 -بیمارستانی؟!!!😨😳 با شوخی گفت: _اون خانومه که گفت.😅 -خوبی؟😥 -چند بار میپرسی عزیزم.آره.خوبم.😊 -زخمی شدی؟!!😨 با خنده گفت: _یه کم.☺️ هیچی نگفتم.گفت: _زهرا جان خوبم.باور کن.فردا میام پیشت.خب؟😊 هیچی نگفتم.نمیدونم به چی فکر میکردم ولی هر چی بود نمیتونستم جواب بدم. گفت: _زهرا..جواب بده..الو..😒 -میخوام ببینمت،الان.😥 چند لحظه سکوت کرد.بعد گفت: _باشه.گوشی رو بده بابا.😊 گوشی رو گرفتم سمت بابا.یه چیزایی گفت،بعد قطع کرد.بابا گفت: _آماده شو بریم. سریع آماده شدم.بچه ها رو هم آماده کردم.مامان هم اومد.مامان با بچه ها تو ماشین بودن. دنبال بابا میرفتم تا رسیدیم به اتاقی.بابا داخل رو نگاه کرد و به من گفت: _چند لحظه همینجا باش. خودش رفت داخل اتاق.سرم پایین بود و ذکر✨ میگفتم.یکی گفت: _سلام دخترم😔 سرمو آوردم بالا.حاجی بود.به دیوار نگاه کردم و گفتم: _سلام.حال شما؟خوبین؟😒 -ممنونم.قدم نو رسیده هاتون مبارک باشه.😊 -متشکرم.سلامت باشید. -شرمنده دخترم.اگه مجبور نبودم وحید رو نمیفرستادم.😔 -درک میکنم.شما هم وظایفی دارید.😔 چند نفر دیگه پشت سرش اومدن بیرون. بابا اومد و گفت: _بیا تو. به حاجی گفتم: _اجازه میدید. حاجی رفت کنار و گفت: بفرمایید.😔 وحید روی تخت نشسته بود.بدون هیچ حرفی فقط نگاهش میکردم.همه جاشو. پاهاشو، سرشو،دستهاشو.همه جاش سالم بود.بابا هم رفت بیرون.وحید بالبخند گفت: _سلام😍 تازه یادم افتاد سلام نکردم. -سلام عزیزم.😥 ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══  
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت109 گفتم: _منو بچه هام فدای وحید...😢💓 با اشک عاشقانه نگاهش میکردم.وحید سرشو اند
گفت: _خداروشکر تو سالمی.اگه بلایی سر تو میومد من مرده بودم.😢❤️ عاشقانه نگاهش کردم و گفتم: _اگه تیرش بهت میخورد...😨😭 حتی نمیتونستم بهش فکر کنم.دوباره سرمو گذاشتم روی پاش و گریه میکردم.هر دو مون آروم گریه میکردیم. خیلی گذشت... در اتاق رو میزدن.صدای مادروحید اومد گفت: _وحید،زهرا،حالتون خوبه؟😢 صداش بغض داشت... سرمو آوردم بالا،به وحید نگاه کردم.به من نگاه میکرد.خیلی خوشحال شدم.لبخند روی لبم نشست.گفتم: _مامان نگران ماست.جواب بده.😊😢 وحید گفت: _زهرا خیلی دوست دارم..خیلی.😍😢 لبخند عمیقی زدم و گفتم: _ما بیشتر.☺️😢 وحید هم لبخند زد.مامان دوباره صدامون کرد. صدامو صاف کردم و گفتم: _مامان جان، ما خوبیم.☺️ به وحید نگاه کردم و گفتم: _ که ما خوبیم،سالمیم.☺️✨ وحید گفت: _ .☺️😢 گفتم: _شما واقعا خیلی مردی.مهربان، عاقل،عاشق، وظیفه شناس، مسئول،باغیرت،قوی،محکم هرچی بگم کمه....😇 بعد با شیطنت گفتم: _ولی دو تا عیب بزرگ داری.😌✌️ وحید سؤالی نگاهم کرد.گفتم: _خوش قیافه و خوش تیپی.😎 وحید فقط نگاهم کرد.گفتم: _آخ..یادم رفت.😇 -چی رو؟😳 -باید برای بهار یه کم کاراته بازی میکردم.☺️👊 به خودم اشاره کردم و گفتم: _قبلنا خوش سلیقه تر بودی.😌 وحید لبخند زد.😊😒بالبخند گفتم: _حالا این دفعه چون خیلی پشیمونی میبخشمت. ولی اگه یه بار دیگه تکرار کنی حسابتو میرسم. فهمیدی؟😠😇 گفت: _از قبل میدونستی؟😒 -آره.😊 -از کی؟😒😳 -یه هفته ای هست.😊 -چرا تا حالا نگفتی؟😔 -وحید به من نگاه کن.☺️ با مکث سرشو آورد بالا و به من نگاه کرد.😓👀 -من بهت اعتماد داشتم و دارم.مطمئنم اگه مجبور نبودی اینکارو نمیکردی.☺️☝️ خیلی جدی گفت: _زهرا،من هیچ وقت به هیچ زنی جز تو فکر نکردم،نمیکنم و نخواهم کرد.😐✋ منم جدی گفتم: _دروغ نشه.😕😁 -باور نمیکنی؟