eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🔔 برای افطار چیزهای مختلف درست کنید مثل فرنی، کاچی، کتلت، کوکو، مرغ آبپز و ... برنج شاید تو افطار خوردنش سخت باشه. ⛔️ ایجاد تغییرات بستگی به خانواده تون داره هیچ وقت زور نگین. خانواده را مجبور به کاری نکنید چون چند سال طول می کشه تا خانواده شما یه سبکی رو تغییر بده همونطور که دشمن الان چندین سال با نقشه، ایرانی اسلامی ما رو تغییر داده. از دورهای ما را به انزوا کشیده⬅️با تغییر آداب، با تحریم اقتصادی، با تضعیف اعتقادات و... باشید و 👈می‌خواین شام بخورید ببینید خانواده اگه شام بخوره⬅️ اون وقت سحری می خوره⁉️ بعضیا می گن ما سحری فقط یه لیوان آب می خوریم این ثوابش رو‌می بره 👌👌اولا نگید ما موقع اذان بلند میشیم نمازمونو‌ میخونیم❌ 😍موقعی هم که سحر بلند می شی نماز می‌خونید بذار بچه ت ببینه سحری داری می خوری ✅ بزار بچه ت ببینه نماز میخونی.✅ صدای نماز تو خونه ت باشه✅ صدای اذان تو خونه تون باشه✅ بچه رو تشویق کنید تو خونه اذان بگه✅ بچه رو تشویق کنید تو خونه قرآن بخونه ✅ 📢میخوای بچه ت قرآن خون بشه صوت تلاوت بچه های کوچیک را تو خونه ت بزار بگو‌ مامان ببین نی نی داره قرآن میخونه تو هم بخون.👼 این خودش تاثیر می گذاره. بچه دهانش طهارت پیدا می کنه 😱قرآن را بچه دست می زند می گه دست نزن کتاب خدا رو، بهش می گی بی احترامی کردی یه‌ ماچم می کنی می گذاری بالا. بچه هم فقط یاد می گیره که قرآن را ببوسه و کاری نداشته باشه❌❌ 👈اگر خیلی کوچیکه⬅️بهش بگو مامان بیا شما قرآن بچه ها رو بخون. چه جوری⁉️⬅️بیا شما ختم لمسی کن. ختم چشمی کن. ✅ یه قرآن داشته باش که یه طرفش قرآن باشه یه طرفش معنی بگو‌ مامان دستتو روی معنی هاش بگذار. نداری یه نشان درست کن بگو خط به خط بچه زیر کلمات ببره و نگاه کنه تا بعدا سواد دار بشه. بگو نگاه کن تا آخر، این می شه‌ قرآن خواندن شما. ✅ یا قرآن پِرِسی برگ برگ داریم می تونید اونا رو بگیرید بدین به بچه ها خودتونم نگاه کنید قرآن را بخونید 🍃 با خودتون قرآن را می خونید لااقل یه صفحه بخونید. هر سال روزی یه جزء قرآن را می خونید آخر ماه رمضان می گید که ما ختم قرآن کردیم، زرنگ باش یه صفحه شو با ترجمه بخونید. 👌👌روزی یه جزء را میخونی یه کنارت داشته باش صدای قرآن روش تاثیر داره. موقع افطار از همون آب بخورید. تا آخر ماه رمضان شما آبی داری با خاصیت تمام سوره های قرآن. 📣 الان اعمال رو بخون برای خودت یه پارچه داشته باشیم ظرف آب رو داشته باش را می خونی بهشون بِدَم اینها رو بذار برای کفنت. 📢 با خودت داشته باش 😱 تا از دنیا می ریم همه معطل نمونند که حالا چی کار بکنند ای وای ... بعد یکی می خونه یکی نمی خونه آخرشم کی همراهت می کنه معلوم نیست. 