😳 -پس مامان و خواهرات چی؟ به اونا فکر نمیکنی یا زن نیستن؟😉😁 خندید.😁دلم خیلی آروم شد.ولی خنده ش زود تموم شد.سرشو انداخت پایین.گفت: _زهرا،من شرمنده م...😞😓 -من بهت افتخار میکنم..خیلی..☺️😍وحید وقتی کارت رو درست انجام بدی بعضی ها دشمنت میشن.چون بعضی ها دشمنی میکنن پس نباید کارت رو درست انجام بدی؟ یا از اینکه کارت رو درست انجام دادی باید شرمنده باشی؟..اونی که باید شرمنده باشه شما نیستی.😌شما باید سرتو بالا بگیری که جلوی نامردها کوتاه نمیای. -....زینب...😓😣 -زینب سادات برای ما.ما کنار هم میتونیم سختی ها رو تحمل کنیم..وحید وقتی شما کنارم باشی نبودن همه رو میتونم تحمل کنم.😊❤️ -زهرا تو همه ی زندگی من هستی.خداروشکر تو سالمی.❤️😔 یک ساعت به اذان صبح بود.... با هم ✨نمازشب🌌✨ خوندیم و از خدا کردیم و ازش خواستیم... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
با هم ✨نمازشب🌌✨ خوندیم و از خدا کردیم و ازش خواستیم بهمون بده.👌 یک هفته بعد از اون روز وحید گفت: _بهار اطلاعات مهمی داره ولی با شرط حاضر به همکاری شده.😑 منتظر بود من چیزی بگم.گفتم: _به من مربوط میشه که داری میگی؟🙁 -گفته اول میخواد با تو صحبت کنه.😐 -با من چکار داره؟😟 -نمیدونم.😕 -مجبورم؟😟 -نه،اگه نمیخوای یه جور دیگه ازش حرف میکشم.😠✋ -باشه.هروقت بگی میام.😊 -پس آماده شو.😊 تو راهرو کنار وحید راه میرفتم... پشت دری ایستاد و گفت: _شاید بخواد از نظر روحی اذیتت کنه.میتونی مثل همیشه صبور باشی؟😊 -خیالت راحت.😍 میخواست درو باز کنه گفتم: _وحید☺️ نگاهم کرد. -میشه کسی حرفهای ما رو نشنوه؟😅 -نه،شاید چیز مهمی بگه.😎☝️ -اگه چیز مهمی گفت خودم بهت میگم،باشه؟😅🙈 یه کم نگاهم کرد بعد گفت: _یه کاریش میکنم.😉 بهار روی صندلی پشت میز نشسته بود.وقتی منو دید به احترام من بلند شد... تعجب کردم.😟یه کم ایستاده نگاهش کردم.خودشم از حرکت خودش تعجب کرده بود.😅لبخند زدم و گفتم: _بفرمایید.😊 لبخندی زد و نشست... دقیقا به چشمهاش نگاه میکردم.اونم همینطور. گفت: _تو شخصیتی داری که آدم ناخواسته بهت احترام میذاره.😕 بالبخند گفتم: _برای اینکه بهم احترام بذاری خواستی بیام اینجا؟😊 لبخندی زد و گفت: _جواب سؤالمو میخوام.😐 تمام مدت بالبخند نگاهش میکردم. -سؤالت چی بود؟😟 -تو هم عاقلی،هم عاشق،هم اعتماد به نفس بالایی داری،هم زیبایی،هم حجاب داری، هم خیلی مهربانی،هم قاطع و سرسخت،هم صبوری،هم سریع... چه جوری؟😧🙁 دقیق تر نگاهش کردم.واقعا براش سؤال بود. گفتم: _چرا پیدا کردن این جواب اینقدر برات مهمه؟🤔 -خیلی دلم میخواست منم مثل تو باشم ولی نتونستم همه اینارو باهم جمع کنم.🙁 -تو خدا رو قبول داری؟😊💖 -نه.😕 - برای من خیلی پر رنگه.مهمترین کسی که تو زندگیم دارم خداست.👌هرکاری میکنم تا ازم باشه.هرکاری بهم میگه سعی میکنم انجام بدم.مثلا خدا به من گفته با کسی که بهت زور میگه محکم و قاطع برخورد کن.بهار اون روز زورگو بود،منم و برخورد کردم.خدا به من گفته با کسی که ازت سؤال داره با مهربانی جواب بده.بهار الان سؤال داره.تا وقتی فقط سؤال داره جواب میدم. -از کجا میدونی الان خدا ازت چی میخواد؟🙄 -وقتی کسی رو خیلی راحت میتونی از نگاهش بفهمی الان چی میخواد بگه،چکار میخواد بکنه.درسته؟😊 با اشاره سر تأیید کرد.😔 -برای اینکه خدا رو خوب بشناسی باید اخلاق خدا دستت باشه.مثلا بدونی خدا گفته با هر آدمی که باهات برخورد کرد با شرایطی که داره چطور باهاش رفتار کنی.یا تو موقعیتی که برات پیش میاد چکار کنی.😊 با شیطنت نگاهم کرد و گفت: _مهمترین فرد زندگیت خدائه یا وحید؟😏 بالبخند نگاهش کردم و گفتم: _بهار الان دیگه سؤال نداره، شیطنت داره.😊☝️ لبخندی زد که یعنی مچمو گرفتی.😅به چشمهاش نگاه کردم و جدی گفتم: _مهمترین فرد زندگی من . رو هم چون خداست دوست دارم.وگرنه وحید با تمام خصوصیات اخلاقی و ظاهری خوبی که داره اگه خدا نداشته باشه من عاشقش نمیشم.😊 -چرا وقتی فهمیدی من و وحید ازدواج کردیم ناراحت نشدی؟😟😕 بالبخند نگاهش کردم. -اولش ناراحت شدم... مکث کردم و بعد گفتم: _هیچ وقت از وحید نپرسیدم چرا اینکارو کردی.ولی چون میشناسمش میدونم چرا اینکارو کرده.😏 -چرا؟😟 -وحید بخاطر منافعی که یقینا مجبور شده تو محیطی باشه که خوشایندش نبوده.احتمال داده گناهی مرتکب بشه،هر چند کوچیک، مثلا حتی نگاه،ترجیح داده با تو محرم بشه که انجام نده.😎☝️ -خب میتونسته تو اون فضا نباشه.😕 -گفتم که حتما بوده.👌 -میتونسته نگاه نکنه.🙄 -بعضی گناه ها .☝️ -یعنی برات مهم نیست شوهرت بهت خیانت کرده؟😧😳 -خیانت یعنی اینکه چیزی برات مهم باشه،طرف مقابلت هم بدونه برات مهمه ولی عمدا خلاف چیزی که برات مهمه رفتار کنه.تو رابطه ی من و وحید مهمه.اگه میکرد کرده بود.اینکه هر کاری،هر چند خلاف میلش، که مطمئنم خلاف میلش بوده، انجام داده تا به چیزی که برای منم مهمه خیانت نکنه،برام ارزش داره.من کاری با مردهای ندارم.من درمورد وحید خودم حرف میزنم..اتفاقا بعد اون قضیه وحید برای من هم شده.👌 -یعنی اگه دوباره اینکارو انجام..😳 نذاشتم حرفشو ادامه بده.... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت126 باهم روبوسی کردن.🤗🤗 وحید احوالپرسی میکرد.حال خواهراش رو میپرسید.حرفهاش که ت
_خب تنهام نذار😉😁 _محمد راست میگفت،شما دیگه خیلی پررویی.😬😌 -راستی داداش خوبت چطوره؟😁 -خوبه.از کارهای جناب عالی فقط حرص میخوره.😬😅 بعد احوال باباومامان و بقیه رو پرسید. دیگه نمیتونستم پیشش بمونم... میرفتم، میخوندم و از خدا میکردم.گفتم: _من میرم بیرون یه هوایی بخورم.😇 یه جوری نگاهم کرد که یعنی من که میدونم کجا میخوای بری.گفت: _هواخوری طبقه پایینه..😁👇برو ولی زیاد تنهام نذارها.از من گفتن بود،دیگه خود دانی.😜 بالبخند نگاهش کردم و گفتم: _هی ی ی...محمد😫 بلند خندید.😂 از اتاق رفتم بیرون... وقتی درو بستم انگار یه رو گذاشتن روی شونه م. روی صندلی کنار در نشستم. آقاجون با یه لیوان آب اومد پیشم.به بلند شدم.😊☝️ بالبخند گفتم: _آقاجون..چشمتون روشن.😊 لبخندی زد و گفت: _چشم شما هم روشن دخترم.😊 -ممنون آقاجون.البته من کلا روشن هستم.(منظورم فامیلم بود)☺️😅 لبخندش عمیق تر شد😄 و چیزی نگفت. -مامان کجا هستن؟ -نمازخونه. -با اجازه تون من میرم پیششون.شما اینجا هستین؟😊 -آره دخترم برو.مراقب خودت باش.😊 -چشم.☺️ مامان رو به قبله نشسته بود و دعا میکرد.کنارش نشستم و نگاهش کردم. خیلی گریه کرده بود.😭این مدت خیلی اذیت شده بود... نگاهم کرد....👀😭 لبخند زدم.یه دفعه ته دلم خالی شد،نکنه خواب بوده؟!😳😱😰مامان گفت: _زهرا،چی شده؟😒 -مامان،فکر کنم...😧خواب دیدم...وحید..😱 برگشته... زخمی بود..😰 آروم و شمرده حرف میزدم... مامان لبخند زد و گفت: _نه دخترم.خواب نبود.😊واقعا خودش بود. زخمی بود.😒همونجاهایی که تو گفتی نور داره. بابغض گفت: _زهرا...پاش.😢 گفتم: _ولی خیالتون راحت،دیگه مأموریت نمیره.😒 -واقعا؟!!!😳 -خودش که اینجوری گفت.بخاطر پاش.😊 -قربون حکمت خدا برم.دیگه بره ولی هم مانعش بشم.😊🙏 حالش رو میفهمیدم... وحید یه پاشو از دست داد ولی دیگه پیش ما موندگار شد.