😍 خودت به فکر خودت باش بگو من مو می نویسم من می‌خوام برای ماه رمضانم چیزایی که می‌خوام همراه خودم ببرم. جوشن می خونم عدیله می خونم زیارت جامعه می خونم عاشورا می خونم ختم قرآن می کنم همه رو به یه تکه پارچه تبرکی که دارم می دمم. اون پارچه را زیر سجده گاهم تو سجاده می زارم اینو می زارم تو یه نایلونی می نویسم اینجا مثلا کفن منه، کفن نداری بگو این را همراه خانه آخرت من کنید✅ 👈این برنامه ریزی برای زندگی حیات طیبه بعدیه💚 ما وقتی سالم از رحم مادر به دنیا می یایم اینجا می تونیم همه کار بکنیم پس باید یه برنامه ریزی بکنیم از رحم دنیا هم سالم به رحم آخرت بریم چون اونجا هم می‌خوایم زندگی کنیم زندگی ابدی، واسه زندگی اینجا برنامه ریزی می کنیم همه چیز دست و پا می کنیم ولی برای زندگی اون طرفمون برنامه ریزی نمی کنیم خدای نکرده😔 @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
🌸بر پر ز نور مهدی بر جان و دل 🌸تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر و مهدی صلوات 🌸🍃 اَللّهُمَ 🌸🍃 صَلَّ 🌸🍃 عَلی 🌸🍃 مُحَمَّدٍ 🌸🍃 وَآلِ 🌸🍃 مُحَمَّد 🌸🍃 و َعَجِّل 🌸🍃 فَرَجَهُم 🌸🍃 وَ اَهلِک 🌸🍃 عَدُوَّهُم... 🌸🍃 اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل 🌸🍃 لِوَلیِّــــکَ الفَـرج اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت26 بانگرانی پرسید: _چی شده؟😨 گفتم: _چیزی نیست. حانیه رو بردم تو اتاقش.به مادر
بستنی پرید تو گلوش و سرفه ش گرفت...😳😣 مریم دستمال کاغذی بهش داد و نگاهش کرد. محمد هم به مریم خیره👀👀 شده بود. منم باتعجب نگاهشون میکردم.گفتم: _چیزی شده؟!!😟 محمد سرشو انداخت پایین و با بستنی ش بازی میکرد.مریم همونجوری که به محمد نگاه میکرد،گفت: _چیزی نیست زهراجان.ظاهرا داداشت قراره به همین زودیا بره.😢 صداش بغض داشت ولی نارضایتی تو صداش نبود.رو به محمد گفتم: _آره داداش؟!!😢😟 محمد گفت: _تو چی میگی این وسط؟ 😕اصلا برا چی یهو،بی مقدمه همچین سؤالی میپرسی؟😅 مریم گفت: _چه اشکالی داره خب.بالاخره که باید میگفتی دیگه.تازه کارتو راحت کرده که.😒 بعد یه کم مکث گفت: _کی میخوای بری؟🙁 محمد همونجوری که سرش پایین بود،گفت: _ده روز دیگه.😔 با خودم گفتم پس احتمالا با امین باهم میرن... دلم هری ریخت...😥 نکنه محمد دیگه برنگرده.وای خدا! فکرشم نمیتونم بکنم.😣 یاد به حانیه افتادم.من اونقدر خودخواه هستم که بشم بخاطر من سعادت شهادت نصیب محمد نشه؟ نمیدونم.. شاید هم خودخواه باشم.به چهره ی محمد از پشت سر نگاه میکردم و آروم اشک میریختم.ضحی تا چشمش به من افتاد گفت: _عمه چرا گریه میکنی؟!👧🏻☹️ محمد و مریم برگشتن سمت من.سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم. محمد به ضحی گفت: _شاید چون بستنی ش آب شده گریه میکنه.😁 نگاهی به ظرف بستنی تو دستم کردم،خنده م گرفت.😅 سرمو آوردم بالا.از توی آینه چشمهای اشکی محمد😢 رو که دیدم خنده م خشک شد. گاهی به مریم نگاه میکرد و باشرمندگی لبخند میزد.😊مریم رو نمیدیدم که بفهمم چه حالی داره.😣 جلوی در خونه نگه داشت... مامان شام دعوتشون کرده بود.یه نگاهی به مریم کرد،یه نگاهی به من،گفت: _با این قیافه ها که نمیشه رفت تو،چکار کنیم؟😕🤔 مریم برگشت سمت من و باخنده گفت: _به مامان میگیم بستنی زهرا آب شده بود،گریه کرد.ما هم بخاطرش گریه کردیم.😄 هرسه تامون خندیدیم.😁😃😄 محمد گفت: _چطوره بگیم زهرا دلش برای گچ دستش تنگ شده؟😁 بازهم خندیم.😁😃😄 مریم گفت: _یا بگیم از اینکه از این به بعد مجبوره کارهای خونه رو انجام بده،ناراحته.😄 بازهم خندیدیم...