😅 مادروحید رفت پیش پسرش... منم تنهایی خیلی دعا کردم✨ و شکر کردم✨ و نماز خوندم.✨ وحید یک هفته بیمارستان بود... حال من خوب نبود و نمیتونستم پیشش بمونم. مادرش و آقاجون و بابا و محمد و علی به نوبت پیشش میموندن.😊منم هر روز میرفتم دیدنش. سه ساعتی پیشش میموندم و برمیگشتم.😍فاطمه سادات👧🏻 وقتی پدرشو دیداز خوشحالی داشت بال درمیاورد.🤗😍با باباش حرف میزد. وحید هم بادقت به حرفهاش گوش میداد و میخندید.😍😁 بعد یک هفته چهره ی وحید تقریبا مثل سابق شده بود.😍☺️اون موقع هم پرستارها و دکتر بالبخند و تعجب به ما نگاه میکردن.😅 تا مدت ها مهمان زیاد داشتیم.... میومدن عیادت وحید.همکاراش،دوستاش،اقوام، بچه های هیئت؛خیلی بودن.😇 یه روز حاجی و همسرش اومدن عیادت وحید. قبلا همسر حاجی رو دیده بودم.خانم خیلی بامحبتی بود.😊خودشون بچه نداشتن.وحید خیلی دوست داشتن.به منم خیلی محبت میکردن،مخصوصا بعد از قضیه ی بهار. حاجی اومده بود که بگه کار وحید تغییر کرده و مسئول جایی شده که من متوجه نشدم...😟 ولی وحید خیلی تعجب کرد.😳گفت: _آخه من،...با این درجه و سن که نمیشه!!!!😳😧 حاجی گفت: _ترفیع درجه گرفتی.😊سن هم که مهم نیست. مهم تجربه و پرونده ی کاریه که ماشاءالله تو پر و پیمونشم داری...👌کارت از چهار ماه دیگه👉 شروع میشه.تا اون موقع به خانواده ت برس. به وحید نگاه کردم...👀😟 ناراحت بود.حتما شده.. ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
آخر بچه ها خواب بودن.😴😴😴نگاهشون میکردم. وحید اومد پیشم. آروم گفتم: _وحید،از اینکه پدر هستی چه حسی داری؟😊 -قابل توصیف نیست.😍 -بزرگترین چیزی که من بهش افتخار میکنم،،مادر بودنه. حس خیلی قشنگیه که واقعا قابل توصیف نیست.☺️ به وحید نگاه کردم.گفتم: _من هنوز هدیه مو بهت ندادم ها.😌 وحید لبخند زد.رفتیم تو هال.گفتم: _خیلی فکر کردم که چه هدیه ای بهت بدم بهتره..ولی هیچ چیز مناسبی به ذهنم نرسید..😇تا دو روز پیش که متوجه موضوعی شدم..هدیه من به شما فقط یه خبره..☺️یه خبر خیلی خیلی خیلی خوب... یه پاکت✉️ بهش دادم.وحید لبخند زد و گفت: _تو هم هدیه ت تو پاکته؟😁 منم لبخند زدم.☺️اینبار من با دقت و لبخند نگاهش میکردم.وحید وقتی پاکت رو باز کرد به کاغذ تو دستش خیره موند.✉️👀بعد مدتی به من نگاه کرد.بالبخند و تعجب گفت: _جان وحید واقعیه؟😳😍 خنده م گرفت. -بله عزیزم.☺️ -بازهم دوقلو؟😧😳👶🏻👶🏻 -بله.☺️🙈 خیلی خوشحال بود.نمیدونست چی بگه.گفت: _خدایا خیلی نوکرتم.😍☺️ یک هفته بعد تو هواپیما بودیم به مقصد نجف... 🕌🛫 وحید گفت: _کجایی؟😉 نگاهش کردم. -تو ابر ها،دارم پرواز میکنم.😌 خندید.😁 تو حرم امام علی(ع) نشسته بودیم. پسرها خواب بودن😴😴 و فاطمه سادات با کتابش📕 مشغول بود.مثلا مثل ما داشت دعا میخوند.وحید گفت: _زهرا😊 نگاهش کردم. -جانم؟😍 جدی گفت: _خیلی خانومی.😇 بالبخند گفتم: _ما بیشتر.😉☺️ خندید.بالبخند گفت: _من تا چند وقت پیش خیلی شرمنده بودم که تو بخاطر من این همه سختی تو زندگیمون تحمل کردی.ولی چند وقته فهمیدم اونی که باید شرمنده باشه من نیستم،تو هستی.☺️ -یعنی چی؟!😅 -فکر میکنم اون همه سختی ای که من کشیدم برای این بوده که چون تو خیلی بزرگی، ☝️امتحاناتت سخت تره.درواقع من هیزم تری بودم که با خشک ها باهم سوختیم.☺️😆 خنده م گرفت.گفتم: _من از همون فردای عقدمون عاشق این ضرب المثل استفاده کردن های شما شدم.😅 وحید هم خندید.😁جدی گفتم: _اینم هست ولی همه ی قضیه این نیست.😇 -یعنی چی؟!🤔 -ما نمیتونیم بگیم کارهای خدا چیه،چون ما عالم به غیب نیستیم.اما چیزی که به ذهن من میرسه اینه؛ یکی بود،یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود.. تو میلیاردها آدمی که رو زمین🌏 وجود داره،یه وحید موحد بود و یه زهرا روشن.این دو تا باید تو یه مرحله ای به هم میرسیدن.برای اینکه این دو تا وقتی به هم رسیدن،بهتر بتونن بندگی کنن،باید به یه حدی از میرسیدن.وحید موحد باید پخته میشد،تو آرام پز.زهرا روشن تو کوره...👌همه ی اتفاقات زندگی ما رو بود.حتی روزها و ثانیه هاش.شاید اون موقع به نظر من و شما وقت خوبی نبود ولی همه چیزش رو حسابه. 👈اینکه وحید موحد کی اتفاقی زهرا روشن رو ببینه، 👈اینکه کدوم وجه زهرا روشن رو ببینه که بیشتر عاشقش بشه، 👈اینکه زهرا روشن کی با امین رضاپور ازدواج کنه، 👈اینکه امین رضاپور کی شهید بشه، 👈اینکه پیکرش کی برگرده، 👈اینکه وقتی شهید میشه با کی باشه، همش رو بود.اگه اون وقتی که اومدی خاستگاری من،من قبول میکردم،الان این که برات دارم رو نداشتم.اون یکسال زمان لازم بود تا شما منو بیشتر بشناسی.من و شما هر دو مون به این زمان ها نیاز داشتیم. نه شما بخاطر من منتظر موندی،نه من بخاطر شما.. خدا سختی هایی پیش پای ما گذاشت تا کمکمون کنه باشیم. میبینی؟ما به خدا خیلی .همه ی زندگی ما خداست،حتی ها مون هم لطفش بوده و هست..من و شما باهم میشیم. سختی ها مون برای هر دو مون به یه اندازه امتحانه. -زهرا،زندگیمون بازهم میشه...کار من تغییر کرده. بیشتر شده.ازت میخوام کمکم کنی.هم برام خیلی دعا کن،هم به هایی که برای کارم میدی نیاز دارم،هم به دادن هات،هم اینکه مثل سابق نیروها مو تقویت کنی. بالبخند گفتم: _اون وقت خودت چکار میکنی؟همه کارهاتو که داری میگی من انجام بدم.😅 خندید و گفت: _آره دیگه.کم کم فرماندهی کن.😁😍 -این کارو که الانم دارم میکنم..😌من الانم فرمانده خونه و شوهرم هستم..یه کار جدید بگو.😉 باهم خندیدیم.😁😃وحیدعاشقانه نگاهم کرد و گفت: _زهرا،خیلی دوست دارم..خیلی خیلی.😍 -ما بیشتر.☺️ وحید مهرشو گذاشت جلوش و گفت: _میخوام نماز✨ بخونم،برای از خدا،بخاطر داشتن تو.😊 بعد بلند شد و تکبیر گفت.منم دو قدم رفتم عقب تر و خوندم بخاطر داشتن وحید. بعد نماز گفتم 💖خدایا *هر چی تو بخوای*.👉تا هر جا بخوای هستم.خیلی کمکمون کن،مثل همیشه...💖 🌷پایان🌷 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
❌اگه یه زن، یه ذره بلد باشه زن بودن خودشو، مرد هیچ وقت نمیکنه.... 👈مثلا خیلی از خانم ها اصلا از مباحث زناشویی ندارن،یا بلد نیستند با مرد چ جوری رفتار کنن منظورم اینکه مرد هارو نمیشناسند... مثلا مرد از آرایش کردن میاد،💅💄 ولی میاد خونه خانمش خیلی شلخته هست، خب این مرد در روز هزار بار چهره خانم های بزک کرده رو افتاده، خب وقتی میاد خونه مقایسه میکنه با خانمش زده میشه ... یا مثلا بلد نیست گری کنه.... ✅مردا هم مثل خانم ها نیاز به دیده شدن دارن، دوس دارن ازشون کنه به خاطر زحماتی که میکشه ولی دریغ از یک تشکر خشک و خالی ... ❌یا مثلا تو خونه ب جایی اینکه با اقاشون صحبت کنند، دم به میشنن پای سریال ... و تلویزیون یا با گوشی ور میرن..... 😐 🔵خب وقتی میبینه کسی تو خونه اصلا براش و برای علاقه هاش قائل نیست میره سمت کسی که دلبری کنه ازش... 😏🚶🚶 ⚡️همه این ها دلیل نمیشه مرد کنه ولی خانم ها باید مراقب باشند و جلوی عوامل خطارو بگیرند ... ✅یک خانم خوب باید بلد باشه..... 