😁😃😄 همینجوری یکی مریم میگفت،یکی محمد و هی میخندیدیم. مریم به من گفت: _تو چرا ساکتی؟ قبلا یکی از این حرفها بهت میگفتیم سریع جواب میدادی.😄 گفتم: _احتمالا نمکم تو گچ دستم بوده که تو بیمارستان جا گذاشتم.😃 بازهم خندیدیم.😂😁😄محمد گفت: _بسه دیگه.برید پایین.دلم درد گرفت. میخندیدیم... ولی هرسه تامون تو دلمون غوغا بود... تو حیاط محمد تو گوشم گفت: _پیش مامان و بابا به روی خودت نیاری ها.😊 با تکون سر گفتم باشه.😔 اون شب با شوخی های محمد گذشت. هشت روز دیگه هم گذشت.من تمام مدت به فکر رفتن محمد و حال مریم و خودم و حانیه بودم. شب محمد با یه دسته گل💐 اومد خونه ی ما؛تنها.مامان و بابا با دیدن محمد همه چیزو فهمیدن. آخه محمد همیشه دو شب قبل از رفتنش با یه دسته گل تنها میومد خونه ی ما و به ما میگفت میخواد بره سوریه...💐😔 هربار من اونقدر حالم بد میشد که به مامان وبابام فکر نمیکردم.اون شب هم با اینکه حالم بد بود ولی به مامان و بابام دقت کردم. بابا که همون موقع چند تا چین افتاد رو صورتش.فکرکنم چند تا دیگه از موهاشم سفید شد.😣 مامان تا چشمش به محمد و دسته گلش افتاد با حال زار و اشک چشم همونجا روی زمین نشست.😢😔ولی نه نارضایتی تو صورتشون بود و نه گله ای. تازه اون شب فهمیدم چه پدر و مادر و دارم. محمد هم وقتی حال مامان و بابا رو دید به نشانه ی شرمندگی دستی به پیشونیش کشید و بالبخند مثلا عرق شرمشو پاک کرد.😊✋ رفت پیش مامان،روی زمین نشست.دستشو بوسید و بالبخند دسته گل رو سمت مامان گرفت و گفت: _بازهم پسرت دسته گل به آب داده.☺️ مامان هم فقط اشک میریخت😭 و به محمد نگاه میکرد.محمد گل رو روی زمین گذاشت و رفت پیش بابا.بابا به فرش نگاه میکرد. محمد اول دستشو بوسید و بعد شونه شو.بعد بابغض گفت: _حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم.دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما...😊☝️ ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد 🌀 عیب رفتار اینه که اثرش دیر ظاهر میشه!!! 👈 ولی حُسنش اینه که اثرش قطعیه.💞 🌀اینکه مقام عمل خیلی جاها کمتر از علم تلقی میشه، واسه اینه که طول میکشه اثر خودشو نشون بده!!!! 🔹مثال دقیقش ورزشه، کسی که تازه شروع به ورزش کرد!!! هر روز نباید بره ببینه عضلاتش چند سانت تغییر کرد، باید فعلا ورزش رو شروع بکنه.💪 🌀اتفاقا یکی از نقایص فرهنگی و فکری جامعه‌ی ما اینه که 👈 وقتی ما به بها ندادیم و براش برنامه‌ریزی نکردیم و فکر و ذهن خودمونو براش نذاشتیم👇 ✅کلا آدمای بی‌حوصله‌ و عجولی میشیم، دوس داریم از همه چی نتیجه بگیریم!!!! 🌀اگر همه‌مون به عمل اونجور که باید بها می‌دادیم این باور برامون جا می‌افتاد که همه‌ چی طول میکشه... !!!! 🔹حتی شاید این درس برامون جا می‌افتاد که خداوند متعال می فرماید: "من عالم در شش روز آفریدم."💖 👈حالا یه روزه هم میتونست خلق کنه. . 💟 کلا همه چیز در دنیا به تدریج هست، اگه این رو نپذیری نمیتونی زندگی کنی. ✅ اینکه زود اثرش رو نشون نمیده یه امتیاز منفی برای عمل شده، ولی نباید این نکته منفی رو درنظر گرفت. 👈عوضش این چیز مثبت رو داره که شما رو بار میاره.☺️ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══