👌   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔴 💠 از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید. جملاتی مثل «احساس می‌کنم رابطه ما شده است»، «من ناراضی‌ام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و است و همسر شما را در جهت‌های زیادی به وا می‌دارد که ممکن است فرسنگ‌ها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد. 💠 همسران باید سعی کنند مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت‌ شده است، به‌صورت بسیار ریز و بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه موضوع شده و می‌فهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند. 💠 مثلا به‌جای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من به‌خاطر این که از من نمی‌کنی دلخورم.» ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
❌اگه یه زن، یه ذره بلد باشه زن بودن خودشو، مرد هیچ وقت نمیکنه.... 👈مثلا خیلی از خانم ها اصلا از مباحث زناشویی ندارن،یا بلد نیستند با مرد چ جوری رفتار کنن منظورم اینکه مرد هارو نمیشناسند... مثلا مرد از آرایش کردن میاد،💅💄 ولی میاد خونه خانمش خیلی شلخته هست، خب این مرد در روز هزار بار چهره خانم های بزک کرده رو افتاده، خب وقتی میاد خونه مقایسه میکنه با خانمش زده میشه ... یا مثلا بلد نیست گری کنه.... ✅مردا هم مثل خانم ها نیاز به دیده شدن دارن، دوس دارن ازشون کنه به خاطر زحماتی که میکشه ولی دریغ از یک تشکر خشک و خالی ... ❌یا مثلا تو خونه ب جایی اینکه با اقاشون صحبت کنند، دم به میشنن پای سریال ماهواره و تلویزیون یا با گوشی ور میرن..... 😐 🔵خب وقتی میبینه کسی تو خونه اصلا براش و برای علاقه هاش قائل نیست میره سمت کسی که دلبری کنه ازش... 😏🚶🚶 ⚡️همه این ها دلیل نمیشه مرد کنه ولی خانم ها باید مراقب باشند و جلوی عوامل خطارو بگیرند ... ✅یک خانم خوب باید بلد باشه..... 👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔴 🔸 از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید. جملاتی مثل «احساس می‌کنم رابطه ما شده است»، «من ناراضی‌ام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و است ⛔️ و همسر شما را در جهت‌های زیادی به وا می‌دارد که ممکن است فرسنگ‌ها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد. 🔸 همسران باید سعی کنند مصداق مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت‌ شده است، به‌صورت بسیار ریز و بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه اصل موضوع شده و می‌فهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند. 🔸 مثلا به‌جای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،»⛔️ بگویید «من به‌خاطر این که از من نمی‌کنی دلخورم.»👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#اخلاق_در_خانواده #قسمت46 بسم الله الرحمن الرحیم💐 #اخلاق_در_خانواده #کلام_چهل_وششم #عیدی اسل
بسم الله الرحمن الرحیم💐 زن و شوهر گاهی باید از یکدیگر به زبان تشکر کنند و محبت و عاطفه قلبی خود را اظهار نمایند .❤️ برای گرم نگهداشتن تنور عشق و صفا ، انجام وظیفه ومحبت قلبی بتنهایی کافی نیست . اظهار محبت و تشکر مخصوصا نسبت به زن که عواطف ظریفتر و احساسات رقیق تری دارد ، تاثیر روانی عمیقی در روح شنونده باقی میگذارد. پیامبر اکرم ص میفرمایند: «مردی که به زنش بگوید من تو را دوست دارم ، تاثیر این سخن برای همیشه در روح او باقی می ماند .» یعنی زن از شنیدن این جمله به وجد و شعف می آید ، پر و بال میگشاید و سرشوق می اید ، وظیفه اش را با دلگرمی انجام میدهد و مشکلات زندگی را با روی باز تحمل می‌کند. شوهرانی هستند که همسران خود را دوست دارند و از خانه داری آنها راضی هستند اما هیچگاه این دوستی را ابراز نمی‌کنند 🚫 وتشکری بزبان نمی آوردند اینها یا فکر میکنند : تشکر و اظهار محبت،شخصیت آنها را پایین می‌آورد یا زن خودش را لوس میکند ، ولی باید بدانند که این فکر بر خلاف دستور اسلام است. اگر علت عدم تشکر دلیل اول باشد مرد در اشتباه است و اگر دلیل دوم باشد زن در اشتباه است. و در هر حال شوهر باید به وظیفه خود عمل کند. بغضی از مردان فکر میکنند با خرید مایحتاج زندگی میتوانند همسر خود را راضی نگه دارند لذا از تشکر و ابراز محبت زبانی کوتاهی میورزند این دسته از آقایان هم سخت در اشتباه هستند و نمی دانند گاهی گفتن یک کلمه «متشکرم» بیشتر از یکدست لباس خریدن در روح زن تاثیر میگذارد و غریز حب جاه و خود دوستی او را اشباع میکند غریزه ای که اگر گرسنه بماند و تامین نشود عکس العمل نشان می‌دهد. همچنین باید گاهی زن از شوهرش تشکر کند زحمات فراوان او را به زبان بیاورد و قدر شناسی کند . گفتن این کلمات در روح شنونده اثر نیک میگذارد و نباید از اینکار غفلت کرد تشکر و قدردانی و سلام و بدرقه و خداحافظی همانطور که در درسهای قبل گفتیم ربطی به دارایی و نداری ندارد ، زندگی مرفه و غیر. مرفه ندارد بلکه انجام دادن آداب دینی برکت میآورد رفاه و سعادت می آورد قبول ندارید ؟ امتحان کنید ☺️ و نکته مهم اینکه اگر یکی از زوجین از دیگری تشکر و قدردانی نمود آن دیگری نباید خودش را گم کند و کم ظرفیتی نشان دهد ، باد به غبغب بیاندازد و سخنی بر خلاف بزرگواری بگوید یا فکر کند همسر وظیفه اش را انجام داده اصولا در میان همین تشکر ها و جواب تشکر ها . تعارفات و دعوت ها ، مقدار ادب و بی ادبی ، صبر و بی صبری ، بزرگواری و پستی افراد مشخص میشود . و بالاخره مقدار انسانیت و پایبندی آنها به اسلام مشخص میگردد. امام صادق علیه‌السلام: در تورات نوشته است که: سپاسگزاری کن از کسی که به تو احسان نموده و احسان کن به کسی که از تو سپاسگزاری کرد. زیرا احسان ، با سپاسش گزاری پایدار شود و اگر ناسپاسش کنی دوام نیابد . ( اصول کافی ج ۲ص ۹۴) امام سجاد علیه السلام فرمود : روز قیامت خداوند به بنده ای میگوید : از فلانی« که به تو احسانی کرد » سپاسگزاری نمودی؟ بنده گوید ، پروردگارا من تو را سپاسگزاری کردم ، خداوند میفرماید: مرا سپاس نگفته ای چون سپاس او را نگفته ای . سپس فرمود : شکرگزار ترین شما از خدا همان شکرگزار ترین شما از مردم است. (اصول کافی ج ۲ص ۹۹) امام صادق علیه‌السلام فرمود: خدا لعنت کند راهزنان نیکی را گفتند راهزنان نیکی چه کسانی هستند؟ فرمود: شخصی که به او احسانی کنند و او سپاسگزاری اش نمی نماید در نتیجه احسان کننده از احسان به دیگران امتناع می ورزد ( الواعظ ج۶ص۳۲۹) امام صادق علیه‌السلام فرمود: هر گاه کسی را دوست داشتی دوستی خود را به او اعلام کن ، زیرا این عمل الفت و مودت را بین شما دو تن پایدار تر و مستحکم تر میکند . ( اصول کافی ج ۲ص ۶۴۴) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺
🔴 💠 هنگامی که با همسر خود بیرون منزلید نشان دهید که از بودن کنار او هستید! 💠 گاه به دور از چشم دیگران دست او را بگیرید، به او یا چشمک بزنید و هیچگاه در جمع، همسرتان را نکنید. 💠 بعداً از اینکه همسرتان در مهمانی، فلان توجّه خاص و شیرین‌ را به شما داشت از او ویژه کنید تا برای تکرار آن در دفعات بعدی انرژی داشته باشد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔴 💠 هنگامی که با همسر خود بیرون منزلید نشان دهید که از بودن کنار او هستید! 💠 گاه به دور از چشم دیگران دست او را بگیرید، به او یا چشمک بزنید و هیچگاه در جمع، همسرتان را نکنید. 💠 بعداً از اینکه همسرتان در مهمانی، فلان توجّه خاص و شیرین‌ را به شما داشت از او ویژه کنید تا برای تکرار آن در دفعات بعدی انرژی داشته باشد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔴 💠 هنگامی که با همسر خود بیرون منزلید نشان دهید که از بودن کنار او هستید! 💠 گاه به دور از چشم دیگران دست او را بگیرید، به او یا چشمک بزنید و هیچگاه در جمع، همسرتان را نکنید. 💠 بعداً از اینکه همسرتان در مهمانی، فلان توجّه خاص و شیرین‌ را به شما داشت از او ویژه کنید تا برای تکرار آن در دفعات بعدی انرژی داشته باشد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
وقتی یه دل سیر باشوهرت حرف زدی میتونی بعدش ازش کنی مثلا : 👈 ممنونم كه گوش دادي 👈 حالم خيلي بهتر شد 👈 ممنونم كه كمكم كردی و گذاشتی حرفم را بزنم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
وقتی یه دل سیر باشوهرت حرف زدی میتونی بعدش ازش کنی مثلا : 👈 ممنونم كه گوش دادي 👈 حالم خيلي بهتر شد 👈 ممنونم كه كمكم كردی و گذاشتی حرفم را بزنم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثر فوق‌العاده‌ی تشکر کردن در بهبود روابط همسران❤️ 🔕این جمله رو هیچ وقت فراموش نکنید: هرکاری طرف مقابل انجام داده لطف بوده و هرکاری من انجام دادم وظیفه بوده☝️ تشکر معجزه اس
Moshkele Ma.ogg
4.94M
تشکر کردن برکت میاره برکت از خونه ها رفته ❌گناه زیاد شده شکر گزاری کم شده!😔
🔴 💠 از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید. جملاتی مثل «احساس می‌کنم رابطه ما شده است»، «من ناراضی‌ام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و است و همسر شما را در جهت‌های زیادی به وا می‌دارد که ممکن است فرسنگ‌ها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد. 💠 همسران باید سعی کنند مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت‌ شده است، به‌صورت بسیار ریز و بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه موضوع شده و می‌فهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند. 💠 مثلا به‌جای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من به‌خاطر این که از من نمی‌کنی دلخورم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثر فوق‌العاده‌ی تشکر کردن در بهبود روابط همسران❤️ 🔕این جمله رو هیچ وقت فراموش نکنید: هرکاری طرف مقابل انجام داده لطف بوده و هرکاری من انجام دادم وظیفه بوده☝️ تشکر معجزه اس
🔴 💠 هرچقدر هم که با همسرتون و راحت هستید، ولی سعی کنید یه سری احترام‌ها را همیشه حفظ کنید! 🔰 جای خود 🔰 هم جای خود 💠 مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به همسرتون بود یه عذرخواهی بکنید! 💠 یا وقتی می‌خواهید چیزی به دستش بدهید از کلمه‌ی "بفرمایید" استفاده کنید! 💠 اگر کاری ولو کوچک مثل دادن قاشق به دستتان، انجام داد از او با یک کلمه‌ی "ممنونم" کنید! 💠 یا وقتی صداتون کرد از کلمه‌ "جانم و..." استفاده کنید!